قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۷ آمدی و حسرت وصلم ز دل برداشتی حسرتی بود از وصال آن هم به من نگذاشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شخصی در این شعر از آمدن معشوقش خوشحال است و حسرتی که از دوری داشت، از دلش رفته است. اما در عین حال، او اشاره میکند که معشوق هیچ فرصتی برای وصال و نزدیکی به او باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: تو آمدی و آرزو و حسرت من برای وصال به تو را از دلم برداشتید. اما حسرتی از آن وصال را که به من مربوط میشد، برای خودت نگه داشتی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کوهکن در عشق شیرین غیرتی گر داشتی
نقش شیرین را به چشم دیگران نگذاشتی
بود بیغیرت که نقش یار را بر سنگ کند
ور به لوح سینه کندی صورتی پنداشتی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.