گنجور

حاشیه‌گذاری‌های Solid True

Solid True

سلام و درود به جویندگان حقیقت .


Solid True در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد:

درودها ...

یک نکته بسیار مهم دیگر آنکه در هنگامه ترک آن فضا توسط زرگر ، ایشان بنوعی با نمادها و مثل ها تهدید به حضور مجدد و در شکل های گوناگون و با توانایی های مختلف می‌کند که بنوعی بازخواهد گشت و انتقام خواهد گرفت ، از این زیباتر نمی‌توان وجود اصالت آن نیروی منفی که همواره در لباس های مختلف حاضر می‌شود چرا که از تن ما عافیت و سلامت و حق را برباید ، را نفی کرد ، پس می‌شود این را هم در راستای آنکه آن زرگر نمادی از آن نیرو حالت منفی نما بوده برداشت کرد و در اصل صرفا خوراندن آن شربت را بیرون کردن آن از جلد فردی اینچنین تلقی نمود و اصل ماجرا درک و فهم این اصالت های الهی و بنوعی خیر و شر و جهت گیری های صحیح و شناخت عشق سره از ناسره است ... 

ارادت ، سلامت و پیروز باشید .

سخن بسیار است و توان ما ناچیز ...

 

Solid True در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰ - بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد:

درود ها ...

سخن بسیار است ، اساتید بسیار تفسیرها و سخنان زیبایی برای شرح ماجرا رانده اند ، اما چالشی در این بین وجود دارد که نباید از آن غافل شد ، یک قسمت اعظم این عدم پذیرش کشته شدن زرگر بدست کسی که در تفاسیر ، فردی الهی و سالک و حکیم بنوعی خوانده می شود به این موضوع برمی‌گردد که هرگز از عارف و سالک و مرد خدا انتظار قتل و کشتار نمی‌رود و در پی خواندن و درک آثار جناب مولانا کبیر این توقع شاید دوچندان شود ، چرا که او را مرد رقصیدن در انوار الهی و غرقه در جریان مهر و زیبایی و عطوفت حق می‌دانیم و می‌خوانیم،  پس چنینی چیزی را در حالت عامه و بنوعی حتی در ظاهر ماجرا برنمی‌تابیم، جالب اینجاست که این هم بنوعی صحیح و به حق است !!! اما چرا ؟! شما اگر معنا و مفهوم محاسبات پیچیده ای که فرزند و یا یکی از عزیزانتان مشغول مطالعه و درک آنست و فشار زیادی را بابت هضم آن متحمل می‌شود،  نتوانید درک کنید یا از آن سر درآورید،  ممکن است کار تا آنجا پیش رود که وی را متهم به اتلاف وقت و فشار بیهوده به خود آوردن کنید ، کماهیکه ایشان در حال تحصیل علم و شکافتن نقطه ی خاصی جهت ادراک خویشند ، این بحث و دعوا تا آنجا که شما قادر به درک حداقلی از ماجرا نباشید ادامه پیدا می‌کند،  ماجرا از بعدی در اینجا هم چنین است ، شاید ازین زاویه بشود اندکی درک متفاوتی از داستان یافت ، بگذریم از اینکه می‌توان تمام آنچه که نقل شد را تمثیل بدانیم و در مثل مناقشه نیست که ما بخواهیم موضع اینچنین و آنچنان گیریم ، از مثل گذشته مساله دیگر اینکه مگر نه اینکه پروردگار وجه قهریه نیز دارد ؟!؟!؟ چرا از آستین دیگری که حکیم یا پادشاه باشد اجرای فرامینی اینچنین بر مذاق ما خوش نیامده ؟!؟! یا توقع هیچ ناملایمتی را از جناب مولانا نداریم ( چرا که ایشان را بجز در مهر و محبت و زیبایی و غرقه در حق نمی‌بینیم) یا اینکه وجه تسمیه تشابهات را درک نمی‌کنیم! چرا که تصویر خوراندن شربت از بزرگی به فرد زیردست که منجر به مرگ او شود چندان خوشایند نمی‌نماید ک کمی حتی آزار دهنده هست حتی برای اهل درک هم !!! اما همواره اگر از بالا دست نگاه کنیم همه چیز حق است چه نیک و چه بد ، چه آشتی و چه قهر ، اما درک حقیقی این موضع بسیار دشوار است چرا که دیگر همگان مولانا شده بودیم اگر به این مرتبه میرسیدیم!!! اما می‌توانیم این را بپذیریم که پیام اصلی چه بوده !!! از این گذشته شما به نوشته ها و داستان های بزرگان ادبیات جهان مراجعه کنید ، چرا از اقدامات هملت یا عمویش یا ... در نوشته های شکسپیر کبیر ناراحت نمی‌شویم به شکلی که اینجا چنین موضعی گرفتیم ! چون که نه آن شخصیت ها و جایگاهشان و نه آن نویسنده با همان جایگاه بسیار والا هرگز به پای باورهای ما نسبت به جناب مولانا و حتی نقش شاه و حکیم و ... نمی‌رسد!!! پس پذیرش جایگاه حکیم و شاه و ... ممکن است برای ما ایجاد نوعی سوتفاهم را کرده باشد .!!!

حقیقت اینکه در برداشت اول ممکن است این زندگی کشته شدن زرگر بدست مردان خدا یا بزرگانی که در داستان حاضرند چندان خوش نباشد اما فراموش نکنید ، دیو چو بیرون رود ، فرشته درآید/ اول باید دیو را بیرون راند تا چشم آنکه الهی نمی‌بیند بتواند حقیقت را ببیند ، تا در نهایت فرشته درآید،  حال آنکه چه کسی آن را بیرون می‌راند،  خب قطعا باید کار مرد یا زن خدا باشد و اگر من و شمایی هم چنین کنیم پس گام در آن مرتبط گذاشته ایم ... همواره نبود نور است که تاریکی می آفریند،  برای تاباندن نور نیاز به برچیدن ظلمات از نقطه  یا مکانی احساس می‌شود،  پس با برچیدن چیزی ، دیگری بر آن احاطه میابد یا ساکن می‌گردد،  آنچنان که زرگری برفت در دل آنکه باید چیز دیگری نشست !

اگر در روند داستان ماجرا بدنبال ایراد و مشکلات باشیم ، اصلا پیش از این می‌توانیم بگوییم چرا پادشاه با آن شوکت و عظمت و دلباختگی به کنیز اجازه داد محبوبش چند ماهی ( شش ماه ) در کنار و معیت زرگر و در حال کامجویی و خلوت گزینی با یکدیگر باشند !!!؟؟؟ مگر از غیرت و شرافت و مردانگی بدور بود ایشان ؟! که چنین فعلی بجای آورد و اینچنین کند ؟؟!!! حال آنکه بسیاری بی غیرتی و بنوعی بی‌ناموسی را بسیار بدتر از مرگ و قتل و کشتار می‌دانند!!! اندکی تامل در این مبحث بنمایید ! اینها بهم پیوسته اند و هرگز سمت گره های ذهنی که همواره پوسته ظاهر ایجاد می‌کنند نروید چرا که خود در دام آن خواهید افتاد ، اصل و مغز را دریابید ، اگر چنین بود و شد آنگاه جای بحث برای دیگر نقاط بگذارید ، اما از اصل غافل نباشید ...

گزافه گویی بنده را عفو بفرمایید ، سلامت و پیروز و سربلند باشید .

 

sunny dark_mode