مرادی رسول آمد از نزد یارا
که نز یار یادآوری نزد یارا
دیار تو اینجاست لیکن تو گفتی
که دائم دیارم بود نز یارا
خوشا روزگارا که ما را بیک جا
خوشی بود و شادی شب و روز کارا
تو ماننده روزگاری که هرگز
نه پائی بیک حال چون روزگارا
من اندر غم وعده دیدن تو
کنم در دل خویش دائم شما را
تو از مهر من یکزمان یاد ناری
مگر مهربانی نباشد شما را
ز عشق توام عبهری گشت لاله
ز هجر توام چنبری شد چنارا
بچشم اندرون آب دارم چو آبی
بجان اندرون نار دارم چو نارا
چو مجنون ز نادیدن روی لیلی
کنم نوحه از دل بلیل و نهارا
مرا چند داری بدرد جدائی
دل اندر نهیب و تن اندر نهارا
من اینجا بزاری تو آنجا بشادی
منم زار و زار و توئی شاد خوارا
به پیغمبر دلبر خویش گفتم
که با من مکن بیش از این کارزارا
چو ز اندوه من کار او زار بینی
مر نیز ز اندوه او کار زارا
یکی تا رگشتم ز نادیدن تو
تو چندین بلا بر یکی تار ما را
تنم جای درد است و دل جای انده
به تن خوار و زارم بدل تار و مارا
تو او را بگو کای بهار دل من
که چون تو نباشد بت اندر بهارا
مرا بی تو همچون شرنگ است شکر
مرا چون خزانست بی تو بهارا
چو بوس و کنار تو یاد آورم من
کنم زاب دیده چو دریا کنارا
اگر یکدم از آتش دل برآرم
بگردون ردس دود دریا کنارا؟
ز غم جان برفتی ز تن گر نبودی
مرا شادی از خسرو نامدارا
سر شهریاران ابو نصر مملان
که نامش همی گم کند نام دارا
همیدون عدو را گل دولت او
ز محنت نشانده است در دیده خارا
اگر جود و فضل مجسم ندیدی
دو دیده بدیدار او برگما را
نه با دست او مال یابد محابا
نه با تیغ او چرخ دارد مدارا
اگر برگ گل بر خلافش ببویی
بمغز اندر آید ز گلبرگ نارا
مدار جهان آسمانست لیکن
ز فضل وی است آسمان را مدارا
ایا تاجداری که تا بود گردون
نیاورد مانند تو تاجدارا
هر آن سر که بر درگه تو نساید
سزا باشد ار باشدی تاج دارا
کسی کو خورد باده از هیبت تو
مر آن باده را مرگ باشد خمارا
ز جود تو و خوی تو روی گردون
بزرین نقابست و مشکین خمارا
پیاده شود دشمن از اسب دولت
چو باشی بر اسب سعادت سوارا
بر اسب سعادت سواری و داری
بدست اندرون از سعادت سوارا
بجز تخم رادی و نیکی نکاری
همیدون بمان و همیدون بکارا
که چون کار با آفریننده باشد
بجز تخم نیکی نیاید بکارا
چو خشم آوری آسمان را ببندی
ز دود دل بد سگالان بخارا
چو تو مجلس آرائی و جام گیری
ز تبریز زرین کنی تا بخارا
ایا شهریارا که مثلت نیاید
بر ادی و مردی بصد شهریارا
کزین بیش نتوانم اینجا نشستن
بطمع معاش و امید عقا را
که در مجلس طمع بسیار خوردم
بجام امید عقارش عقا را
الا تا بود گل چو رخسار دلبر
الا تا بنالد چو بیدل هزارا
تو مگذر ز گیتی و بگذار خرم
چنین عید میمون و خرم هزارا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با سوز و گداز از دوری یار شکایت میکند و حسرت دیدار او را میخورد. او دیار یار را به یاد میآورد و بیان میکند که اگرچه با هم نیستند، دلش همیشه به یاد اوست. شاعر درد جدایی را حس کرده و خود را در غم آن غرق میبیند. او به یارش میگوید که زندگی بدون او همچون بهار بدون گل و شکر است. همچنین او از فضایل و بزرگی یار سخن میگوید و آرزو میکند که همیشه در کنار یار باشد. در نهایت، شاعر از یار میخواهد تا از این دنیای پر از درد و غم بگذرد و لحظات خوشی را به یادگار بگذارد.
هوش مصنوعی: یک پیامآور از طرف دوست به ما آمده است که از نزد او، یادآوریهایی از سوی دوست برای ما انجام میدهد.
هوش مصنوعی: این سرزمین مال توست، اما تو گفتی که همیشه در دیارم نمیمانم و از یاران دور میشوم.
هوش مصنوعی: روزگاری خوش و آرام برای ما بود که در آن همیشه شادی و خوشحالی حاکم بود و شب و روز ما پر از فعالیت و کار بود.
هوش مصنوعی: تو شبیه روزگاری هستی که پایدار نیست و همیشه در حال تغییر و ناپایداری میگذرد.
هوش مصنوعی: در دل خود دائماً به یاد تو هستم و در اندوه وعدهات به دیدن تو به سر میبرم.
هوش مصنوعی: شما گاهی از محبت من یاد نمیکنید، آیا ممکن است که مهر و محبت در دل شما وجود نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو، لاله به رنگ عبیری درآمد و به علت دوری تو، چنار به حالت چنبره در آمد.
هوش مصنوعی: در دل خود آبی دارم که نماد زندگی و امید است و در جان خود آتش دارم که نشانه عشق و احساسات عمیق میباشد.
هوش مصنوعی: مانند مجنون که به خاطر نادیدن چهره لیلی دلی پر از غم و اندوه دارم و از این دل شکستگی ناله و شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: من را در جداییات چندان دچار دردی کردی که دل و بدنم هر دو در عذاباند و ناراحتی را میکشند.
هوش مصنوعی: من در اینجا در غم و اندوه به سر میبرم، در حالی که تو در آنجا خوشحالی و لذت میبرى.
هوش مصنوعی: به محبوب این عمری که من دارم، گفتم دیگر از این بیشتر با من نباشید و جنگ و جدل نکنید.
هوش مصنوعی: اگر ببینی که به خاطر درد و اندوه من کار او هم دچار مشکل و ناراحتی شده است، بدان که او نیز از اندوه من به همین حال دچار tristeza و نگرانی است.
هوش مصنوعی: وقتی که از نبودن تو رنج میبرم، سرنوشت من دچار مشکلات زیادی میشود.
هوش مصنوعی: بدنم پر از درد است و دلم پر از غم. حالتی ناامید و خراب دارم که مانند تار و پود فرسوده است.
هوش مصنوعی: به او بگو، ای بهار قلب من، که در غیاب تو هیچ زیبایی در بهار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بدون تو زندگیام تلخ و ناپسند است، همچنان که شکر وقتی با کمی تلخی همراه باشد، خوشمزه نمیشود. و وقتی تو در کنارم نیستی، دوران خوش بهار برایم مانند فصل خزان میماند.
هوش مصنوعی: هرگاه یاد بوسهها و در آغوشگرفتنهای تو به ذهنم میآید، چشمانم مانند دریا که به ساحل میرسد، پر از اشک میشوند.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای از آتش دل خود خارج شوم، آیا میتوانم دودی ایجاد کنم که به آسمان برود و دریا را تحت تاثیر قرار دهد؟
هوش مصنوعی: اگر از غم جانم خارج شدهای و از تن رفتهای، اگر خوشی مرا از خسرو نامدار نمیبود، بیتردید دچار اندوه میشدم.
هوش مصنوعی: سرزمین فرمانروایان، یعنی ابو نصر مملان، آنچنان با شکوه است که حتی نام دارا را نیز فراموش میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که دشمنان، به کمک خستگی و زحمتهایی که تحمل کردهاند، به موفقیت و خوشی رسیدهاند و آن را در چشمان دیگران نمایان کردهاند. به عبارت دیگر، آنچه که به نظر میرسد، نشانهای از رنجهایی است که پشت سر گذاشتهاند.
هوش مصنوعی: اگر جمال و بخشش را به صورت مجسم ندیدی، با دو چشمت دیدار او را تماشا کن!
هوش مصنوعی: نه با کمک او میتوان به دارایی رسید و نه با تهدیدش میتوان در زندگی آرامش داشت.
هوش مصنوعی: اگر برگ گل را ببوئی و بویی متفاوت از آنچه انتظار میرود دریافت کنی، این نشاندهندهی ناپسندی خواهد بود که به عمق گلبرگها نفوذ کرده است.
هوش مصنوعی: جهان به دور آسمان میچرخد، اما این گردش به لطف و رحمت اوست که آسمان نیز برای انسانها نرمش و ملاطفت دارد.
هوش مصنوعی: آیا کسی مانند تو که تاج و تخت دارد و در دوران خود بینظیر است، وجود دارد که از زمانهای گذشته مانند تو تاجدار باشد؟
هوش مصنوعی: هر سر که در درگاه تو خاضع نباشد، سزاوار ذلت است، حتی اگر تاج و مقام داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر کس که تحت تأثیر زیبایی و جاذبه تو، شراب بنوشد، آن شراب برایش مرگ خواهد بود و او را بیخود خواهد کرد.
هوش مصنوعی: از بخشندگی و صفای وجود تو، چهرهی آسمان با زیبایی و دلپذیری پوشیده شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن از جایگاه قدرت خود پایین بیاید و از آن دور شود، تو باید بر سوار بر کامیابی و خوشبختی خود باقی بمانی.
هوش مصنوعی: در زندگی، سوار بر شانس و خوشبختی هستی و در درونت احساس خوشبختی و رضایت را تجربه میکنی.
هوش مصنوعی: تنها کار نیک و مثبت انجام ده و جز آن به هیچ چیزی توجه نکن. فقط در همین راه پیش برو و ادامه بده.
هوش مصنوعی: هرگاه کار به خالق مربوط باشد، جز ثمرههای خوب انتظار نمیرود.
هوش مصنوعی: اگر خشمگین شوی، آسمان را مانند دری بسته در میآوری و دودی که از دل بدخواهان برمیخیزد، بخارا را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: وقتی تو مجالس را زینت میدهی و از شراب مینوشی، میتوانی زیبایی و جواهرات تبریز را به بخارا منتقل کنی.
هوش مصنوعی: ای شهریار، آیا کسی مانند تو در شعرا و مردان پیدا میشود که به صد شهریار بماند؟
هوش مصنوعی: نمیتوانم بیشتر از این در اینجا بمانم، با امید به درآمد و رسیدن به دانش.
هوش مصنوعی: در جمع امید و آرزوهای خود، بسیار از این نوشیدنی بهره بردم که نشانهاش را در عالم عشق میدانم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل مانند چهره محبوب زیباست، لازم است که بیدل هزاران بار ناله کند.
هوش مصنوعی: از دنیای مادی بگذر و اجازه بده که این عید خوشایند و مبارک با شادی فراوان برگزار شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ماهرویا شکر لب نگارا
گشایش ده از بند غم جان ما را
صبا گر رساند بما بوی وصلت
دهم جان بشکرانه باد صبا را
گرم سرمه از خاک پای تو باشد
[...]
وفاپیشگان، دوستداران خدا را
بگویید آن یار دیر آشنا را
که بیگانگی تا کی و چند، ظالم؟
چه شد مهربانی، چه آمد وفا را؟
شگفته ست رنگین بهار سرشکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.