گنجور

حاشیه‌گذاری‌های دکتر امیرعلی داودپور

دکتر امیرعلی داودپور

دکتر امیرعل رستم داودپور
دبیر انجمن قانون و شفا CanMedLaw
عضو کانون وکلای مستقل بین الملل ایرانی IIntbar

ویراستار مجله آزادی نیوز


دکتر امیرعلی داودپور در ‫۷ سال و ۱ ماه قبل، شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶، ساعت ۰۹:۱۶ دربارهٔ شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۴ - در تحقیق حقیقت:

جناب محمود شبستری در این ابیات از شرک نام برده است. حقیقت را در مقابل شرک قرار داده است. شرک و کفر در واقع در اسلام و شریعت نه تنها تعریف واقع ندارد بلکه تعریف آنها مقلوب است. کافر یعنی ناسپاس و در یقین آن کسیست که قدر نعمت را نداند و جان و مال خود و مردمان را بگیرد و آنان را حبس کند و آنان را ارج نگذارد به این مصداق ناسپاسی کافر ترین مردم در این دوران در همین اسلام به ظهور رسیده اند و نیز ارباب قدرت و اسلحه اند. اما مشرک یعنی کسی که جز خدای یا خدایان ، خدای انسانی و شیطان صفت بگیرد که آنها را امامان کفر هم مینامند که از این رسته هم در اسلام داریم که گمان میکنند خدمت خدای مهربان میکنند ولی با نام خدای بخشنده مهربان سر مردم هم میبرند. مصداق شرک و کفر در واقع یکیست. عبادت و بردگی شیاطین.

 

دکتر امیرعلی داودپور در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸:

جناب آقای بهرام سالکی
برخی از اشعار جنابعالی را در مجموعه گرگنامه خواندم از جمله در مفهوم جبر و اختیار، جبر و اختیار و قضاوت روز حساب تنها در صورتی قابل توجیح و استدلال است که معتقد به حضور اهریمن و اهورامزدا و همچنین خداوند بلند مرتبه حق و عدالت و قضاوت باشیم، از جمله ایرادات سالکین و نرسیدن آنها به آن مقام والا این توحیدیست که میگوید زیبارویی و زشتی مردم و رزق و روزی نیز بر اساس عدالت است ، نه عزیز یک خدا نمیتواند هم گمراه و هم هدایت و هم قضاوت کند خدای محمد و عیسی هم یکی نیست.
شیطان است در جان بشر که هزاران سال حمد و ثنای خداوند را میکند تا انسان را آلوده سازد و او را با عمل و سخن نهان خویش آزار برساند.
چو افتد جان کس جمعی ز اضداد
برد آن آدمی از دیده و یاد
ز هر سو یک نبی داده به مردم
یکی احسان بود دیگر چو کژدم
چو آمد در جهان زین سو و آن سو
رسولی بایدی حق را خدا گو
که عدلش را کند معیار علمش
که گوید برکت و جایی ز حلمش
خدای بد نگو هرگز تو لبیک
بهشت و دوزخش هرگز نشد یک
چو پنهان باشدی راز نهفته
هزاران انجمن هر یک چه گفته؟
کلامش را بخوان با آن اراده
که گوید جمله ای با حرف ساده
ولی چون از نهان علمی نبد راست
خداوندی ثنا کاین جانم آراست
چو درد جامه را دادند بر تن
چو خون را آورد جاری در من
نریزد جز عدو خون را، که دون است
خداوندی ثنا کاو چون ستون است
عماد عالمی کاو بی تمنا
دهد جان را علا او بی تقلا
خدای راز را هل کاو به پرسش
کند هر دم به کذب او در جهان غش
چو آرد شاه پس عبد و گدا چیست
چو باشد قائم او پس مقتدا کیست
چرا خم بایدی پشتت مکرر
چو عالم باشدی از او مصور
چو ماری میبرد شیوا به دوشش
چه ماری میبرد یا حق به گوشش؟
کنون رحمت فزا مارم خمش کن
به فرقش کاوه ور هردم چکش کن
که کاوه بایدی ماری کشد چند
نباید هر زمان با او به پیوند
ثناگو بایدی این مار مردم
دعا گو بایدی تمساح و کژدم
امیرعلی(یا حق)

 

دکتر امیرعلی داودپور در ‫۷ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۵۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۹ - در نصیحت فرزند خود محمد نظامی:

خداوند برای هر قومی پدری قرار داد که از روان او و از ذریه او نه به تن که به روان صفات نیکو را به فرزندان او میسپارد ، آن پدر و فرزند در بهشتی که با روان خویش میسازد جاودانگی خواهد یافت.
چون به هنر راه برد مرد راه
باز کند قافیه حق گاه گاه
خود نبرد راه به راز کلام
عشق کند قافیه ها را سلام
مرهم اسرار خدا میشود
هر که در این راه بلا میشود
دیگری این راه به کوشش نشد
هر قدمش عشق به جوشش نشد
عشق تسلای دل سالک است
زنده بود هر چه جز او هالک است
گفت توانی اگر این گمرهی
کذب بود فلسفه و فرهی
وای به آن اهرمن دیو زاد
لعنت بر اهرمن دیو باد
مهر چو تابد به کسی روشن است
خار هم آن فایده گلشن است
مثنوی راز خدا هست باز
کس نرود ره به جز آن سرفراز
کو به هوایش قدم آغاز کرد
وصف تمنا به لب راز کرد
او که چو روح است و بود ذوالحیات
هست چو روحش به تنش چون فرات
گر که بگیرد ز تو باطل چه هست
تو بشوی آنچه به حق از تو رست
تاک منم میوه من این وطن
چون بتکم خلق بریزد ز من
چون که یکی امت واحد منم
خانه ارواح بود این تنم
عاقبت این خانه چه خواهد شود؟
نزد خدا نقشه عالم رود
خلق بهشت آدمی از خویش کن
راستی اندر دل خود کیش کن
امیرعلی (یا حق)

 

دکتر امیرعلی داودپور در ‫۷ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۱۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:

با سلام
این غزل زیبا از حضرت فروغی بسطامی چند مطلع و چند پیام عالی برای اهل معرفت دارد که ایشان را به مقام پیامبری اهل معرفت میرساند اول در این بیت که میفرماید ترسم نفروشند متاعی که خریدند به این معناست که از جانب غیب متاعی مانند نبوت و پادشاهی به اهل عرفان داده میشود که این در قامت این مردم ممکن است اندازه نباشد، مثلا به کسی بفرمایند ما ارسلناک الا رحمه للعالمین و این رسول رحمه للعالمین نباشد یا وعده پادشاهی یهود بدهند و صلیبش سازند، اما مقام عبد بدهند و پادشاه جاهلانش سازند. لذا مردان خدا از هر دست که بدهند از همان دست ممکن است نگیرند و این فایده از نوع دیگری باشد ، پس
اهرمن وعده دهد بی فایده
ایزدت رحمت کند بی زایده
هرکسی باشد بلند اینجا کج است
نزد ما دلدادگان این مخرج است
کی کند مهدی ظهورش فاش فاش
عجِّله گفتی چو مانده در معاش
نزد ما یکصد هزاران بُد رسول
نزد تو یک بد پیمبر ای کسول
ما همه یک گوهریم از نزد رب
تو روی نزد نشسته آن عرب
حاصلش خاک است و آتش در جهان
چون گرفت او مایه بد از نهان

امیرعلی(یاحق)

 

دکتر امیرعلی داودپور در ‫۷ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است:

میگویند از نشانه های تولد پیامبر اسلام این بود که آتش آتش کده زردتشتیان خاموش شد و کاخ کسری ترک برداشت، از نشانه های ظهور قدرت خداوند آن است که دیوارهای مسجد الحرام در مراسم حج به دلیل افتادن جرثقیل ترک برداشت و حاجیان بسیار در مراسم سنگ زدن به بتها بر روی هم افتاده و کشته شدند.
خیابان پیامبر تهران فرو ریخت، و این نشانه های خداست برای کسانی که می اندیشند بیان میکنیم که
همانا حق آمد و باطل رفت که باطل رفتنی است
آیین دروغگویان و بدکاران کسی را به نجات نمیرساند و عبادات آنها باطل و آنها کسانی هستند قبله جنایتکاران و دشمنان بشر را قبله خود قرار داده و ستمکاران و ظالمانند.
یکی شعر و غزل گوید برقصد عالمی با او
یکی دفتـر چو بگشاید بترسد عالمی یا هـــو
چه خونهایی که خوردید و نخوردید از شراب و می
به آدم کی روا باشد مکیدن خون چونان زالو
به سر دُرد و شراب و می بریز و خون نخور عابد
به منبر اهرمن خواند ازین پس با لب جـــادو
دوای درد آزادی نوای چنگ و عود ماست
که دیوانه بگرداند روان مفتی بدخو
بگوید طاق کسرایی ترک خورد از زمان دیو
قپان افتاد بر کعبه بیافتاد حاجیان از رو
ندیدی قبله دیوان فدا کردند صدها تن
که بیمی بر دلت افتد ز عدل اندر نهان هالو
میان خوب و بد چون تو ندانی راه نیکو را
زمام این جهان را هِـــل که دارد درد آن دارو
به دیو و اهرمن دادند دو روزی وعده دنیا
به تیر حق دمر کردند کنام دیو نا حق گو
قسم بر خون صد کشته به راه عدل و آزادی
که یا حق خود روان سازی سپاهت را به عدل هر سو
امیرعلی

 

۱
۲
۳
sunny dark_mode