این ره که تو سر کردهای از مغروری
مشکل که نجات بخشدت از دوری
چون شام عسل، تمام چاه است این راه
پوشیده سرش به پرده زنبوری
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
این ره که تو سر کردهای از مغروری
مشکل که نجات بخشدت از دوری
چون شام عسل، تمام چاه است این راه
پوشیده سرش به پرده زنبوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف راهی میپردازد که فرد مغرور در آن بهسختی میتواند از تنهایی و دوری خود نجات یابد. این راه، مانند شامی است که گویی پر از چاههای مخفی است و در نهایت هیچ چیزی جز درد و رنج ندارد. بهعبارتی، مسیر انتخاب شده نه تنها آسان نیست بلکه باعث میشود فرد به تنهایی بیشتری دچار شود.
هوش مصنوعی: این مسیری که تو انتخاب کردهای، به خاطر غرورت، دشوار است و نمیتواند تو را از تنهایی نجات دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به تشبیه راهی میپردازد که به ظاهر شیرین و دلپذیر به نظر میرسد، مانند عسل در شب، اما در واقع خطرناک و پر از چالش است. در اینجا، به وجود موانع و دشواریهایی که ممکن است در این مسیر وجود داشته باشد اشاره میشود و به نوعی بر لایههای پنهان واقعیت تاکید دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حیف است که پیش کر زنی طنبوری
یا یوسف همخانه کنی با کوری
یا قند نهی در دو لب رنجوری
یا جفت شود مخنثی با حوری
گر شاه زمانه ای وگر دستوری
گر باز جهان شکار،اگر عصفوری
گر مست طریقتی و گر مستوری
تا راه بحق نبرده ای مغروری
گه در پی آزار دل رنجوری
گه بر سر بیداد من مهجوری
شوخی و به حسن خویشتن معذوری
بر عاشق خود هرچه کنی معذوری
ای از تو صور نگار هرجا کوری
زیب از تو دهد به عاریت هر عوری
هرکس مثلی به عقل خود می آرد
نوروز و دهست و روستایی سوری
دیشب دل من چو خسته از رنجوری
میکرد فغان ز محنت مهجوری
گفتم که چنین ساخت ز دردت نالان
فریاد برآورد که دوری دوری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.