لاجرم در ورطه تجسس افتاد و هر جا جست جو مینمود که منظر وجودی تام را منزل و مقام سازد و بر وجه اکمل وجه اجمل گشاید.
پری رو تاب مستوری ندارد.
عاقبت کام طلب در راه سفر نهاد و در ملک مظاهر براه باطن و ظاهر روان گشته در طی این سلوک فرقه انبیا وملوک را فرق پیدا شد و جنبه جمال و جلال آشکار گردید.
گام اول که در مسلک باطن نهاد شیث بن آدم را بر اهل عالم سرور و مقتدی کرد و رهبر و پیشوا ساخت و زان پس حضرت ادریس را بشهیر تقدیس از عالم خاک بطارم افلاک برده، نوح نجی را کشتی نجات داد و خضر نبی را شربت حیات بخشید. پور آزر خلعت خلت گرفت و دست موسی لمعه بیضا نمود و مجاری سبل از مظاهر رسل بر وفق مقتضای حال سرگرم عرض جمال بود تا بشهر کنعان رسید و عشق سرکش بر سان آتش بملک مصر در افتاد، از فرقت حسن و عشق، محنت و حزن پدید آمد. حسن از جیب ماه کنعان سربرآورد و عشق در سینه زلیخا تمکن یافت، حزن راه کلبه یعقوب گرفت. پس جذبه عشق مظهر حسن را بخود خوانده از شهر کنعان بملک مصر رساند.
گر ندارم قوت پرواز دارم جذبه
تا بدام ای طایر هم آشیان آرم ترا
حسن رسته خودفروشی بیاراست، عشق طاقت پرده پوشی نیاورد، بیک سو سودای جلوه گری بود، دگر سو غوغای پرده دری. تا ماه کنعان از چاه و زندان بجاه عزت رسید و پیر کنعان را در بیت احزان هم چنان با محنت و حزن عادت و انس بود که پیک بشیر در آمد و بوی حبیب بیاورد آن زمان پایه اقبال و جاه حسن و آیت تاثیر عشق و حزن بغایت قصوری رسیده بود که هر سه یک بار در ملک مصر جمع گشتند و هر چند در طی آن عهد خسرو حسن را در ملک صباحت بیش از پیش مجال عرض جمال دست داد و در منظر وجو یوسف جلوه شکوهی نمود که ناظران را دست طاقت بریده ماند و سامعان را انگشت حیرت گزیده، ولیکن بعلم اشراق علوی مستشعر بود که جلوه جمالش را بر وجه کمال عرض گاهی دیگر مقرر است که این خود منظری از مناظر اوست و هر دو عالم مظهری از مظاهر او.
و لعمری کل حسن فی الوری قاصر عن حسن جدالحسنی.
پس پای طرب در ملک عرب نهاده، بهدایت نور قدس جانب نسل پاک و ذریه تابناک جناب اسمعیل شتافت و فرعا بعد اصل در مناظره ظاهره و مظاهر مطهره نقل و تحویل میکرد و بشوق نعمت موعود و طوف کعبه مقصود کوچ بر کوچ میرفت و میگفت:
نکشم قدم ز راه طلب من بی دل این نبود عجب
که بدست مفلس بی نوا چو تو قیمتی گهری رسد
الا فاسقنی خمرا و قل لی هی الخمر
و لاتشقنی سرا اذا مکن الجهر
ولج باسم من اهوی و دعنی عن الکنی
فلا خیر فی اللذات من دونها ستر
فاش میگویم و از گفته خود دل شادم که حکمت ازل از روز الست تعلق بر این داشت که جلوه جلال خویش از مطلع جمال خواجه خسروان آشکار و نمایان سازد و از بدو بنای جهان تا این عصر و زمان که عهد مسعود خاتم سروران است هر چه از حکم قدر و قضا بحد نفاذ و امضا رسیده از مقوله تمهید مقدمات مطلوب و تقدیم مبادی بر مقصود بوده و اذا اراد الله شیئا هیا اسبابه.
گوهر حسن و عشق را از عالم قدس رخصت سفر دادند و در هر یک قوة تدبیر و جذبه تاثیری نهادند که ذرات کون و مکان را در خور وسع و امکان مربی ومهیج گشته بمهمی مشتغل و بامری موتمر سازند که در آغاز و انجام خسرو گردان غلام را منتج منفعتی شود و موجب مصلحتی باشد. پس بترتیب مراتب از افلاک و کواکب تا باجسام و موالید هر یک بر وفق قابلیت بهره تربیت گرفته، حرکات شوقی در طبقات فوقی پدید آمد و عالم طبایع بنقوش بدایع آراسته گشت و چون نوبت نوع انسان رسید پایه تربیت را مایة ترقی بایست، لاجرم پرتو حسن جلوه انبساط یافت و هر کسی را از هر طرف شور عشقی بر سر و شوق و وجدی در دل افتاد که بقوت اجتذاب آن در ملک وسیع زمین که خاص خدیو زمان است تاسیس بنای تازه کنند و تقدیم مهام بی اندازه؛ تا بتدریج و بمرور اسباب اموری که هنگام ظهور دولت مسعود لازم و ضرور است موجود گردد.
شاه جهان آن گاه بگاه جهان خرامد که پیش کاران قاهر و استادان ماهر قصور و ایاوین را بنقوش نو آئین بنگاشته باشند و خدور و بساتین را بورد و ریاحین آراسته، بنقصی در بزم طرب باشد و نه گامی محتاج طلب.
علی هذا قومی از بنی نوع انسان که در طی عهود و ازمان عشق دارائی گزیده کشور آرائی نمودند، هر چند بظاهر خسرو روی زمین بودند و صاحب تاج ونگین، ولیکن در واقع و نفس الامر حکم خادمی موسس و چاکری مهندس داشتند که قبل از تشریف اروغ سلطان برای ترتیب خیمه و خرگاه و تنظیف صفه درگاه بیورت اردوی همایون مأمور گشته، ظرایف و زخارف زمانه را برای مصارف پادشاهانه جمع آرد و همت بر آن گمارد که خیل سلطان را هنگام ورود من جمیع الجهات راتبه عیش مهنا موجود و مهیا باشد.
بالمثل کیومرث که واضع رسم سلطنت بود، مثال شیخی ادیب که طفلان کتاب را تعلیم آداب دهد، خلق نوآموز را از رموز طاعت این درگاه واقف و آگاه ساخت و هوشنگ باهوش و هنگ که میوه از شاخ و آتش از سنگ جست حکم سالارخوانی داشت که سکان ربع مسکون را که بر سفره احسان و جود طفیل وجود همایونند لذا برگ و نوا دهد و اسباب طبع و شوی آرد.
کذلک طهمورث دیوبند که روی اقبال بطرد اغوال نهاد مثال سرهنگی بود که بحکم دیوان بدفع دیوان مأمور گشته، ملک سلطان را از غدر دشمنان و شر اهریمنان محروس و مصون دارد و جمشید که طاق ایوان بیفراخت و طرح بستان بینداخت و اهل حرفت بپرورد و کسب و صنعت بیاورد؛ بسان خادمی معمار و عاملی پیشکار بود که کاخ سلطان را بفروش و اوانی و نقوش خسروانی و اصناف طیب و اغصان رطیب آراسته، رسم حرفت و فلاحت را برای ترتیب لباس و تمهید اساس خاص درگاه و رعیت و سپاه دایر کند و در عرض مدت هفتصد سال که نوبت عز و اقبال او بود قواعد دل پسند و قوانین چند که انجام کار بکار خدام این دربار آید در بسیط زمین نهاده قانون رفتاری بسایر ولاه امصار و ملوک اعصار دهد که نظم کنائت و ربط مراکب و جلب منافع و کسب و ضایع بر همان طرز و بر همان آئین عمل نموده چهره عروس ملک را هر بار بطرزی تازه غازه کنند، تا جلوه جمال بپایه کمال رساند ودر خور التفات خواجه خسروان آمد.
به چه ماند بعروسی عالم
که سبک روح و گران کابین است
شوی او زیبد سلطانجهان
که همین خسرو و آن شیرین است
در بدایت حال که خسرو حسن درملک وجود آدم مقام کرد و نوع بشر در روی زمین منتشر گردید، دور عالم را اول گردش بود و ابنای آدم را آغاز حضانت و پرورش، خلق گیتی را هنوز چندان حوصله و طاقت نبود که نظاره جمال حسن توانند نمود، لاجرم مانند بعضی از عزیزان که تازه بثروت رسیده اند و جامه زرد و سرخ دیده، چنان در ورطه غرور افتادند که موج غیرت اوج گرفت و طوفان در عرصه خاک پدید آمد.
باده خاک آلودتان مجنون کند
صاف اگر باشد ندانم چون کند
و بعد از واقعه طوفان حضرت نوح علی نبینا و علیه السلام را سه فرزند ماند که حام و سام و یافث نام داشتند و چون ارحام جرم و خطائی در حضرت پدر رفته بود و رنگ وجودش زنگ سواد گرفته، حسن مشکل پسند را مقبول طبع ارجمند نیفتاد و پرتو تجلی بجانب سام و یافث انداخت که گوهر پاک انبیا و ملوک در نسل این دو حضرت تعبیه رفت. فرد:
چون هر دو یکی است در حقیقت
گو یک تن را دو پیرهن باش
پس حضرت نوح فرزند رشید خویش یافث را نامزد بلاد شرقی فرمود و او را یازده پسر بود که از او ملک چین تا آخر خاک روس مسکن ایل والوس ایشان گردید، چون پرتو حسن خواجه ملوک مانند ماه تابان و مهر رخشان از آینه جمال ترک درخشان بود، حضرتش را در دیده اولی الابصار شوکتی بی شمار پدید آمد و جمله را بی اختیار ببزرگی او اقرار رفته؛ بر سایر برادران مقدم گشت و ملک پدر بد مسلم؛ دور زمان را بامن و امان قرین ساخت و خرد و بزرگ را بفضل و رافت نواحته، در تمامت ملک پدر سیر و تفرج نمود و هر جا چشم تماشا گشوده پرتو حسن در فضای بسیط بر فراز و نشیب تابان بود و مقامی دل گشای را طالب و خواهان تا بموضع سلیکای رسید،مقامی دل کش و نغز دید و فضائی خرم وسبز که باد شمالش راحت جان بود و آب روانش مایة روان.
اغنی المزاج عن العلاج نسیمه
باللطف عند هبوبه و رکوده
لو شاهد السلسال ماء غدیره
فغدا غریقا من حیاء شهوده
و این موضع محلی است از نواحی شرق در غایت نزهت و صفا و رقت آب و هوا که بر جانب جنوبش دو نهر عظیم مانند کوثر و تسنیم جاری است، بر سمت شمال دریاچه زلالی که گوئی منبع ماء معین است، یا آسمانی در جوف زمین و در حد شرقی کوهی با فر و شکوه، مشحون بخمایل انبوه و در حد غربی دشتی پرسبزه و کشت و مرزی چون باغ بهشت و هر سو چشمه خوش گواری و هر جا پیشه و مرغزاری که رشک چشمه حیوان است و جفت روضه رضوان. حسن خودکام را نزهت آن مقام خوش افتاد و موکب ترک در همان جایگاه موقف عز و جاه ساخته، ابتدا خانه چند که سقف و پی از چوب و نی داشت بنا کرد و چندی در آن بسر میبرد تا بترتیب اساس خرگاه و تعیین خواص درگاه ملهم گشته وارث ملک یافث شد و رایت سلطنت بغایت میمنت بیفراخت.
واقدی گوید که ترک بن یافث با کیومرث ابن جهان ایران معاصر بود و هر دو بیک عنصر واضع رسم سلطنت و حامی ملک و مملکت گشتند و زان پس این رسم تازه را در اقطار زمین شیوعی بی اندازه دست داد که بعضی از اولاد سام و حام را در ممالک یمن و هند و حبش و شام نیز داعیه اقتدار و احتشام پدید آمد.
این سخن معلوم شد کاین رسم و این قانون ز کیست
وین نگار و نقش رنگارنگ گوناگون ز چیست
پرتو نور حق و لمعه حسن مطلق که اکنون از نور پاک و گوهر تابناک خدیو جهان تعبیر بدان کنیم آن زمان از جیب جمال ترک عیان بود و مانند نیر اعظم در شرق و غرب عالم تجی مینمود.
به هر آئینه ای بنمود رویی
به هر جا خاست از وی گفتگویی
همانا عکسی از تجلی آن در آئینه اوهام و حواس افتاد که خلقی در عالم اقتباس تمهید اساس جلالت کردند و بنیاد رسوم ایالت نهاده، اسباب سلطنت و دارائی ترتیب دادند و گاه جهان را برای شاه جهان زینت و زیب.
عکس روی تو چو در آینه جام افتاد
عارف سوخته دل در طمع خام افتاد
حسن روی تو بیک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد
ذکر ترک بن یافث و اولاد او
در تواریخ مسطور است که ترک بن یافث اول خانان ملک شرق است و از نسل او چهار فرزند در وجود آمد. مهتر ایشان فودک بود و هنوز کودک بود که روزی بر ساحل رود سنلوک بعادت ابنای ملوک صید ماهی نموده، لقمه چند تناول فرمود اتفاقا پاره گوشت بریان از پنجه دست همایونش بیفتاد در قطعه زمینی شور برآمد که چون برگرفت لحم سمک را طعم نمک بود و ذوق عجب یافت. شام گاهان که از دشت شکار بشهر و حصار خرامید صورت حال بعرض پدر رسانیده خاص و عالم را میل و شوقی تمام باستعمال این نوع ادام حاصل شد و کان نمک از خاک ترکان پدید آمد، خطه شرق که از پرتو حسن مشرق صباحت گشته بود معدن فلاحت گشته ترکان چین را لب های شیرین نمک یافت و غلغل و شور از سمک و سماک برخاست.
صباحت با ملاح یافت پیوند
نمک را چاشنی دادند از قند
و بالجمله رایت اقتدار ترک در تمامی ملک پدر و املاک ده برادر چنان افراخته گشت که با آن که ایشان هر یک مانند غز و خلخ و چین و سقلاب باسم خویش موسوم است و حدود و سنورشان یا یورت مخصوص ترک اشکار و معلوم، باز تا اکنون در تمام ربع مسکون جملگی را در حکم یک ملک دانند و بنام ترک خوانند و او مهتر فرزندان خویش را برای ولایت عهد بهتر دید که پرتو پاک حسن را مطهر بود. لاجرم القای مقالید ملک باو فرمود و او را ایلینجه خان لقب داد تا کننده کارهای خطیر گردد و بر جمله بزرگان امیر؛ و او خود شهریاری قادر قاهر بود که بر عموم ایلات و احشام واقارب و بنی اعمام بکیاست، فضل و ریاست یافت و بنفس خویش در محل موسوم بیورسوق و قارقوم و اورتاق و کورتاق ییلاق و قشلاق میکرد و آن دوکوهی است شامخ و عظیم که هنگام آیت خلد نعیمند و در فصل ربیع محئی عظم رمیم
این پر از لاله های رنگارنگ
وان پر از میوه های گوناگون
باد در سایه درختانش
گسترانیده فرش بوقلمون
خواجه ادیب فضل الله طبیب، نام نامی آن شهریار را در جامع رشیدی ابولجه خان ضبط کرده است و بعضی این لقب را مخصوص ترک بن یافث گرفته، قومی دیگر بر آنند که این خود بی واسطه فرزند نوح نبی است و علی ای حال اختلافی در این نیست که حضرتش واسطه طلوع انوار حسن از ناصیه جمال دیب باقوی خان بوده و این اسم علم مرکب منقول است چه در اصطلاح اتراک و مغول دیب مقام و جاه و تخت باشد و باقوی خدیو پیروزبخت. و در انتقال جمال حسن از مظهر وجود او بپیکر شهود قراخان اختلاف روایات است و احتلال حکایات. صاحت جهان گشا که در عهد منکو قاآن بود و در موکب هلاکو و ابافا خدمت مینمود بضبط انساب ترکان و ذکر اسلاف بزرگان التفاتی چندان نکرده، تاریخ او که در سبک لفظ و حسن معنی، معنی سحر حلال و غیرت آب زلال است، محمود غازان را مقبول خاطر نیفتاده بترتیب کتابی جامع اشارت راند که تمامت احوال اتراک واصل و نسب و فصل شعب ویورت و مقام ایشان را در طی قرون و اعوام از همان زمان تا عهد حضرت نوح مبین و مشروح سازد.
پس برای انجام این امر اجزاء و الواح چند از خزانه خانان اتراک و دفاتر ارباب ادراک بدست آورده، بقدر امکان در تصحیح اقوال و تنقیح احوال مبالغت کرد تا جامع رشیدی پرداخته شد و مطاوی فصول و فحاوی اصول آن دربندگی او وسلطان الجایتو معروض و مشهود گشته، پیران آگاه و خاصان درگاه را از مسلمان و مغول موقع قبول آمد و از روی تحقیق زیور تصدیق یافته موافق تاریخ مذکور، قراخان بی واسطه غیر از صلب دیب باقوی بوجود آمده، ولکن در تواریخ مشهور مثبت و مسطور است که بعد از دیب باقوی فرزند مهین او کیوک، خیل ترکان را مهتر ملوک بود و ولایت عهد ملک بخلف الصدق خویش النجه خانه تفویض نموده، مغول و تاتار از اودر وجود آمدند و هر دو را وارث تخت و دیهیم کرد و ممالک خویش بر ایشان تقسیم، نیر حسن پاک از مطلع وجود مغول تابان شد و در نقل و تحویل مسرع و شتابان بود تا از صلب او نیر چهار فرزند ذکور موجود گردید و هر چار کافر و نابکار بودند. پس چون گوهر وجود و نیز شهود خواجه خسروان و خسرو زمین و زمان خلدالله سلطانه و عظم برهانه در نسل احفاد قراخان مقدر بود و صورت این امر در مرآت علم و مشکوه یقین اهل ملکوت منور و مصور، خسرو حسن مظهر وجود قراخان را از آن چار بناچار انتخاب نموده وارث ملک مغول و مالک رد و قبول فرمود.
جمهور ائمه سیر آنند که قراخان قهرمانی بدسیر و شهریاری مقتدر بود و در جحد حق و جهل مطلق چندان توغل مینمود که هیچ آفریده را در عهد او مجال اقرار توحید و خیال تقدیس و تمجید ممکن نمیشد و در کبر و جلال و کفر و ضلال بجائی رسید که گفتی استاد ضحاک است و شداد اتراک.
حسن مشکل پسند را مشکل و ناپسند افتاد که در ملک وجودی چنین منزل و مقر گزیند، لاجرم رایت نهضت بغایت سرعت برافراخت و چون پیک مسرع ماه که در لیل حالک قطع مسالک کند و تا صبح صادق سیر غواسق نماید.
در ظلمت وجود قرخان ساری بود تا پرتو شعاع دل فروز از مطلع جمال اغوز طالع نمود و ترکان را در وقایع ولادت و دلایل سعادت او اعتقادی چند است که اسناد آن جز بحضرت انبیا و خلص اصفیا شایان و روا نیست، از آن جمله گویند: که هنگام ولود تا سه روز کام و دهان بشیر مادر نیالود و هر شب در عالم خواب بمادر خطاب میکرد که شیر تو وقتی خواهم خورد که مومن و حق شناس باشی، نه کافر و ناسپاس و مادر هر چند اعتنائی بخواب خویش نکرده، تدبیرات دیگر پیش گرفت ذره سود نه بخشید و قطره شیر نه نوشید؛ تا بفضل یزدان ملهم و منتقل گشت که رویای او از مقوله انها و اعلام است نه اضغاث و احلام پس از روی خلوص صدق بدین حنیف حق در آمد تا طبع کودک هوای پستان کرد و میل مادر بحق پرستان بود و دین پاکش از خلق پنهان؛ تا عمر کودک بیکسال رسید.
قراخان بر وفق آداب اتراک برای تشخیص نام مثال احضار عام داده، محفل سور بیاراست و غلغل عیش بپا خاست:
مر آن بچه را پیش او تاختند
به سان سپهری برافراختند
جمیع حضار و خواص دربار را از آن برز و یال، در آن سن و سال شگفت آمد و از هر جهت و هر باب در انتخاب اسماء و القاب سخن میرفت سران قبایل مجتمع بودند و سراه و اعاظم مستمع که طفل رضیع بسان مسیح لسان فصیح گشوده گفت: نام من اغوز است و چون این نکتة خارق عادت و آیت سعادت بود بر تعجب حاضران و ارادت ناظران فزوده؛ قراخان فرزند عزیز را چندان با رشد و تمیز دید که دست حیرت بدندان گزیده گفت: از دیرباز تا اکنون از نسل ترک و اجداد بزرگ ما کودکی بدین خوبی و زیرکی در وجود نیامده، این پسر را چندان که حسن و جمال است جاه و جلال خواهد بود و فر و کمال خواهد یافت.
و بالجمله اغوز روز بروز در چشم پدر گرامی تر میشد تا بسن بلوغ و حد سبوغ رسیده، بحکم پدر دختر عم خویش گورخان را در نکاح در آورد و عرض ایمان باو کرد او را عظیم منکر دید و اندیشة نمود که عم و پدر و خیل و حشر را ازین راز آگاه سازد؛ لاجرم ترک او و قطع گفتگو کرده، دختر عم دیگر را که اوزخان نام داشت بخواست و او را نیز بهمان عقیده دیده چشم از وصال و جمال هر دو پوشید و بزعم اتراک چندان قوة ادراک داشت که لفظ الله و کلمه توحید را ورد زبان کرده، بی آن که علم ادب خواند و لفظ عرب داند در کمال فصاحت میگفت و سامعان را در معنی آن تامل میرفت و بخاطر میرسید که تکرار آن از تاثیر وجد و سماع است یا تحریر الحان و اسجاع و چون خود مومن و موحد بود و قوم را ملحد و مشرک میدید غالبا از حضرت پدر مفارق بود و با اعمام و اقوام موافق نمیشد، تا بوقتی زیبا و دلکش که طبع عالم خرم و خوش بود و کوه و هامون بنقش الوان منقش عزم گل گشت بهار و میل تفریح و شکار کرده، شامگاهان که از عرصه صید بجانب شهر باز میگشت از حوالی سرای عم خویش گذشته، اتفاقا بجوقی از جواری خرد برخورد که بر لب جوئی بجامه شوئی مشغول بودند چون خواست که گامی فرات نهد و بغفلت بگذرد بانهای سروش بهوش آمد و معنی این بیتش بگوش:
مثال سرو بلندایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سرو بالا را
اغوز را از مشاهده این حال پای رفتار نمانده چشم دیدار گشوده، هر سو نظاره میکرد تا دختر عم خویش یوزخان را دید که برقع روی برگشاده و بر لب جوی ایستاده. دلبران ماه روی و دختران جامه شوی چون هاله بر گرد ماه و لاله در باغ گل پیرامن حریمش جمعند و اوخود مانند شمع که بزم یاران فروزد و جان پروانه سوزد سرگرم تماشای جواری است و در قصد مردم شکاری:
دفع. گمان خلق را تا نشوند مطلع
دیده بسوی دیگران دارد و دل بسوی او
نظرت بمقله متربب
احوی احم المقتلین مقلد
و لقد اصاب فواده من حبها
عن ظهر مر نان بسهم مصرد
چشم خون ریز آن ماه بیک تیر نگاه خاطر اغوز را چنان صید کرد که زمام شکیب و عنان و رکیب رها کرده بی اختیار از اسب فرود آمد.
یصر عن ذاللب حتی لاحراک له
وهن اضعف خلق الله ارکانا
حسن دلکش آغاز خودنمائی کرد، عشق فتان را نوبت رهنمائی رسیده پای توسط در میان نهاده، پرده شرم برانداخت تا دو یار یک دل را باشارت لحظ بی توسط لفظ راز دل معلوم یکدگر گشت و خلوتی خالی از غیر جسته، با هم نشسته و از هر طرف حرف و سخن پیوسته اغوز گفت: از ماجرای من و دختران عم باخبری و میدانی که اکنون دل در تاب کمندت بسته دارم و جان از تیر نگاهت خسته، ولی آن گاه ترا دوست خواهم داشت که دوست خدا شوی و راه هدای جویی:
من کان یعطینی الحیوه حبها
لو لم تحب الله لااحبها
دختر را پای دل از جای رفته بود و عقل و دین بر جا نمانده توان انکار نداشت زبان اقرار گشود که:
وجهت وجهی مسلما لفاطر قد فطرک
آمنت بالله الذی بصنعه قدصورک
احب من تحبه ومن یحب منظرک
تالله کنت هالکا فی شقوتی لولم ارک
اغوز چون بخت را رام و معشوقه را بکام دید در بسط بساط طوی تعجیل نموده یار یک دل را همسر خود کرد و دایم در بر او بود تابنات عم را بلا و غم فزون ش و نار حسد از جان و جسد فروزان.
پس وقتی که قراخان جشنی عظیم داشت و دختران و عروسان را طوی میداد، آن دو عروس مأیوس که با حریف حرمان مانوس بودند؛ در بزم حضور زانو زده ابای اغوز را از دین آبا بوضعی بی محابا معروض داشتند که آتش خشم در سینه قراخان شعله ور شد و فورا عازم قتل پسر گشته، موکب او را در ساحت دشت بسیر و گل گشت مشغول یافت و بی تامل با گروهی انبوه از گردان چالاک و ترکان بی باک که خون پدر چون شهد و شکر نوش کنند و مهر پسر هنگام خطر فراموش، برنشسته مانند سیل هایل و بحر سایل منحدر شد.
خاتون اغوز نیز پیکی بحضرت شوی دوانده، کید آن دو خاتون و قصد قراخان را بعرض رساند، اغوز چون راه گریز ندید دست ستیزه گشوده آن روز تا شام صفدران خون اشام را از دو جانب حد حسام و نوک سنان مصاحب بود و انهار خون چون دجله و جیحون، در کوه و هامون روان گشته، در اثنای گیرودار تیغی بر مقتل قراخان رسید که فورا بدرود جان کرد و فوجی از خیل مغول بجیش اغوز پیوسته، مدت هفتاد و پنج سال با اعمام و بنی اعمام و سایر طوایف و اقوام جنگ میکرد تا برایشان غالب آمد و تاتار و مغول چاکری او را قبول کرده، از شهر اینانج و بحر سنلوک تا حد خوارزم ورود جیحون در قبضه تصرف در آورد زعم ترکان این است که از آب جیحون نیز گذشته اکثر ربع مسکون را بضرب شمشیر عرضه تسخیر ساخت و در مرز توران و ملک ایران و خطه هند وصوبه سند وروم وفرنک هیچ جا مقام و درنگ نکرده و باز بموطن اصل و مسقط رأس نهضت نموده حدود اورتاق و کرتاق را که یورت آبا و اجداد او بود مقر جلالت فرمودو خرگاه زرین بفر و آئین برافروخته، محفل جشن بیاراست و باحضار روس الوس و معارف طوایف فرمان داد تا خلقی کثیر از ترک و تازیک مجتمع شد و باتفاق آغاواینی بر تخت خانی نشست، دست کرم ببذل درم گشاد و وضیع و شریف را انعام و تشریف داد.
در تاریخ مغول مسطور است که در ایام آن طوری هر روزه بقید استمرار نهصد سر مادیان و نود هزار گوسفند صرف سفره دعوت و خرج حجاب حضرت او بود و هر کس را از اقارب و خویشان که در روز رزم قراخان دست از جان شسته بموکب او پیوسته بود ایغوز لقب کرد، اقوام قنقلی و قلج و قارلوق و قپچاق و آقاجری از نسل ایشانند و باعث اختصاص این طوایف و اقوام بدین اسامی و القاب همان است که در تواریخ مشهوره مسطور و در السنه و افواه مشهور گشته، تکرار ذکر آن موهم اطناب و خارج از سیاق این کتاب است.
ذکر اولاد اغوزخان و احوال احفاد ایشان
پوشیده نماند که: آنچه در باب اغوز مسطور شد موافق صحایف و الواحی است که در عهد چنگیز و اوکتای از خزاین ماچین و ختای بدست آمده ودر عهد اباقا و غازان ترجمه شده و در بعضی امور با تواریخ عرب و عجم از قبیل شاهنامه و معجم و تاریخ طبری و ابن جوزی و دینوری اختلاف دارد، چه در هیچ یک آنها به هیچ وجه حکایت روایتی از عبور اغوز از رود جیحون و تسخیر اکثر ربع مسکون نیست.
بعضی از متاخیرین نوشته اند که شاید بعد از مرگ کیومرث و قبل از پادشاهی هوشنگ که چندی امر سلطنت در ملک ایران مختل بود این واقعه حادث شده باشد ولیکن این توجیه نه از روی تحقیق است نه قابل تصدیق، چرا که اثر قدما ترک بن یافث را معاصر کیومرث گفته اند و نوبت اغوز در اواخر عصر جمشید و اوایل عهد ضحاک بود و بعد از او بفاصله هزار سال توربن فریدون بر ملک ترکان غالب شده وبالجمله در تاریخ مغول مسطور است که اغوزخان را شش پسر بود از هر پسر چهار فرزند در وجود آمد که ازنسل هر یک بوقتی اندک جمعیتی کثیر پدید گشته، خیل ایشان از نام پدر نشان یافت که تا اکنون بهمان نام معروف و مشهورند و از سایر طوایف ممتاز و مخصوص.
آورده اند که ابنای اغوز بیک روز عزم شکار کرده کمانی زرین با سه چوبه تیر در دست نخجیر یافتند و نزدپدر بردند، اغوزخان کمان را سه پاره کرده خاص اخلاف مهین ساخت و سهام ثلاثه را سهم ابنای کهین کرد؛ پس مهتران را پوزوق لقب داد وکهتران را اوچوق و لشکر دست راست را بمهتران سپرده، دست چپ را بکهتران داد و فرمود که چون تیر در حکم سفیر است وکمان بمنزله امیر. تخت پادشاهی و بخت قائم مقامی آن پوزوق خواهد بود و بر وفق این وصیت بعد از وفات او کون خان که مهتر پوزوق بود بر تخت پادشاهی نشسته هفتاد سال سلطنت کرد و اوریابیگی نام را از قبیله جورجه منصب وزارت داد، خواجه عاقل هشیار بود و بینای عواقب کار در بدایت جلوس کون خان زبان نصیحت گشوده عرضه داشت که: اغوز پادشاهی بزرگ بود و چندین ممالک تسخیر نموده خزاین بی پایان و فسیله و چارپایان گذاشت اکنون دریغ است که این مال بی شمار پایمال روزگار گردد و آن نام نیک بزشتی گویا شود. طریق صواب آن است که این بیست و چهار پسر را خیل و حشر ومال و دواب و یورت و مقام مفروز باشد و هر یک از تمغائی علی حده و انقونی مشکون جداگانه مخصوص گردد تا هیچ گاه گمان خلاف و خیال جدائی فی مابین ایشان در وهم نیاید و موجب دوام دولت و بقای نعمت شود.
کون خان رأی صایب وزیر پسندیده داشت وقسم هر یک از حفاد اغوز معلوم و مفروض کرده، مهر و نشان ایشان را که تمغا و انقون گویند معین فرمود و هنگام اجل موعود تخت شهریاری را بدرود گفته، برادر خویش آی خان را قائم مقام نمود، و زان پس یلدوزخان بر تخت نشسته فرزند خویش منکلی خان را ولیعهد ساخت وچون او درگذشت تخت پادشاهی از نسل پوزوق بقوم اوچوق رسد و تنگیزخان که فرزند ششم اغوز بود و مظهر حسن دلفروز، وارث ملک پدر و صاحب جاه و خطر گشته یک صد و ده سال بر تخت خسروی بود و زان پس عابد و منزوی شد و در ناصیه فرزندان تامل میکرد تالمعه حسن را از جبهه جمال اکبر اولاد خویش طالع دیده، منشورخانی ایل و منصب جلیل قائم مقامی بنام نامی او نوشت و او را ایلخان لقب کرد.
و چون نام ونشان اولاد اغوز طوایف ایغوز بر وجه تفصیل در تواریخ مشهوره و دواوین منشوره نیست و هر جا که هست بتدریج ایام و تصحیف کتاب مهمل و مغلوط است ومجمل و نامضبوط، لهذا لازم آمد که نام و نشان طوایف و اقوام ایشان بطفیل انتساب خیل همایون و اتصال اروغ میمون شاهنشاه اسلام و مالک الملک انام عز نصره و دام عصره در ذیل این کتاب مذکور گردد و حسب المقدور در تصحیح مبانی و تصریح معانی و تفسیر لغات و تقریر اصطلاحات سعی بلیغ مبذول افتد تا بپرتو وجود اقدس و شهود مقدس که شعشعه فیض تام وبارقه خیر عامش بر ساحت انام از گذشته و آینده فروزان وتابنده است تا رفتگان زنده آید و فهم آیندگان فزاید:
عاشت بمهج الاحیاء اذا نثرت
یداه فی الدهر ارزاقا و اقواتا
و لم تجد ذکره الاوقد احیی
اذا تذکرت فی الاحیاء امواتا
ایزد تعالی چون خواست که گوهر وجود خواجه خسروان و خسرو نیکوان را که معنی حسن ازل و سایه ذات عزوجل و صورت نور پاک و تیر تابناک است در عالم آب و خاک جلوه شهود دهد و مدت ملکش تا روز قیام در سلک دوام باشد، حسن بی چون خویش در نسل میمون آدم تعبیه کرد و خیل یافث را وارث آن سعادت و حافظ آن امانت فرمود تا نوبت اغوز رسید، پس بطرزی که عالم دنیا را در اول ایجاد بترتیب جهات سته و ترکیب طبایع اربعه مایة قوام و پایه دوام داد و مدار ادوار زمانه بساعات بیست و چهارگانه نهاد. عالم ملک اغوز را نیز مبنای نظام بابنای عظام مقرر داشت و شش پسر را بر جای شش جهت گماشته، هر یک را چار فرزند رشید بخشید تا در مقام ارکان قائم شوند و عرض دولت را بمنزله قوایم و چون حاصل ضرب شش در چهار، با ساعات لیل ونهار مطابق بود؛ احفاد امجاد اغوز بااعداد ساعات شب و روز موافق آمد و این نکتة بر اهل نظر ظاهر و جلوه گر شد که اطوار و اوضاع و ادوار و اطلاع عالم این ملک با عالم دهر در تعداد وتایید بامداد و تایید الهی مساوی و مساوق است و تارکن و جهت در طی جهان است و شام و سحر از دور زمان فروغ دولت این اروغ مشرق اقطار جهان ومشرق اسرار نهان خواهد بود.
اطلع الله نوره عنهم
فتراهم مطالع الانوار
اودع الله سره فیهم
و دعاهم معادن الاسرار
شاهد این مقال آن است که از عهد ظهور ترک تا حال که چندین هزار سال است از یمن نقل و تحویل گوهر وجود و عنصر مسعود خواجه آفاق و خسرو علی الاطلاق عز ملکه و سلطانه همواره اختر جلال و نیز اقبال و اولاد وال او از مطالع شرف طالع و بر ممالک جهان لامع بوده و هیچ گاه ممکن نگشته که در روی زمین از نسل این اروغ، خسروی و ازمهر این سپهر، پرتوی نباشد و این مطلب در حد بداهت است که موکب خدیوی چنین که از بدو کوچ و رحلت از ملک ملکوت تاکنون همواره امطار خیر و برکت در اثنای نفل و حرکت بر عوالم اجرام و طبایع و اجسام ریزان کرده و دوده پاک ترک و احفاد سترک او را بمحض عبور و سیر، محط رحال خیر نموده این زمان که نوبت طلوع بدر دولت و سطوح مهر شوکت اوست بطریق اولی پرتو فضل از ساحت دهر دریغ نخواهد داشت و تا جهان است رایت جهان بانی خواهد افراشت.
ثبت است بر جریده عالم دوام او. دور مسعودش با ادوار زمان مساوق خواهد رفت و با شاهد ابد معانق خواهد گشت، بل که چون ذات جلیل حق را ظل ظلیل عالی است و ظل را از ذی ظل مجال تخلف نیست، گوهر ذاتش از چون و چند بیرون است و مدت ملکش از ازل و ابد افزون.
والله متم نوره ولو کره المشرکون
فاشکر الهک یا خلیفه انه
اعطاء ملکا لایخاف زوالها
اولست تصحب دوله مامونه
شدت با ذیال الابود حبالها
جاء تک حسنائ الخلافه بعد ما
فتن الخلائف حسنها و جمالها
مختصه لک ذون غیرک غبخها
و دلالها وعناقها و وصالها
و تدوم مادام الاله کما تری
تبقی متی تبقی الغصون ظلالها
ذکر فرزندان اغوز
فرزندان اغوزخان بیست و چهار نفرند و اقوام پوزوق سه طایفه و طایفه کون خان چهار شعبه، پس:
شعبه اول: از طایفه کون خان قای است که فرزند میهن کون خان بود و از بس در فیصل امور سختی مینمود او را قای گفتند که در اصل لغت بمعنی سختی و شدت است و اکنون بالمجاز کمرهای کوه و سنگ های سخت را بدان نامند.
یورت او و اولاد او تا عهد ایلخان در دیار هیطل و کنار سیحون بوده و بعد از تسلط تور، از یورت و وطن دور مانده اند ودر عهد محمود با آل سلجوق متفق گشته و از آب جیحون گذشته در حدود سپرغان و مرغاب مقام کردند، اکنون نیز ساکن حدود دشت و داخل طوایف ترکمان و در خیل جانثاران دولت ابد نشان میباشند.
شعبه دوم: بای آت – که فرزند دوم کون خان است، اتابکی او باو ریابیگی مفوض بوده ودر دار وزارت نشو و نما نموده و بسعی وزیر، مهتر برادران و سرور بهادران گردید و بر ساحل قراموران یورت گرفت که با موطن اصل وزیر قرب جوار داشت و چون در وفور نعمت و علو همت بر همگنان تقدم یافت و نام نیکو بفضل وجودت برآورد، او را بای آت گفتند که آت بمعنی اسم است و اکنون آد گویند با دال مهمله و بای بمعنی بزرگی و شکوه و مال و نعمت است و معلوم نیست که احفاد او در چه عهد بایران آمده اند؟ چه تا عهد تیمور به هیچ وجه نام ونشانی از طوایف و امرای ایشان مرئی و مشهود نگشته، همین قدر مسموع ومشهور است که طایفه از این قوم برحسب حکم تیمور بغز و شامات مأمور گشته چندی در آنجا بودند و چون باز معاودت نمودند در حدود دشت و گرگان نشسته بایل جلیل قاجار پیوستند که اکنون بشام بیاتی موسومند و در جمع طوایف قاجار محسوب، ولکن از عهد دولت صفویه تا زمان این دولت علیه سران سپاه و یلان اگاه ازین قوم در رکاب پادشاهان بوده و در سفر و حضر خدمت های نیکو نموده اند.
این زمان چندین امیر بزرگ از بیات مطلق و بیات شام در معسکر شاهنشاه اسلام موجود است، یکی از آن جمله امیرکبیر محمدعلی خان که در حد عراق عرب سالار سپاه است و برادرش اسمعیل خان عاکف حریم درگاه.
دیگر امیر دلیر پیرقلی خان که اکنون در جرک پیران است و با چنگ شیران و فرزند ارجمندش محمدباقرخان که در حضرت نیابت سلطنت و ولیعهد دولت چاکر جانثار است و افواج نظام را سالار بار و این چهار از قوم بیات شامند و در سلک خوانین و امرای قاجار.
از قوم بیات مطلق نیز در ممالک عراق و فارس و آذربایجان و خراسان امرای و خونین نامدار و متجنده بی شمار موکب اقدس را در ظل رایات و حضرت اعلی را مشغول خدماتند. اقدم ایشان امیر عظیم الشان ابراهیم خان که در عهد پیش عمر خویش در بندگی خاقان مغفور و چاکری دارای منصور صرف کرده و اکنون باقی عمر را بخدمت درگاه ولیعهدی وقف و برادش اسمعیل خان که امیر هزاره الوار است و دلیر معارک پیکار.
دیگر مقرب الحضرت علی خان که چندی ثغر اردبیل را مانند زنده پیل حراست کرد وبر اجناد آن ثغور و ایلات آن حدود ریاست یافت و برادرش رحمن خان که چاکر خاص شهریار است و صاحب عز و اعتبار.
دیگر از این طایفه بزرگان بسیار در سلک خدام درار سپهر غلام است که ذکر ایشان موجب اطناب خواهد بود و تخصیص این چند نفر از آن است که ذکر ایشان در وقایع دولت روزافزون که من بعد بعون خدای بی چون در ذیل این کتاب مسطور خواهد گشت، بیش تر ایراد خواهد شد و بهتر آن بود که نام و نسب ایشان پیش تر معلوم و باجمال مرقوم گردد.
شعبه سیم ایغزاولی: نام این شعبه در هیچ تاریخ نیست مگر جامع التواریخ و او را فرزند سیم کون خان نوشتهاند و یورت او در سرحدات ممالک شرق بوده و در سلطنت اورغ چنگیز و سایر سلاطین اتراک، امیری معتبر و بزرگی نامور از این قوم در وجود نیامده، اکنون نیز نشانی درست از ایشان در ایلات ممالک محروس نیست و اگر هست خامل و مطموس است.
شعبه چهارم قرااولی: که پسر چهارم کون خان است. یورت او در حدود کوکانا بود که آن سوی شهر اینانج و چندین مرحله از قراقرم بالاتر است، یورت اودر حدود کوکانا بود که آن سوی شهر اینانج و چندین مرحله از قراقرم بالاتر است، هوایش بشدت سرد است و جبالش بغایت سخت، خلق آن موضع در عهد قدیم ایلات دشتی بوده اند و خیمه سیاه مینشسته؛ این پسر را قرااولی نام کردند یعنی صاحب خیمه سیاه و چون در موکب هلاکو لشگری تمام مأمور شد که بر تمامی طوایف و اقوام حوالت رفت، فوجی از این قوم نیز باین ولایت رسیده در کوهسار جقتو که اکنون داخل محال ساوجبلاغ است مسکن گرفتند و چون ازدحامی چندان در احشام آنها نبود، رفته رفته بطوایف افشار پیوستند که بالفعل جزو طایفه افشارند و فوجی از مردان کار در سلک سواران نظام و سربازان خون آشام دارند، در عشایر ترکمان نیز ازین شعبه چندی هست که در خیل سایر شعب داخل گشته و ذکرشان خامل مانده.
بالجمله از این قوم شخص معروفی که نامش قابل ذکر و حالش در خور شرح باشد مسموع نگردید، بلی هر چه هستند و هر جا نشستند در جرک رعیت و ایل و خدام این حضرت جلیل میباشند.
فرزندان آی خان که دویم پسر اغوزخان است چهار نفرند:
اول – یارز که نامش مشتق از یار شماق و بمعنی برازندگی است.
یورت او در حدود بلاس و قاری صیرم بود.
در تاریخ مغول نوشته اند که قاری صیرم شهری عظیم قدیم است که چهل دروازه داشته و از بدایت تا نهایت آن یک روزه راه بوده، در عهد قبلا قاآن تعلق به اولاد اوکتای یافته و مسکن الوس قایدو و قونچی گشته، اتراک مسلمان در آن جا مینشته اند و از نسل یارز، امیری جلیل و بزرگی برازنده که نام او در تواریخ مانده باشد نیست.
دیوم دوکساز: که بمعنی گرد آورنده است یعنی جامع الشتاب یورت اولوس او در بیابان ناوور، بوده و تا عهد منکو قاآن نام ونشان ایشان در افواج هزاره و صده هست وفوجی بر حسب قسمت در جرک سپاه هلاکو بایران آمده اند و در نواحی اردبیل مسکن گرفته، سدی در غایت رصانت تمام نمودند و ناوور کولی نام کرده بمرور ایام خراب و ویران مانده بود، تا درین عهد سعید بامر و فرمان حضرت ولیعهد دولت قاهره تجدید عمارت یافت و مزرع آن بمهتر جیش نظام ابراهیم خان سرتیب تفویض رفت و بخلیل آباد موسوم گشت.
سیم دو دورغه که: بمعنی ملک گیرنده است و یورت قدیم اومعلوم نگشته، از نسل او خیلی عظیم در دشت ترکمانان هست و اسباب ایشان را جنسی جداگانه است که اغلب چابک و توانا باشند نه چندان نازک و زیبا.
چهارم بایرلی که: در بادیه باشغر یورت و مقام داشته، معنی نام او صحرانشین است و اولاد او تا عهد ایلخان در همان حدود ییلاق و قشلاق مینموده اند و اکنون از اعقاب ایشان جمعی فراوان داخل خیل ترکمان است و حکم استرآباد را بنده فرمان.
فرزندان یلدوز خان چهار نفرند:
اول اوشرکه: در اصل اشتقاق ماخوذ از اوشماق است بمعنی پریدن ولکن این جا کنایه از چستی و چالاکی و جلدی و بی باکی است.
آل و اولاد در موضع اوین راحت گزین بودند که نزدیک گلوران است و گلوران آن جاست که یورت چنگیزخان بود و چون کار دولت او در آن مقام بالا گرفت، قوم مغول را بفال نیکو آمد و بعد از آن هر که را بخت سلطانی بود و تخت قاآنی مینشست بالضروره در همان مقام قوریلتای عام میشد چنان که بعد از مرگ کیوک باتو که مهتر شه زادگان بود عارضه درد پای داشت، لاجرم برای محفل کنکاج باستدعای سایر شه زادگان و استحضار امرا ونومینان ایلچی فرستاده؛ فرزندان جغتائی و اوکتای ابا نمودند که یورت میمون و تخت گاه چنگیزخان اوین و گلوران است و تمهید قوریلتای در دشت قبچاق خلاف یوسون ویاساق.
پس منکوقاآن با برادران جانب دشت شتافته، حضرت باتو را دریافت و چون خواست که بر تخت نشیند باز جانب کلوران رفت وچندی آن جا بماند تا اجتماع شه زادگان دست داد و در همان یورت میمون بسعی باتوقاآن شد.
پس بوقتی که برادرخویش هلاکوخان را بمرز ایران میفرستاد اقوام او شر قسمت خود را از هزاره و صده بیرون کردند و جمی غفیر از این قوم بدین ملک رسیده در ممالک آذربایجان که تخت گاه هلاکوخان بودند توطن گرفتند و رفته رفته بزرگان نامدار و امیران باوقار از ایشان پیدا شد و خیل ایشان را چندان ازدیاد و انتشار پدید آمد که در فارس و عراق و خراسان جای جسته بهر جا تمکن گرفتند پایه تمکین یافتند و چون در حضرت ملوک بصدق نیت سلوک میکردند، گروهی از ایشان در زمان صفویه و سایر ازمان بپایه امارت رسیده بعضی اوقات در تمامت آذربایجان صاحب امر و فرمان بوده اند و سال هاست که ولایت ارومی و سلدوس مسکن ایل و الوس ایشان است و همواره بیگلر بیگیان جلیل الشان داشته، رایت جلال میافراشته اند، تا درین عهد فرخنده مهد، لوای اعتلای این قوم باوج کمال رسیده بعزت قرب و دولت پیوند بارگاه بلند و آستان ارجمند خدیو روی زمین و خسرو دنیا و دین ابدالله عیشه و اید جیشه ممتاز گشتند و سه شاه زاده با وقار که باغ دولت را بهارند و کاخ شوکت را نگار، از بطن بنات افشار در وجود آمد.
اکنون از سراه این خیل سران بافر و جاه چاکر درگاه همایونند که چندین مثل اغوز و یلدوز را بنده جاه و چاکر درگاه خویش دانند.
مهتر ایشان امیرالامراء حسین قلی خان که خال و نیای شه زادگان است و رأس و رئیس آزادگان و فخر الکبراء فرج الله خان که یک چند در حضرت خدیو جهان سالار نسق چیان بود و چندی سردار سپاهیان شد و برادرش علی خان که در حضرت شه زاده ولی عهد دولت قاره ساحب اذیال اعتبار است و صاحب یاساق.
بار دیگر از کماه این قوم قایدان سپاه و غازیان کین خواه در ظل لوای منصور است که حصن گردون گشایند و تاج کیوان ربایند، از آن جمله عالیجاه محمد ولی خان که در تیپ خاصه همایون داخل امرای هزاره است و قاید افواج سواره و عبدالصمدخان که سرهنگ سواران نظام است و ضرغام معارک انتقام قومی دیگر نیز در سلک سربازان خون ریز منسلک میباشند که بعد از این بفضل الله المعین ذکر ایشان در اثنای این کتاب خواهد آمد و چون نام این ایل از کثرت استعمال مشهور بافشار است هر جا ذکری از ایشان شود باین نام مسطور خواهد گشت.
دوم بیکدلی: و این لفظ از اعلام موکبه منقوله است.
اصل آن بویرک دیل لی بوده، بویوک بمعنی بزرگ است و دیل بمعنی زبان و «لی» از ادوات نسبت میباشد. اکنون بحذف و تخفیف از وضع اصلی تحریف یافته، بگدلی مشهور است، چنان که تازیان عبد شمسی را عبشمی خوانند و پارسیان شاهان شاه را شهنشاه گویند. فردوسی گوید:
شهنشاه بنشست بر تخت عاج
به سر برنهاد آن دلفروز تاج
و عبد یغوث جاهلی گفته:
و تضحک منی شیخه عبشمیه
الغرض در اوایل حال یورت این قوم درجبال اولتای بوده که آن سوی قرقوروم است و در عهد چنگیز تا زمان غازان منسوب باقوام نایمان گشته، بوقت تموز پشته های سبز و چشمه های نغز دارد و در فصل شتا چندان باد سرد و برف سخت آید که از جنس شجر و نوع ثمر رسم و اثر نماند و چون این مقام بموقف جلال ایلخان نزدیک بود لشکر تور را پای مال ستور آمد و آتش قتل و بیداد در قوم بیگدلی افتاده، هر که از تیغ بیداد رست بقوم تاتار پیوست و چندی بدین واسطه بی نام ونشان در جرک ایشان بودند تا لشکر مغول جهانگیز شد و اکثر اقوام ترک داخل سپاه و خادم درگاه ایشان گشته،در عهد اوکتای فوجی از این قوم نیز در جز هزاره نایمان بتومان تایجو پیوست، مصحوب لشکر جور ماغون بملک ایران رسیده شعبه ای از آن در طی اوقات بملک شامات افتاد که مشهور بشاملو شد و از روی تحقیق معلوم نیست که در چه هنگام از ایران بشام رفته اند و چه وقت باز معاودت نموده؟
مجملا در دولت صفوی و نادری اعیان و امرا و اشراف و کبرای این قوم مشهور و معروف بوده و هر یک در، زی، خویش کسب کمالی نموده اند.
از آن جمله مصطفی خان که از جانب نادرشاه بسفارت روم مأمور شد و حاجی لطف علی بیک که در عهد خویش بی مثل و یگانه بود و در فن شعر استاد زمانه.
کتابی جامع در ذکر شعرا نگاشته چون آذر تخلص داشت آتشکده نام نهاد که خرمن عاشقان را آتش است و فرقه عارفان را دلکش و زمره شاعران را سرمش کار و جمله بی دلان را همدم و یار.
دیگر خلف الصدق او حسین علی بیک مانند شررزاده آذر است و متخلص بشرر و اکنون در سلک مادحان دربار و چاکران سرکار شاهنشاهی رتبه انخراط دارد و پایه شعر بتارک شعری گذارد.
دیگر از ارباب مناصب این قوم احمدخان نایب است که در همین سال از موقف جلال همایون مأمور تفلیس بود و خدمت نیکو نمود و افواج بسیار از پیاده و سوار در خیل جنود مسعود دارند که بعضی داخل جیش عراقند و اکثر حافظ ثغر آذربایجان و اکنون ایل والوس ایشان را در دو جا ربع و مقام است یکی ناحیه مزدقان که نزدیک دارالخلافه طهران است و دیگری در نواحی مراغه که از ملک آذربایجان است.
حق سبحانه وتعالی راحت خلق و رحمت عام را در عهد و ایام این دولت ابد دوام مقدر کرده بود که مردم این قوم نیز قسمت خویش ازین خوان نعمت ربوده، پاداش رنج وسختی که در سوابق ازمان از حوادث زمان دیده بودند و سال های دراز مطرود و گم نای گردیده، اکنون بیمن چاکری این درگاه محسود امثال و اشباهند و نام گم گشته را بازجسته از هر جهه در خصب و راحتند و با امن و استراحت خصوصا از رهگذر یورت و مقام که گوئی در ازای آن تنگی عیش و سختی حال که اجداد و آبای ایشان را در شعاب اولتای بود رودبار جقتو و کوهسار مزدقان قسمت و نصیب ایشان شد که از باغ و گلشن و آب روشن و غله و کشت، غیرت بهشت است و چندان که در یورت قدیم بی غله و میوه بهر دره و کریوه میگشتند اکنون ثمار الوان در وثاق و ایوان چیده بناز و عزت میل و رغبت نمایند.
سوم قرق: بکسر اول و ثانی و سکون ثالث یعنی قوی حال.
یورت او درموضع قالدون بود که در عهد چنگیز داخل مغولستان شده علف زار و منبع و رودخانه عظیمی دارد. اولاد قرق از سایر فرق بیشتر بوده ودر عهد ایلخان کثرت بی قیاس داشته اند و چندین بار با لشکر تور وتاتار رایت جنگ و پیکار افراشته، بعدها که سپاه تور بر بلاد ترک تسلط یافت از بیم جان تفرقه یافتند و بهر جانب میشتافته، بعضی داخل اویغور شدند که هم حال باز داخل ترکمانانند و هر سال فوجی از سواران جرار بموکب منصور میفرستند و بعضی که از آب جیحون گذشتند ساکن سپنجاب گشته در اواخر بخراسان افتادند و بقوم اوشر پیوسته اکنون از شعب افشار محسوبند و بقرخلو مشهور و تاعهد شاه طهماسب ثانی نام و نشانی از معارف این قوم در سیر و تواریخ نیست، ولکن در اخر دولت صفوی که خزان باغ خسروی بود،قهرمانی قادر مانندنادر از این شعبه پیدا شد که از حد موصل تا رود سیحون مسخر کرد و بر هند وسند و روم وروس مظفر گشته، احفاد او را ملل و دولت برقرار بود تا طلیعه این دولت پایدار پدید شد و باغ خسروی را فصل بهار آمد. پس امیرالامراء حسین خان سردار که آن وقت حارس خراسان بود بیک، رکضت خیل و نهضت و میل جملگی را مقهور و مغلوب کرده ملک مغضوب باز گرفت و جمعی از معارف احفاد و نتایج اولاد او را ببندگی حضرت فرستاد که هر یک چاکر یک تن از ابنای ملوک گشته فخر این گونه چاکری در نسل احفاد نادری ماند.
چهارم قازقین: یعنی دهنده آش شیلان و خواجه خوان الوان. یورت او در حدود اسپرسین بود و بعد از تسلط تور معلوم و مذکور نیست که قوم او را چه پیش آمده و در کدام زمین منزل گزین گشته اند؟
کان لم ترقبلی اسیرا یمانیا
فرزندان کوک خان که چهارم پسرم اغوز است و اول قوم اوچوق چهار نفر بوده اند:
اول – بایندر: که در اصل بای اندر بوده. بای بمعنی بزرگ باشکوه است و اندر مکان مرتفع مانند پشته و کوه یعنی بزرگ بلندقدر.
جای او در حوالی یوری قای بوده و احوال فرزندان او در فتنة تور فریدون مشخص نگشته و معلوم نیست که در چه عهد بایران رسیده، لکن یورت ایشان در این ملک معلوم است و تا اکنون ببایندر یورتی مشهور و آن موضع از رباع سهند مقامی دل پسند است که مرغزار بدیع و کوه سار رفیعش از حضرت طلل و رفعت قلل با گلشن خضرای چرخ و جنت علیای خلد برابر است و از تارک گردون پیر و طارم برجیس و تیر فراتر.
شعابش لاله زار است و سحابش ژاله بار و نسیمش عطربیز و زمینش مشک خیز.
خاک را چون ناف آهو مشک زاید بی قیاس
بید را چون پر طوطی برگ روید بی شمار
و الانهر بالمیاه ملاء و الغصن من النسیم مائل
هنگام تموز که از تاب سورت هوا و شدت گرما در سایر اماکن براحت ساکن نشاید بود، رودهای ژرف از کوه های برف روان دارد که آب زلالش چون شهد وصال روان آرد.
فی الطود ثلوجه بواق بیضاءه کلبه الحواصل
آب تیره کز میان برف میآید برون
و بالجمله در عهد دولت مغول، فضای این یورت مقام این ایل بوده در آن جنت عدن نشو و نما مینموده اند تا بصروف ایام در حدود قراباغ و نخچوان منتشر گشته روزگاری دراز است که در ملک بردع یورت و مربع گرفته اند وبعضی جانب مرز گروس رفته، بالفعل در آن سرزمین ساکن قرا و رباعند ومالک عقار و ضیاع و در ذکر فخر این قوم و شرح مدح این ایل همین بس باشد که فاضل عهد فاضل خان و خواجه خلد محمدعلی بیک از ایشان برخاسته یکی در عهد خاقان مغفور منصب کلانتری داشت و این یک اینک در حضرت خدیو جهان و مالک رق شهان پایه قرب و رتبه اختصاصی دارد که محسود دور زمان و مغبوط اوج آسمان است.
راست گوئی صندل سوده ز کافور آمده
ای بجائی کاسمان منت پذیرد
دویم بیچنه: که اسم و رسمی از او در ممالک ایران نیست و در تاریخ مغول نیز نامی از خیل و سپاه و ایل والوس او بنظر نیامد،همین قدر از جامع التواریخ مستفاد گردید که این لقب بر کسی نهند که ساعی در مهمات امور باشد و انجام مهام نزدیک و دور دهد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی تاریخ و نسب ترکها و فرزندان اغوزخان و روابط آنها با دیگر اقوام و پادشاهان پرداخته است. در ابتدا، به تجسس در وجود زیبایی و عشق سخن میگوید و به داستانهای حضرت نوح، شیث، ادریس و یوسف اشاره میکند. سپس به تشریح حکومت ترکها و تاسیس سلطنت آنان میپردازد و درباره شخصیتهای تاریخی مانند کیومرث، هوشنگ، و جمشید صحبت میکند.
نویسنده توضیح میدهد که چگونه اغوزخان و فرزندانش به تسخیر سرزمینها و بنیانگذاری اقوام و قبایل مختلف پرداختند و هر کدام از نسل او به دستههای مختلفی تقسیم شدند. در ضمن، به تاریخ مبارزات و جنگهای آنها با مغولها و دیگر اقوام نیز اشاره شده است.
متن در نهایت به اهمیت و تأثیر این قوم در تاریخ و در ایجاد تمدنها و حکومتها میپردازد و نسلهای مختلف فرزندان اغوزخان را معرفی میکند، که هر یک نقشی در تاریخ این مناطق ایفا کردند.
این نوشته در واقع بیانگر تداوم و میراث فرهنگی و تاریخی ترکها در طول سالهاست و به روابط آنها با دیگر ملل و تأثیر متقابلشان بر یکدیگر میپردازد.
هوش مصنوعی: او ناگزیر به جستوجو افتاد و در هر جایی که میکاوید، تلاش میکرد تا وجودی کامل را پیدا کرده و به بهترین شکل ممکن آن را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: پری نمیتواند خود را پنهان کند.
هوش مصنوعی: سرانجام، آرزوی خود را در سفر قرار داد و در سرزمین نشانهها، به سوی باطن و ظاهر در حرکت شد. در این مسیر سلوک، تفاوتی بین فرقه انبیا و پادشاهان مشخص شد و جلوههای زیبایی و عظمت نمایان گردید.
هوش مصنوعی: در گام نخست، شیث بن آدم به عنوان سرور و پیشوای اهل زمین معرفی شد و پس از او، حضرت ادریس به آسمانها برده شد. نوح نبی کشتی نجات را فراهم کرد و خضر نبی هم مایه حیات را عطا کرد. آزر نیز به مقام ارادت و خلوص دست یافت و موسی نبی نشانههایی از نور را نشان داد. در این مسیر، عشق و اشتیاق در دلها شعلهور شد و این موضوع تا شهر کنعان ادامه یافت. آنجا عشق به زیبایی و حسن، درد و غم را در دل زلیخا و یعقوب برانگیخت. این جذبه عشق، مظهر زیبایی را به ملک مصر رساند.
هوش مصنوعی: اگر قدرت پرواز ندارم، اما نیرویی دارم که میتواند مرا به سوی تو بکشاند، ای پرنده، من همخانهات میشوم.
هوش مصنوعی: حسن به زیبایی خود آراسته است و عشق او تحمل پوشاندن احساستش را ندارد. یک طرف دلش به نمایش جذابیت خود است و طرف دیگرش از آزادی و بیان احساسات در شگفت است. زمانی که ماه کنعان از چاه و زندان به عزت و مقام رسید، پیر کنعان در دل غم و اندوهی عمیق به زندگی ادامه میداد. در آن لحظه، پیامآور خوشحالی وارد شد و بوی عزیزش را به ارمغان آورد. با این حال، در همان حال، حسن در سرزمین زیبایی، فرصت بیشتری برای نشان دادن زیباییاش پیدا کرد و در نزدیکی یوسف، جلوهای از شکوه و جذابیت را به نمایش گذاشت که دیگران را حیرتزده کرد. با این حال، او به خوبی میدانست که جمالش در زمانی دیگر به کمال خواهد رسید و این فقط یکی از جلوههای اوست و هر دو عالم، تجلیاتی از ظهور او هستند.
هوش مصنوعی: به راستی که تمام زیباییها در این جهان، در برابر زیبایی واقعی و بینظیر جدالحسنی، ناتوان و عاجزند.
هوش مصنوعی: پس پای شادی و نشاط به سرزمین عرب نهاد و با نور الهی به سوی نسل پاک و فرزندان تابناک حضرت اسماعیل حرکت کرد و در بحث و گفتگوها، از اصول و مبانی سخن میگفت و به شوق نعمت موعود و زیارت کعبه، سفر به سفر میکرد و میگفت:
هوش مصنوعی: من از مسیر جستجوی خود قدمی عقب نخواهم کشید؛ این جای تعجب نیست که در دنیای فقیرانه و بیصدای تو، گاهی گوهری باارزش یافت میشود.
هوش مصنوعی: مرا شرابی بنوشان و بگو که این همان شراب است و پنهانی نکن، وقتی که میتوان به صراحت سخن گفت.
هوش مصنوعی: محبوب من، با نام من آشنا باش و از لقبها و نامهای دیگر بگذر، زیرا هیچ لذتی در زندگی نیست که بدون راهی برای پنهان کردن آن وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: با کمال صراحت میگویم و از بیان خود خوشحالم که حکمت ازلی از زمان آغاز جهان بر این قرار گرفت که عظمت و جلال خداوند در چهره زیبای خسروان نمایان شود و از همان ابتدای خلقت تا به امروز، که دوره مسعود آخرین سروران است، هر چیزی که از خواست الهی به وقوع پیوسته، به گونهای بوده است که مقدمات و زمینههای لازم برای هدفها فراهم شده و هرگاه خداوند بخواهد چیزی را به واقعیت تبدیل کند، اسباب و دلایل آن را مهیا میسازد.
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی از عالم قدس اجازه سفر گرفتند و به هر یک نیرویی برای تدبیر و جذبه بخشیده شد که عناصر و مکانها را در حدود قابلیت و امکان به فعالیت واداشتند. این فعالیتها به گونهای بود که در آغاز و انجام، به سودی برای آن مقام خاص و غلامی سببی فراهم کند. بنابراین، به ترتیب از افلاک و ستارهها تا اجسام و مخلوقات، هر یک مطابق با توانایی خود تربیت شدند و حرکات شوقآوری در سطوح بالاتر شکل گرفت و جهان طبیعت به زیبایی چیده شد. وقتی نوبت به انسان رسید، بنیاد تربیت برای ترقی فراهم گشت. به همین ترتیب، نور عشق درخشان شد و هر فردی از سمتهای مختلف دچار شوری در دل و عشقی در سر شد. این اشتیاقها به گونهای بود که موجب شدند در این سرزمین وسیع که مختص به حکمران زمان است، بنیاد تازهای ایجاد کنند و به تدریج امکانات مورد نیاز برای ظهور دولت موفق فراهم گردد.
هوش مصنوعی: شاه جهان زمانی در دنیا حضور مییابد که خدمتگزاران قدرتمند و artisans ماهر، نواقص و معایب را به شیوهای نو طراحی کرده و باغها و بهشتها را با گلها و زیباییها آراسته باشند. در چنین حالتی، جشن و شادی بدون هیچ نیازی به درخواست برپا خواهد بود.
هوش مصنوعی: این گروه از انسانها که در طول تاریخ و زمانهای مختلف به عشق و علاقه به وطن و کشور پرداختهاند، اگرچه به ظاهر مانند پادشاهان زمین بودند و تاج و نگینی بر سر داشتند، در واقعیت و حقیقت، نقش خدمتگزاری و کارگری را داشتهاند. آنها قبل از ورود سلطانی بزرگ، مسئول تهیه مکان و ترتیبات لازم برای اقامت و برپایی درگاه سلطنتی بودند و تلاش داشتند تا تمام لوازم و زیباییهای زمان را جمعآوری کرده و آماده کنند تا هنگام ورود سلطان، هرچیزی برای جشن و شادی مهیا باشد.
هوش مصنوعی: کیومرث که بنیانگذار سلطنت به شمار میآید، مانند استادی دانشمند است که به کودکان آداب و رسوم آموزش میدهد. او مردم تازهکار را با اصول و قواعد این درگاه آشنا و آگاه کرد. هوشنگ با ذکاوت و هنگ که میوه را از درخت و آتش را از سنگ میجست، رهبر خانوادهای بود که سرزمین مسکون را با سفرهای از احسان و generosity، به برکت وجود شکوهمند خود، رونق میبخشید و وسایل زندگی و نشاط را فراهم میکرد.
هوش مصنوعی: طهمورث دیوبند که به لطف ایزد بر اجتناب از نیرنگها تلاش میکرد، به عنوان یک سردار شناخته میشد که به دستور دیوان برای دفاع از سرزمین و حفظ امنیت سلطان در برابر دشمنان و شرارتهای اهریمنی مأموریت داشت. جمشید نیز که به ساختن طاق ایوان و طراحی باغها پرداخت و صنعتگران را پرورش داد، مانند یک معمار و کارگزار بود که کاخ سلطنتی را با طرحها و تزئینات زیبا آراسته میکرد و هنرها و کشت و صنعت را برای شکلدهی لباس و ایجاد زیرساختهای خاص دربار و برای مردم و سپاه سازماندهی میکرد. در طول هفتصد سال که دوران اوج و موفقیت او بود، قانونها و رویههای دلپذیری برای خدمتگزاران دربار برپا کرد که در سراسر زمین به عنوان نمونهای از رفتار مناسب برای ساکنان و پادشاهان اعصار مختلف مورد توجه قرار گرفت. این قوانین به ساماندهی وسایل نقلیه و جمعآوری منابع و فعالیتهای اقتصادی کمک کرد و هر بار با طراحی جدید جلوهای تازه به زیبایی مملکت میبخشید تا چهره سلطنت را به کمال رسانده و مورد توجه خواجههای خسروان قرار گیرد.
هوش مصنوعی: عروسی عالم به چه چیزی میماند وقتی که او روحی آزاد دارد اما مهریهاش سنگین و گران است؟
هوش مصنوعی: او که باید سلطانی باشد، همانی است که خسرو و شیرین را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: زمانی که خسرو حسن در در نهایت وجود انسان قرار گرفت و نوع بشر در سطح زمین گسترش یافت، جهان در نخستین چرخش خود بود و نسل انسان برای اولین بار تحت سرپرستی و پرورش قرار گرفت. در آن زمان، طبیعت خلق هنوز به اندازه کافی صبر و طاقت نداشت که بتواند زیبایی حسن را مشاهده کند. بنابراین، مانند برخی از عزیزانی که به تازگی به ثروت دست یافتهاند و لباسهای زرد و سرخ به تن کردهاند، آنها در دام غرور افتادند و این غرور باعث شد که حس غیرت در آنها به اوج برسد و طوفانی در عرصه خاک به وجود آید.
هوش مصنوعی: اگر شراب شما غلیظ و کدر باشد، ممکن است دیوانهام کند، اما اگر صاف و زلال باشد، نمیدانم چه تاثیری بر من خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: پس از واقعه طوفان نوح، سه فرزند از آن حضرت باقی ماندند که نامهایشان حام، سام و یافث بود. به دلیل برخی گناهان و خطاها در خانواده، نوح نتوانست ارتباط مناسبی با آنها برقرار کند و توجهش بیشتر به سام و یافث جلب شد. در نتیجه، نسل انبیا و ملوک عمدتاً از این دو فرزند بزرگوار به وجود آمد.
هوش مصنوعی: چون حقیقت آنها یکی است، پس میتوان گفت که در واقع یک انسان هستند که فقط دو لباس مختلف به تن دارند.
هوش مصنوعی: حضرت نوح، پسرش یافث را برای سرزمینهای شرقی انتخاب کرد و او یازده پسر داشت که حوزهی حکمرانیاش از چین آغاز و تا انتهای سرزمین روسیه ادامه پیدا کرد. زیبایی و جذابیت یافث مانند نور ماه و خورشید از جمالش میتابید و او در چشمهای فرزندان سرزمیناش مقام و منزلت ویژهای پیدا کرد. همه به بزرگی او اذعان کردند و او بر سایر برادرانش پیشی گرفت. او به حکم پدرش بر تمام مناطق تحت سلطهاش گردش و تفریح کرد و در هر جا که نگاه میکرد، جلوهی زیباییاش در آسمان و زمین منتشر بود. در نهایت به منطقهای زیبا و دلنشین رسید که فضایی سرسبز و خرم داشت و نسیم شمالش آرامشبخش و آب جاریاش مایهی حیات بود.
هوش مصنوعی: نسیم ملایم و دلپذیر در هنگام وزیدن و آرامش، درمانی است که به طور طبیعی به خودی خود به کمک انسان میآید و نیاز به درمانهای دیگر را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: اگر آب چشمه در حال جوشش را میدید، فردا به خاطر شرم از دیدنش غرق میشد.
هوش مصنوعی: این مکان در نواحی شرق، دارای دنیای زیبایی و هوای دلپذیر است. در سمت جنوب آن، دو رود بزرگ مانند خورشید و در سمت شمال، دریاچهای زلال وجود دارد که گویی منبعی از آب زلال است. در شرق، کوهی با شکوه و در غرب، دشت وسیعی با سرسبزی و کشت و کار دیده میشود که شبیه به باغ بهشت است. در اینجا چشمههای خوشآب و زمینهای سرسبز وجود دارد که زیبایی آن، انسان را شگفتزده میکند. حسن خودکام، از این مکان لذت برده و گروهی از ترکها را در همان جا قرار داد. او ابتدا چند خانه با سقفهایی از چوب و نی بنا کرد و مدتی در آنجا زندگی کرد تا کمکم مکان مناسبی برای سلطنت خود ایجاد کند و پرچم سلطنتش را با شادکامی برافراشت.
هوش مصنوعی: واقدی میگوید که ترک بن یافث همزمان با کیومرث، پسر جهان ایران زندگی میکرد و هر دو به عنوان بنیانگذاران نظام سلطنت و حمایت از حکومت و سرزمین شناخته شدند. پس از آن، این نظام جدید در سراسر جهان گسترش پیدا کرد و برخی از نسلهای سام و حام در کشورهای یمن، هند، حبش و شام نیز ادعای قدرت و اعتبار کردند.
هوش مصنوعی: این گفته روشن شد که این سرنوشت و این قوانین از چه کسی هستند و این تصاویر و نقشهای رنگارنگ از چه چیزی ناشی میشوند.
هوش مصنوعی: نور حقیقت و زیبایی مطلق که امروزه از نور پاک و درخشان خداوند جهان محسوب میشود، در آن زمان بهصورت زیبایی آشکار از جمالی خاص نمایان بود و مانند ستارههای درخشان در شرق و غرب عالم درخشش داشت.
هوش مصنوعی: هر آینهای که نگاه کنی، چهرهای را مشاهده میکنی و هر کجا که بروی، نشانههایی از او وجود دارد.
هوش مصنوعی: تصویری از جلوه آن در آینه تخیلات و حواس به نمایش درآمد که مردم در دنیای واقعی به alapján آن به تدارک پایههای عظمت پرداختند و اصول حکمرانی را بنیان نهادند، ابزار سلطنت و دارایی را سامان دادند و گاه جهان را به شکوه و زیبایی برای شاه جهان آراستند.
هوش مصنوعی: وقتی تصویر چهرهٔ تو در آینهٔ شیشهای منعکس شد، آن عارف سوخته و عاشق به امیدی بیپایه و واهی گرفتار شد.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات به حدی است که وقتی در آینه نمایان میشود، تاثیری شگرف دارد و تمامی تصویرهای خیالی را تحتالشعاع قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ترک بن یافث و فرزندان او مورد اشاره قرار گیرند.
هوش مصنوعی: در تاریخها آمده است که ترک بن یافث، اولین خان سرزمین شرق است و او چهار فرزند داشت. بزرگترین آنها فودک بود که در آن زمان هنوز کودک بود. یک روز در کنار رود سنلوک، به روش پادشاهان مشغول ماهیگیری شد و چند لقمه از ماهی خود خورد. ناگهان تکهای از گوشت بریان او از دستش افتاد و بر روی زمینی شور افتاد. وقتی آن را برداشت، متوجه شد که طعم گوشت با نمک ترکیب شده و طعمی عجیب و خوشمزه دارد. در شب که از شکار به شهر برگشت، این ماجرا را برای پدرش نقل کرد و این موضوع باعث شد که او و دیگران به استفاده از این نوع غذا تمایل پیدا کنند. نمک از خاک ترکها به دست آمد و سرزمین شرق به خاطر زیباییهایش تبدیل به منطقهای کشت و زرع شد و ترکها به طعم نمک شیرین آشنا شدند و شوری و غوغای خاصی از این طعمها به وجود آمد.
هوش مصنوعی: صبح تو با زيبايیها و محبت به هم پیوند خوردند؛ بهگونهای که طعم تلخ زندگی را با شکر عشق شیرین کردند.
هوش مصنوعی: به طور کلی، قدرت ترک در تمامی سرزمین پدر و املاک ده برادر به حدی افزایش یافت که با وجود اینکه هر یک از آنها به نامهایی چون غز، خلخ، چین و سقلاب شناخته میشوند و حد و مرزهایشان مشخص است، هنوز هم در تمام مناطق مسکونی آنها را به عنوان یک ملت واحد میشناسند و به نام ترک میخوانند. پدر به دلیل شایستگی فرزندش برای ولایت عهد، تصمیم گرفت که به او مقام و عنوان ایلینجه خان بدهد تا او بتواند کارهای مهم را انجام دهد و در میان بزرگان، مقام والایی کسب کند. او خود نیز یک حاکم توانا و قدرتمند بود که بر تمام طایفهها و اقوام اطرافش تسلط داشت و در مکانهایی چون بیورسوق، قارقوم، اورتاق و کورتاق زندگی میکرد. این مناطق در کوهی بلند و بزرگ قرار دارند که هنگام بهشت و نعمت به نظر میرسند و در فصل بهار از زیبایی خاصی برخوردارند.
هوش مصنوعی: این مکان سرشار از گلهای لاله با رنگهای مختلف است و آنجا پر از میوههای متنوع و گوناگون میباشد.
هوش مصنوعی: باد در زیر درختانش فرشی از رنگهای بوقلمون را پخش کرده است.
هوش مصنوعی: خواجه ادیب فضل الله طبیب، نام معروف آن پادشاه را در اثر جامع رشیدی ابولجه خان ثبت کرده است. برخی این لقب را مختص ترکها میدانند، در حالی که گروهی دیگر بر این عقیدهاند که او به طور مستقیم فرزند نوح نبی است. اما بههرحال در مورد این که او واسطه ظهور زیبایی از جمال دیب باقوی خان بوده، تردیدی وجود ندارد. این عنوان علمی مرکب است چرا که در زبان ترکها و مغولها، دیب نشاندهنده مقام و جایگاه است و باقوی به معنی خدیو پیروزبخت است. در مورد انتقال زیبایی از وجود او به شخص قراخان، روایات متفاوتی وجود دارد و داستانها مختلف است. تاریخنگار جهانگشا که در دوره منکو قاآن بود و در موکب هلاکو و ابافا خدمت میکرد، در ضبط نسب ترکها و ذکر نیاکان بزرگ، توجه چندانی نداشت. تاریخ او از نظر سبک و مضمون، جادوگری است حلال و آبی زلال است. با این حال، محمود غازان به این اثر چندان توجه نکرد و ترتیبی برای نگارش کتاب جامعتری داد تا کلیه احوال ترکها، نسب و تقسیمات قبایل ویورت و مقام آنها را از زمانهای قدیم تا زمان حضرت نوح توضیح دهد و به صورت مشروح بیان کند.
هوش مصنوعی: برای انجام این کار، از خزانهداران و دفاتر مختلف اطلاعاتی جمعآوری شده و در حد امکان تلاش شده تا اقوال و احوال را تصحیح و بهبود بخشند. در پی همین تلاش، اثر جامع رشیدی به وجود آمد و محتوای فصول آن به درگاه سلطان الجایتو عرضه شد. گروهی از پیران و خاصان درگاه، چه مسلمان و چه مغول، آن را پذیرفتند و با توجه به تحقیقات انجامشده، مشخص شد که قراخان بهطور مستقیم از نسل دیب باقوی به وجود آمده است. در تاریخهای معتبر آمده که پس از دیب باقوی، فرزندش کیوک به عنوان سرکرده ترکها شناخته میشد و ملک را به فرزندانش سپرد. همچنین، مغولها و تاتارها از نسل او به وجود آمدند و هر دو به عنوان وارث تاج و تخت شناخته شدند. از آن نسل، چهار فرزند به دنیا آمدند که همگی ناپاک و بدکردار بودند. به همین دلیل، در میان فرزندان قراخان، خسرو حسن به عنوان نماینده و وارث ملک مغول گزینش شد و مسئولیت حکومت به او سپرده شد.
هوش مصنوعی: جمهور ائمه بر این باورند که قراخان به عنوان یک قهرمان، رفتار ناپسندی داشت و در مقام قدرت عمل میکرد. او به حدی به افکار نادرست و جهل مطلق پیش رفت که هیچکس در زمان او نمیتوانست به توحید اعتراف کرده یا به ستایش بپردازد. او به مرحلهای از تکبر و عظمت رسید که به نظر میرسید در رفتار به استادانی چون ضحاک و شداد شباهت دارد.
هوش مصنوعی: حسن که اهل انتخابهای دقیق و حساس است، از این که در دنیای وجود موقعیتی اینگونه را انتخاب کند، ناخشنود و ناراحت شد. بنابراین، با سرعت بسیار بالا پرچم حرکت را برافراشت و به مانند پیکی سریع که در شب تاریک مسیرها را طی میکند، تا صبح روشن به پیش رفت.
هوش مصنوعی: در تاریکیهای وجود قرخان، نور دلافروزی از جمال او به تابش درآمد و ترکها در مورد ولادت و دلایل سعادت او اعتقادات خاصی دارند که تنها به پیامبران و افراد خالص شایسته است. یکی از اعتقادات این است که در زمان تولد، تا سه روز مادر او نتوانست او را شیر دهد و هر شب در خواب به مادر میگفت که شیر تو را فقط زمانی میخورم که مومن و حقشناس باشی، نه کافر و ناسپاس. مادر هرچند به خواب خود توجهی نکرد، اما تدابیر دیگری اندیشید که هیچ سودی نداشت و حتی یک قطره شیر به او نداد. پس از اینکه خداوند به او الهام کرد، متوجه شد که خوابش نشانهای از حقیقت است و نه خیالی. به همین دلیل، به محض صداقت و تمایل به دین حنیفی، دل کودک میل به شیر کرد و وابستگی او به مادر و حقپرستیاش پنهان ماند تا اینکه کودک به یک سالگی رسید.
هوش مصنوعی: قراخان طبق سنتهای ترکها برای مشخص کردن نام مثال، دعوت عمومی برگزار کرد و مراسم جشن باشکوهی ترتیب داد و شادی و سرور را به راه انداخت.
هوش مصنوعی: آن بچه را به طرف او فرستادند و مانند یک سپاه که به جلو میآید، او را به نمایش گذاشتند.
هوش مصنوعی: حاضران و شخصیتهای مهم دربار از زیبایی و رشد آن نوجوان در آن سن و سال شگفتزده شدند. در مورد انتخاب نامها و القاب بحث و گفتگو آغاز شد. سران قبایل و بزرگان جمع شده بودند، و ناگهان این کودک، که مانند مسیح به زبان فصیح سخن گفت، اعلام کرد: "نام من اغوز است." این واقعیت فوقالعاده و نشانهای از سعادت، سبب تعجب بیشتر حاضران و علاقهمندی ناظران شد. قراخان، فرزند عزیز، او را با این هوش و شخصیت خاص دید و به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. او گفت که از زمانهای قدیم تا حالا هیچ کودکی از نسل ترک و اجداد بزرگشان به این خوبی و زیرکی وجود نداشته است. او اعتقاد داشت که این پسر نه تنها زیباست، بلکه روزی مقام و شکوه زیادی خواهد داشت و به کمال خواهد رسید.
هوش مصنوعی: به طور کلی، اوزخان روز به روز در نظر پدرش عزیزتر میشد و زمانی که به سن بلوغ رسید، به دستور پدرش با دختر عمویش که گورخان نام داشت ازدواج کرد. اما بعد از مدتی متوجه شد که او به ایمانش اعتبار نمیدهد و درصدد بود تا خانواده و نزدیکانش را از این موضوع مطلع کند. بنابراین، ارتباطش را با گورخان قطع کرد و به خواستگاری از دختر عموی دیگری به نام اوزخان رفت. اما او هم به همان عقیده نگاه میکرد و اوزخان در این مدت از جمال و وصال هر دو زن چشم پوشید. او به حدی فهم و درک داشت که نام خدا و توحید را به زبان میآورد و بدون این که علوم ادبی را آموخته باشد، به طرز فصیح سخن میگفت و شنوندگان را به تأمل وا میداشت. او مومن واقعی بود و وقتی که دید قومش ملحد و مشرک هستند، غالباً از پدرش جدا میشد و با اقوام همنظری نداشت. تا اینکه یک روز زیبا و دلنواز به هنگام بازگشت از شکار، از کنار خانه عمویش عبور کرد و ناگهان با جمعی از دختران جوان مواجه شد که مشغول شستن لباسها بودند. وقتی خواست از کنار آنان عبور کند، به ناگاه صدایی به گوشش رسید که او را متوجه خود کرد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی یک سرو بلند را تشبیه میکند و از معشوق میخواهد که چرا به او نگاه نمیکند. در واقع، شاعر به معشوق خود تأکید میکند که زیباییاش همانند سرو است و او باید به این زیبایی توجه کند.
هوش مصنوعی: اغوز با دیدن این صحنه نتوانست خود را کنترل کند و چشمش به اطراف گشود تا دختر عمویش یوزخان را ببیند که برقعش را کنار زده و در کنار جوی ایستاده است. زیباییهای او مانند ماه و دختران دیگر، همچون هالهای دور او را فراگرفتهاند و او در میان آنها مثل شمعی است که در میهمانی میدرخشد و جان پروانه را میسوزاند، در حالی که مشغول تماشای جوانان است و در فکر شکار کردن مردم است.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که باید از گمانورزی و قضاوت دیگران پرهیز کرد تا نگاه و توجه دل به سوی یک فرد خاص معطوف شود و نه به سمت دیگران.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به افرادی دارد که بدون تفکر و بررسی، از روی تقلید و پیروی، به سمت خیانت و کشتن میروند. در واقع، شاعر از بیفکری و عدم استقلال در عمل آنان انتقاد میکند.
هوش مصنوعی: دل او به شدت تحت تأثیر عشقش قرار گرفته است، گویی که محبت او به او همچون تیر شیدایی به قلبش اصابت کرده است.
هوش مصنوعی: چشم خونین آن ماه با یک نگاه، دل aguz را آنچنان تسخیر کرد که توانایی صبر و کنترل خود را از دست داد و ناخواسته از اسب پیاده شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودی به قدری ضعیف است که حتی وقتی به دیگران نزدیک میشود، احساس ترس و ضعف را به نمایش میگذارد. او قادر نیست تا با دیگران مقابله کند و نشاندهندهی ناتوانی خود است. در واقع، این بیانکنندهی یک ویژگی منفی در کردار و شخصیت او است.
هوش مصنوعی: حسن با جذابیت خود به نمایش آمد و عشق فتان را به میان آورد. او با کمال اعتماد و بیشرمی، پردهای از خجالت را کنار زد تا دو دوست، با هم در یک لحظه و بدون واژه به عشق خود پی ببرند. آنها در لحظهای خصوصی قرار گرفتند و با یکدیگر به گفتوگو پرداختند. حسن گفت: «از ماجرای من و دختران خانوادهام باخبر هستی و میدانی که اکنون دل به تو سپردهام و به زهر چشمانت دچارم. اما تنها زمانی تو را دوست خواهم داشت که تو نیز دوست خدا شوی و در مسیر هدایت قدم برداری.»
هوش مصنوعی: کسی که زندگیام را به من میدهد، اگر عشقش به خدا نباشد، من هم او را دوست نخواهم داشت.
هوش مصنوعی: دختر به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود و دیگر نه عقلش کار میکرد و نه دینش. او دیگر نمیتوانست انکار کند و زبانش به اقرار باز شد که:
هوش مصنوعی: من به سوی خدای واحد و بینظیر رو کردهام، کسی که تو را با قدرت خود آفریده است. به خداوندی که با صنع و آفرینش خویش، تو را در قالبی زیبا تصویر کرده است، ایمان دارم.
هوش مصنوعی: من دوست دارم کسی را که تو دوست داری و کسی که به تماشای تو علاقهمند است. قسم به خدا، اگر تو را نمیدیدم، در سختی و بدبختیام هلاک میشدم.
هوش مصنوعی: اغوز که بختش را مساعد و معشوقهاش را در دسترس دید، به سرعت مقدمات ازدواج را فراهم کرد و یار یکدلش را به همسری گرفت. او همیشه در کنار او بود تا بلکه بلا و غمها از او دور شود و آتش حسد از وجودش فروکش کند.
هوش مصنوعی: زمانی که قراخان جشنی بزرگ برپا کرده بود و دختران و عروسان را به همسری میداد، آن دو عروس که از شکست و ناکامی خود ناامید بودند، با جرات شایستگی و وابستگی خود را به دین اجدادشان در حضور جمعیت به نمایش گذاشتند. این کار باعث شد که قراخان به شدت خشمگین شود و به سرعت تصمیم به انتقامگیری از پسرش گرفت. او در دشت، جایی که پسرش مشغول لذتبردن بود، به همراه گروهی بزرگ از جنگجویان شجاع و ترکهای بیباک که حاضر بودند جان خود را فدای او کنند، حرکت کرد و مانند سیل و طوفان به سمت هدفش روانه شد.
هوش مصنوعی: زنی از نژاد اغوز به سوی شوهرش فرستادگانی فرستاد و پیغام دو زن و قصد قراخان را به او رساند. چون اغوز راه گریزی نیافت، به جنگ روی آورد و از صبح تا شام جنگجویان خونخوار را از دو طرف با خود همراه کرد. رودهای خون همچون دجله و جیحون در کوهها و دشتها جاری شد. در میانه نبرد، شمشیری بر مقتل قراخان فرود آمد و او بلافاصله جان سپرد. سپس گروهی از سربازان مغول به اغوز پیوستند و او به مدت هفتاد و پنج سال با اقوام مختلف در جنگ بود تا در نهایت پیروز شد. تاتارها و مغولها به خدمت او درآمدند و از شهر اینانج و دریای سنلوک تا مرز خوارزم را تحت تصرف درآورد. ترکها معتقدند که او حتی از آب جیحون هم گذشته و بخشهای زیادی از سرزمینها را به تصرف خود درآورده است. او در مرز توران، ایران و هند درنگ نکرد و به سرزمین اصلیاش بازگشت و مقر خود را در محدوده جغرافیایی اجدادش قرار داد. او با شکوه و عظمت جشنهایی برگزار کرد و از مردم مختلف برای شرکت در این محفل دعوت کرد. سپس به عنوان پادشاه بر تخت نشست و به فقیر و غنی انعام و احترام داد.
هوش مصنوعی: در تاریخ مغول نوشته شده که در آن زمان، هر روز به طور مداوم نهصد مادیان و نود هزار گوسفند برای پذیرایی و مخارج حجاب شخص خاصی صرف میشده است. هر کسی از نزدیکان و فامیلها که در روز نبرد قراخان با او همراه میشد، لقب "ایغوز" را میگرفت. اقوام قنقلی، قلج، قارلوق، قپچاق و آقاجری از نسل این افراد هستند و دلیل نامگذاری و اختصاص این طوایف به این اسمها همان چیزی است که در تاریخهای معروف نوشته شده و در بین مردم معروف گشته است. ذکر مکرر این موضوع ممکن است به طولانی شدن بحث بیمورد منجر شود و از موضوع اصلی کتاب به دور باشد.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف خاندان اغوزخان و وضعیت نسلهای بعدی او میپردازد.
هوش مصنوعی: نمیتوان نادیده گرفت که آنچه درباره اغوز نوشته شده، با اسناد و نوشتههای به دست آمده از دوران چنگیز و اوکتای در خزانههای ماچین و ختای مطابقت دارد. این متون در زمان اباقا و غازان ترجمه شدهاند و در برخی موارد با تاریخهای عربی و غیرعربی مانند شاهنامه، معجم، تاریخ طبری، ابن جوزی و دینوری تفاوتهایی دارند. زیرا هیچکدام از این منابع به هیچ شکل اشارهای به عبور اغوز از رود جیحون و تسلط بر اکثر مناطق مسکونی ندارند.
هوش مصنوعی: برخی از تاریخنگاران گفتهاند که ممکن است این واقعه بعد از مرگ کیومرث و قبل از سلطنت هوشنگ رخ داده باشد، زمانی که سلطنت در ایران دچار اختلال بود. اما این توضیح نه بر اساس تحقیق دقیقی است و نه قابل قبول. زیرا قدما، ترک بن یافث را همزمان با کیومرث دانستهاند و همچنین زمان اغوز را در اواخر دوره جمشید و اوایل دوران ضحاک قرار دادهاند. بعد از او، به فاصله هزار سال، توربن فریدون بر سرزمین ترکها تسلط یافت. به طور کلی، در تاریخ مغول آمده است که اغوزخان شش پسر داشت و هر یک از آنها چهار فرزند داشتند. از نسل هر یک به سرعت جمعیتی زیاد شکل گرفت و هر گروه از فرزندان به نام پدر خود شناخته شدند و همچنان به همان نامها معروف و مشهور باقی ماندهاند و از دیگر قبایل متمایز هستند.
هوش مصنوعی: روایت شده است که پسران اغوز بیک روز به شکار رفتند و کمانی زرین و سه عدد تیر را پیدا کردند. آنها این کمان را به پدرشان بردند و اغوزخان دستور داد تا این کمان را به سه قسمت تقسیم کنند و هر قسمتی را به پسران کهین دهند. سپس به مهتران لقب "پوزوق" و به کهتران لقب "اوشوق" داد. او لشکر دست راست را به مهتران سپرد و لشکر دست چپ را به کهتران داد و بیان کرد که تیرها مانند سفیر و کمان به منزله امیر هستند. تخت پادشاهی و شانس قائممقامی پوزوق خواهد بود. بعد از فوت او، کون خان که مهتر پوزوق بود بر تخت سلطنت نشست و هفتاد سال حکومت کرد. او به اوریابیگی از قبیله جورجه مقام وزارت داد. خواجه عاقل و هشیار بود و هنگام آغاز سلطنت کون خان، نصیحتی مطرح کرد که: اغوز پادشاهی بزرگ و سرزمینهای زیادی را تسخیر کرده و دارای خزانههای بسیار و دامهای زیادی است. اکنون نابود کردن این مالهای بیشمار و کاهش نام نیک او اشتباه است. بهترین راه این است که این بیست و چهار پسر هر کدام جداگانه زمین و مال و جا داشته باشند و هر یک مقام خاص خود را داشته باشند تا هیچگونه گمان یا خیالی درباره جدایی میان آنها به وجود نیاید و این باعث استمرار دولت و بقای نعمتها شود.
هوش مصنوعی: کون خان نظر درستی درباره وزیر خود داشت و برای هر یک از قبایل اوغوز (حفاد) موارد مشخص و مشخصههای خاص را تعیین کرد و مهر و نشان آنان را مشخص کرد که به آنها تمغا و انقون میگویند. زمانی که زمان مرگش فرا رسید، تخت سلطنت را ترک کرد و برادرش آی خان را به عنوان قائم مقام خود انتخاب کرد. پس از آن، یلدوزخان بر تخت نشست و فرزندش منکلی خان را به عنوان ولیعهد منصوب کرد. هنگامی که منکلی خان درگذشت، سلطنت به نسل پوزوق منتقل شد. تنگیزخان، که ششمین فرزند اوغوز بود و نماد زیبایی و جذابیت بود، به عنوان وارث ملک پدر خود و صاحب مقام و اعتبار، به مدت صد و ده سال بر تخت سلطنت نشسته بود. بعد از آن، او به تمرکز بر روی فرزندان خود پرداخت و به نشانه حسن نیت، از زیبایی بزرگترین فرزندانش مطلع شد. او برای ایل و مقام بلند قائم مقامی، منشوری نوشت و به او لقب ایلخان داد.
هوش مصنوعی: به دلیل عدم وجود اطلاعات دقیق و مشخص در تاریخها و اسناد معروف درباره نسل و نام طوایف ایغوز، به ویژه در مواقعی که این اطلاعات مبهم و نادرست هستند، ضروری است که نام و نشان این طوایف به اعتبار ارتباط آنها با خاندان بزرگ و پادشاهی قدرتمند اسلامی و نیز به خاطر عظمت و مقام آنان در این کتاب ذکر شود. همچنین، تلاشهای قابل توجهی در جهت بهتر کردن مباحث و توضیحات، تفسیر واژگان و روشن کردن اصطلاحات صورت گیرد. این اقدامات به واسطه وجود مقدس و روشنایی خاصی که از گذشته تا آینده بر پیشگاه انسانها میتابد، سبب میشود که یاد و فهم نسلهای گذشته احیا گردد و درک نسلهای آینده تقویت شود.
هوش مصنوعی: او در زندگی خود به شکلی سرزنده و شاداب زیسته است، زیرا در طول زمان، نعمتها و روزیهایش را پراکنده کرده و به دیگران بخشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی به یاد مردگان در میان زندهها میافتی، نامی از او نمیابی، مگر اینکه او را زنده ببینی.
هوش مصنوعی: خداوند عالم، زمانی که خواست وجود انسان های باشکوه و نیکو را در دنیای مادّی نمایان کند و ملکی را تا روز قیامت برقرار سازد، زیبایی بینظیر را در نسل آدم قرار داد و نسل «یافث» را به عنوان وارث این نعمت و نگهدار این امانت برگزید. در این زمان، برای ایجاد نظم در دنیا، خداوند ترتیب خاصی برای جهات مختلف و ترکیب عناصر طبیعی قرار داد و زمان را به بخشهای ۲۴ ساعته تقسیم کرد. همچنین برای نظام عالم، شش پسر را برای شش جهت تعیین کرد و به هر یک چهار فرزند عطا نمود تا به عنوان ارکان حکومت قرار گیرند. این نظام به گونهای طراحی شد که تعداد فرزندان و ساعات شبانهروز به هم هماهنگ بودند و این نکته برای اهل دانش و نظر روشن و واضح است که سیر و ظهور عالم در این دنیا با دوران زمان و روشنایی صبح و شب ارتباط نزدیکی دارد و نور دولت آنها در افقهای مختلف جهان و رازهای پنهان نمایان خواهد بود.
هوش مصنوعی: خداوند نور خود را بر آنها نمایان کرد، به طوری که آنها را درخشش روشناییها میبینیم.
هوش مصنوعی: خداوند رازهای خود را در وجود آنها قرار داده و دعا کرده است که آنها معدنهای اسرار باشند.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی تأثیرات مثبت و مداوم یک خانواده یا نسل خاص میپردازد که از زمان قدیم تا کنون، همیشه درخشندگی و خیر و برکت را برای زمین و ساکنان آن به ارمغان آوردهاند. این نسل به شکلی مداوم در عرصههای مختلف حضور داشته و توانستهاند باعث توسعه و رونق در جوامع شوند. بر اساس این نوشته، وجود این خانواده در تاریخ، همواره موجب روشنایی و قوت در دنیا بوده و در آینده نیز نشانههایی از قدرت و برکت آنها ادامه خواهد داشت. به طور کلی، این متن به بیان این نکته میپردازد که تأثیرات مثبت این نسل در طول زمان همیشگی بوده و در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
هوش مصنوعی: حضور او بر صفحه عالم همیشه خواهد بود. دوران خوشبختیاش با گذشت زمان همواره همراه خواهد بود و با وجود ابدی در آمیخته خواهد شد. به گونهای که وجود بلند مرتبه حق مانند سایهای عالی است و سایه نیز نمیتواند از اصل خود جدا شود. ماهیت وجودش از هرگونه تغییر و تبدیل فراتر است و مدت سلطنتش از آغاز تا پایان بینهایت خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خداوند سوگند، نور او کامل خواهد شد هرچند مشرکان ناراضی باشند.
هوش مصنوعی: ای خلیفه، شکرگزار خدا باش که به تو سلطنتی داده است که از زوال آن نمیترسی.
هوش مصنوعی: دوستی با حکومت موفق و نیکو آغاز میشود، همچون طنابهایی که بهخوبی به هم پیوند خوردهاند.
هوش مصنوعی: پس از آنکه فتنهها و آشفتگیهای حاکمیت به زیبایی و جمال آن لطمه زد، حسن و زیبایی خلافت دوباره به آن بازگشت.
هوش مصنوعی: ویژگیهای تو، بدون وجود دیگران، به غم و شادی و ارتباطات عاطفی و وصال با معشوق میپردازد.
هوش مصنوعی: خداوند همیشه و به طور مداوم بر جا و پایدار است، همانطور که سایه درختان تا زمانی که جوانهها و برگها در حال رشد هستند، باقی میماند.
هوش مصنوعی: ذکر فرزندان اغوز به معنای اشاره به نسلها و فرزندان کسانی است که به این نام شناخته میشوند. این موضوع میتواند شامل تاریخچه و ویژگیهای فرهنگی یا اجتماعی آنها باشد که به شناخت بهتر این گروه کمک میکند.
هوش مصنوعی: فرزندان اغوزخان شامل بیست و چهار نفر هستند، در حالی که اقوام پوزوق به سه طایفه تقسیم میشوند و طایفه کون خان نیز دارای چهار شعبه است.
هوش مصنوعی: شعبه اول: متعلق به خانواده کون خان قای است که فرزند میهن کون خان بود. به دلیل اینکه او در انجام امور دشوار بسیار تلاش میکرد، به او لقب قای داده شد که در اصل به معنی سختی و شدت است و امروزه به طور غیرمستقیم به کمرهای کوه و سنگهای سخت نیز اطلاق میشود.
هوش مصنوعی: یورت و فرزندان او تا زمان حکومت ایلخان در سرزمین هیطل و نزدیک رود سیحون زندگی میکردند. پس از تسلط تور، آنها از وطنشان دور شدند و در زمان محمود با آل سلجوق اتحاد کردند و از آب جیحون عبور کردند و در نواحی سپرغان و مرغاب مستقر شدند. اکنون نیز در نواحی دشت سکونت دارند و جزو طوایف ترکمان و عاشقان دولت ابدی هستند.
هوش مصنوعی: شعبه دوم بای آت، فرزند دوم کون خان است که به عنوان اتابک در کنار ریابیگی فعالیت کرده و در وزارت نشو و نما رشد یافته است. او به کمک وزیر و برادرانش، وزیر بزرگی و سرور بهادران شد و در ناحیه قراموران ساکن گشت که تقریباً نزدیک به محل اصلی وزیر بود. بای آت به دلیل ثروت و بزرگ منشیاش در میان همنسلان خود جلوتر از دیگران قرار گرفت و نام نیکویی به واسطه وجودش به دست آورد. نام بای آت که به معنی بزرگ و دارای شکوه است، به او نسبت داده شد. در مورد تاریخ ورود نسلهای او به ایران اطلاعات دقیقی وجود ندارد، به جز اینکه تا زمان تیمور هیچ نشانی از آنها دیده نشده و تنها مشخص است که در زمان تیمور، طایفهای از این قوم به غز و شامات فرستاده شدند و مدتی در آنجا سکونت داشتند. پس از بازگشت به ایران، در نواحی دشت و گرگان ساکن شدند و به ایل جلیل قاجار پیوستند که اکنون به نام بیاتی معروفاند. تا دوران صفویه و بعدها، افراد این قوم در خدمت پادشاهان قرار داشتند و در جنگها و سفرها خدمات شایانی ارائه کردند.
هوش مصنوعی: در این زمان چندین فرمانده بزرگ از مناطق بیات مطلق و بیات شام در اردوگاه پادشاه اسلام وجود دارند. یکی از آنها امیرکبیر محمدعلی خان است که در عراق عرب فرماندهی سپاه را بر عهده دارد و برادرش اسمعیل خان نیز در حریم درگاه خدمت میکند.
هوش مصنوعی: امیر دلیر پیرقلی خان که در میان پیران جرک به سر میبرد و فرزندش محمدباقرخان که در مقام نیابت سلطنت و ولیعهد دولتی فداکار قرار دارد، و به عنوان فرمانده نیروهای نظامی شناخته میشود، هر چهار نفر از قوم بیات هستند و در جمع خوانین و فرمانروایان قاجار قرار دارند.
هوش مصنوعی: از طایفه بیات، در مناطق عراق، فارس، آذربایجان و خراسان، تعداد زیادی از فرماندهان و افراد مشهور وجود دارند که مشغول خدمت به درگاه سلطنت هستند. از میان آنها، ابراهیم خان، امیر بزرگ و محترم، قرار دارد که در گذشته دورهای را به خدمت خاقان سپری کرده و اکنون باقی عمرش را در خدمت ولیعهد قرار داده است. همچنین برادر او، اسماعیل خان، که امیر هزاره الوار است و مبارزات شجاعانهای دارد، نیز در این جمع حضور دارد.
هوش مصنوعی: مقرب الحضرت علی خان که مدتی به عنوان نگهبان ثغر اردبیل فعالیت کرد و به مانند یک شیر زنده از این منطقه حفاظت کرد، بر نیروها و عشایر آنجا فرمانروایی داشت. برادرش رحمن خان نیز که خدمتگزار ویژه شاه است و دارای مقام و منزلت بالایی است.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که تعداد زیادی از افراد بزرگ از این طایفه در خدمت هستند و ذکر نام همه آنها طولانی خواهد شد. به همین دلیل، تنها به چند نفر اشاره میشود زیرا نام و نسب آنها در مسائل مربوط به دولت در آینده بیشتر مورد بحث قرار خواهد گرفت. همچنین بهتر است که نام و نسب این افراد قبلاً به طور مختصر ذکر شود.
هوش مصنوعی: شعبه سیم ایغزاولی، در هیچ کجا جز در کتاب جامع التواریخ ذکر نشده و فرزند سیم کون خان معرفی شده است. یورت او در مرزهای کشورهای شرقی قرار داشته و در دوران سلطنت اورغ چنگیز و دیگر پادشاهان ترک، امیر و فرد مهمی از این قوم به دنیا نیامده است. در حال حاضر نیز اطلاعات دقیقی از آنها در مناطق تحت حاکمیت دیده نمیشود و اگر هم موجود باشد، مورد توجه و شناخته شده نیست.
هوش مصنوعی: شعبه چهارم قرااولی، پسر چهارم کون خان است. محل زندگی او در نزدیکی کوکانا و در سمت دیگر شهر اینانج، بالاتر از قراقرم قرار دارد. هوای آنجا بسیار سرد است و کوههایش سخت و ناهموارند. مردم آن منطقه در گذشته از ایلات دشتی بودهاند و خیمههای سیاه برپا میکردهاند؛ به همین دلیل این پسر را قرااولی نامیدند که به معنای صاحب خیمه سیاه است. او به دستور هلاکو فرماندهی لشکری را داشت که به تمام طوایف و اقوام مأمور شده بود. گروهی از این قوم به این ناحیه آمده و در کوهسار جقتو، در حال حاضر بخشی از ساوجبلاغ، سکنا گزیدند. چون انبوهی از احشام نداشتند، به تدریج به طایفه افشار ملحق شدند و در حال حاضر بخشی از این طایفه هستند. این گروه همچنین تعدادی از مردان جنگی را به عنوان سواران و سربازان در اختیار دارند. در میان عشایر ترکمان نیز تعدادی از این شعبه وجود دارد که به دیگر شعب ملحق شدهاند و نامشان یادشده است.
هوش مصنوعی: به طور کلی، از این قوم فرد مشهوری وجود ندارد که ذکر نامش لازم باشد یا حال و احوالش قابل بیان باشد. بله، آنها هر کجا که هستند، در زمره رعیت و ایلات و خدمتگزاران این شخصیت بزرگ به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: فرزندان آی خان، که من نیز پسر اغوزخان هستم، چهار نفر هستند.
هوش مصنوعی: یارز، که نامش از واژه "یار شماق" گرفته شده، به معنای زیبایی و برازندگی است.
هوش مصنوعی: یورت او در نزدیکی بلا و قاری صیرم واقع شده بود.
هوش مصنوعی: در تاریخ مغول آمده که قاری صیرم یک شهر بزرگ و قدیمی بوده که دارای چهل دروازه بوده است و مسافت آن از ابتدا تا انتها تنها یک روز سفر داشته است. در زمانهای گذشته، این شهر به خانواده اوکتای تعلق داشته و محل سکونت خاندان الوس قایدو و قونچی بوده است. در این شهر، ترکهای مسلمان زندگی میکردهاند و از نسل یارز، امیر بزرگی که نامش در تاریخ ثبت شده، وجود نداشته است.
هوش مصنوعی: دیوم دوکساز به معنای گردآورنده است و در بیابانی به نام ناوور سکونت داشته است. او تا زمان منکو قاآن در میان لشکر هزاره و صده شناخته میشده و بخشی از نیروی او در سپاه هلاکو به ایران آمده و در اطراف اردبیل ساکن شده است. این گروه در آنجا سدی بسیار مستحکم ساختهاند، اما با گذشت زمان، поселک ناوور خراب و ویران شد. در دوره سعید، به دستور ولیعهد دولت قاهره، این مکان دوباره بازسازی شد و مدیریت اراضی آن به ابراهیم خان سرتیب واگذار گردید و سپس به خلیلآباد معروف شد.
هوش مصنوعی: سیم دو دُرَغه به معنای کسی است که مالک میشود و یورت قدیم مشخص نیست. از نسل او افراد زیادی در دشت ترکمانان وجود دارند و وسایل آنها از جنس خاصی است که معمولاً چابک و نیرومند هستند ولی چندان نازک و زیبا نیستند.
هوش مصنوعی: چهارم بایرلی که در مناطق بادیهنشین باشغر یورت زندگی کرده، نامش به معنای صحرانشین است. نسل او تا زمان ایلخان در همان نواحی به دامداری و کوچندگی مشغول بودهاند و اکنون تعدادی از نسلهای آنها در میان ترکمانان قرار دارند و در شهر استرآباد به عنوان زیر دستان فرمانروایی فعالیت میکنند.
هوش مصنوعی: فرزندان یلدوز خان چهار نفر هستند.
هوش مصنوعی: اول اوشرکه: در واقع این کلمه از "اوشماق" گرفته شده به معنای پریدن است، اما در اینجا به معنای چابکی، تندنی، جسارت و بیباوری به کار رفته است.
هوش مصنوعی: آل و فرزندان در مکان اوین راحت نشسته بودند که نزدیک گلوران است. گلوران همان جایی است که چنگیزخان یورت داشت. وقتی که کار دولت او در آنجا رونق گرفت، قوم مغول این موضوع را نیکو تلقی کردند. بعد از آن، هر کسی که شانس سلطنت داشت و بر تخت قاآنی مینشست، به طور ناگزیر در همان مکان قوریلتای عمومی میشد. بعد از مرگ کیوک باتو، که مهمترین فرزند شاهزادگان بود و به خاطر درد پایش نتوانست در محفل کنکاج شرکت کند، برای دعوت از سایر شاهزادگان و اطلاعرسانی به امرا و نمایندگان ایلچی، فرزندان جغتائی و اوکتای اعلام کردند که یورت و تختگاه چنگیزخان در اوین و گلوران قرار دارد و برگزاری قوریلتای در دشت قبچاق برخلاف قوانین و سنتها است.
هوش مصنوعی: منکوقاآن به سرعت به سمت برادران خود در دشت رفت و حضرت باتو را یافت. وقتی که خواست بر تخت بنشیند، دوباره به سمت کلوران رفت و مدتی در آنجا ماند تا جمعی از شهزادگان دور هم جمع شوند و در همان مکان میمون به تلاش باتوقاآن تبدیل شد.
هوش مصنوعی: زمانی که برادرش هلاکوخان را به مرز ایران فرستاد، اقوام او از هزاره و صده، سهم خود را از آن سرزمین برداشتند و جمعیت زیادی از این قوم در آذربایجان، جایی که هلاکوخان تخت سلطنت داشت، سکونت گزیدند. به تدریج، بزرگان و امیران معروفی از آنها ظهور کردند و جمعیتشان آنقدر زیاد شد که در فارس، عراق و خراسان نیز جا گرفتند و پایههای قدرت و نفوذ خود را مستحکم کردند. چون در دربار پادشاهان با نیت خالص و درست رفتار میکردند، برخی از آنها در زمان صفویه و دورههای دیگر به مقام امارت رسیدند و گاهی در تمام آذربایجان فرمانروایی کردند. سالهاست که نواحی ارومی و سلدوس محل سکونت ایل و طایفه آنها بوده و همیشه دارای فرماندهان بزرگ و برجسته بودهاند. در این زمان خوشیمن، نشان اعتلای این قوم به اوج کمال رسیده و به مقام عزت و دولت نزدیک گشتهاند. سه شاهزاده با وقار از نسل بانوان افشار به وجود آمدهاند که بهار دولت و زینت کاخ شوکت محسوب میشوند.
هوش مصنوعی: اکنون از میان این تعداد زیادی که به مقام و مرتبه اجتماعی خود میبالند، افرادی هستند که به مانند برخی قبایل قدیمی، خود را خدمتگزار و بنده درگاه پادشاهی میدانند.
هوش مصنوعی: امیرالامراء حسین قلی خان، که خال و جد شهزادگان است، رهبری آزادگان را بر عهده دارد و فخر بزرگان فرج الله خان، که مدتی در دربار خدیو جهان به عنوان سالار نسق چیان خدمت کرد و سپس به عنوان سردار سپاهیان منصوب شد. برادرش علی خان نیز در دربار ولی عهد دولت قاره صاحب اعتبار و دارای مقام خاصی است.
هوش مصنوعی: بار دیگر از میان این قوم، فرماندهان سپاه و جنگجویان انتقامجو در زیر پرچم منصور به میدان میآیند تا دژهای دشمن را فتح کنند و تاج پادشاهی را به دست آورند. در این جمع، محمد ولی خان قرار دارد که در تیپ خاص همایون جزو فرماندهان هزاره است و همچنین، عبدالصمد خان که سرهنگ سواران نظام است، و ضرغام جنگها نیز در صف سربازان خونریز حضور دارند. به فضل خدا، در ادامه این کتاب به ذکر نام این افراد خواهیم پرداخت و با توجه به این که نام این ایل به سبب فراوانی استفاده از آن به شهرت رسیده است، هر جا که به آنها اشاره شود، با همین نام ذکر خواهد شد.
هوش مصنوعی: دوم بیکدلی: این اصطلاح از اسامی خاصی است که برای معرفی و مشخص کردن موضوعات خاص به کار میرود.
هوش مصنوعی: اصل واژه "بگدلی" از ترکیب دو کلمه "بویرک" و "دیلی" شکل گرفته است. در این ترکیب، "بویرک" به معنای بزرگ و "دیلی" به معنای زبان است و "لی" هم به عنوان پسوند نسبتی به کار رفته است. در حال حاضر، این واژه دستخوش تغییرات و تحریفاتی شده و به شکل "بگدلی" معروف شده است. این نوع تغییر در زبان بهطور مشابهی در دیگر زبانها نیز دیده میشود؛ بهعنوان مثال، عربها واژه "عبد شمسی" را به "عبشمی" و فارسیزبانها "شاهان شاه" را به "شهنشاه" تغییر میدهند. فردوسی نیز در این زمینه شعر میسراید.
هوش مصنوعی: شاه بر روی تخت عاج نشسته و تاجی زیبا و دلربا بر سر گذاشته است.
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصی اشاره شده که با صفات و اوصاف ظاهری خود مورد تمسخر قرار میگیرد. فردی از نسل قدیم، به خاطر رفتار یا ظاهرش، باعث خنده و تفریح دیگران میشود.
هوش مصنوعی: در اوایل تاریخ، این قوم در کوههای اولتای زندگی میکردند که در آن سوی قرقوروم قرار داشت. در دوره چنگیز خان تا زمان غازان، آنها با قوم نایمان مرتبط شدند. در فصل تابستان، جایی سرسبز و دارای چشمههای زیبا بود، اما در فصل زمستان، باد سرد و برف سنگین به قدری شدید بود که هیچ نشانهای از درختان و میوهها باقی نمیماند. این منطقه به دلیل نزدیکیاش به جلال ایلخان، مورد توجه لشکر تور قرار گرفت و خشونت و کشتار به قوم بیگدلی آسیب رساند. هر کسی که از این ظلم رهایی مییافت، به قوم تاتار ملحق میشد و مدتی بدون نام و نشان در میان آنها زندگی میکرد. با گسترش لشکر مغول، بیشتر اقوام ترک به سپاه آنها پیوستند و خدمتگزار دربارشان شدند. در زمان اوکتای، گروهی از این قوم نیز به جز هزاره نایمان ملحق شدند و همراه لشکر ماغون به ایران رسیدند. بخشی از آنها در طول زمان به ملک شام رفتند و به شامیلو معروف شدند، اما مشخص نیست که در چه زمانی از ایران به شام رفته و چه زمانی دوباره به وطن خود بازگشتهاند.
هوش مصنوعی: در زمان حکومت صفوی و نادرشاه، افراد برجسته و ثروتمند این قوم مشهور و شناخته شده بودند و هر یک در زمینهای خاص به کسب مهارت و کمال پرداخته بودند.
هوش مصنوعی: از جمله افرادی که نادرشاه به سفارت به روم فرستاد، مصطفی خان بود. همچنین حاجی لطف علی بیک نیز در زمان خود بینظیر بود و در شعر بسیار هنرمند و ماهر بود.
هوش مصنوعی: کتابی کامل در معرفی شعرا نوشته شده که نویسندهاش با نام آذر شناخته میشود. او این اثر را "آتشکده" نامیده است، چرا که این کتاب مانند آتش برای عاشقان به شمار میرود و به دلهای عارفان جذب میشود و برای شاعران منبع الهام و برای افرادی که بدون عشق هستند، همدم و همراهی میکند.
هوش مصنوعی: حسین علی بیک که به نام شررزاده آذر نیز شناخته میشود، نمونهای از افرادی است که در دربار و خدمتگزاریهای شاهنشاهی جایگاه خاصی پیدا کرده است. او در زمینه مدح و ستایش شاعران به شهرت رسیده و آثار شعریاش مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: احمدخان نایب یکی از شخصیتهای مهم این قوم است. او امسال از موقعیت جلال همایون به تفلیس فرستاده شد و خدمات خوبی ارائه داد. او نیروهای زیادی از سربازان پیاده و سوار دارد که بعضی از آنها در جیش عراق و بیشتر آنها در دفاع از مرزهای آذربایجان فعالیت میکنند. همچنین، ایل والوس این افراد در دو منطقه مستقر هستند؛ یکی در ناحیه مزدقان که نزدیک تهران است و دیگری در نواحی مراغه که بخشی از آذربایجان به حساب میآید.
هوش مصنوعی: خداوند متعال آرامش و رحمت را برای مردم در این دوره پایدار مقدر فرموده است. این مردم از برکات و نعمتهای پروردگار بهرهمند شدهاند و پاداش زحمات و سختیهایی که در گذشته متحمل شدهاند، را دریافت میکنند. پس از سالها طرد و گمنامی، اکنون با لطف و رحمت الهی به آرامش و آسایش رسیدهاند. آنان به نوعی دوباره هویت خود را پیدا کرده و از هر سو در آسایش و نعمت هستند. خصوصاً از طریق زندگی در یورت و مکانهایی که دارند، میتوانند از آن زندگی سخت و دشواری که نیاکانشان در گذشته تحمل کرده بودند، فاصله بگیرند. دشتها و کوهها به آنها نعمت میدهند و کشاورزی و باغداری برایشان بهشتی شده است. اکنون در یورتهای قدیمی که بیمحصول و میوه بودند، میتوانند میوههای متنوع و مختلفی را در آرامش و اشتها تناول کنند و از این زندگی خوشنود باشند.
هوش مصنوعی: سوم قرق به معنای است. در این حالت، حرف اول با ضمه، حرف دوم با کسر و حرف سوم بدون حرکتی تلفظ میشود که نشاندهنده حال قوی است.
هوش مصنوعی: یورت در منطقه قالدون قرار دارد و در زمان چنگیز به مغولستان وارد شد. این منطقه دارای علفزارها و منابع آبی و رودخانهای بزرگ است. فرزندان قرق از دیگر گروهها بیشتر بودند و در زمان ایلخانها جمعیت بسیار زیادی داشتند. آنها بارها با لشکرهای تور و تاتار جنگیدند. زمانی که سپاه تور بر سرزمینهای ترک تسلط یافت، به خاطر ترس از جان خود پراکنده شدند و برخی به اویغور رفتند که هنوز هم بخشی از ترکمانان به حساب میآیند و هر سال گروهی از سواران به خدمت منصور میفرستند. همچنین، برخی که به آن سوی رود جیحون رفتند، در سپنجاب ساکن شدند و در نهایت به بخارا رسیدند و به قوم اوشر ملحق شدند، که اکنون یک شاخه از افشارها محسوب میشوند. قبل از دوره شاه طهماسب دوم، اطلاعات زیادی درباره این قوم در تاریخ وجود نداشت، اما در آخرین دوره دولت صفوی، قهرمانی از این قبیله مانند نادر ظهور کرد که از موصل تا رود سیحون را تسخیر کرد و بر هند، سند، روم و روس پیروز شد. نسلهای او حکومت و ملل برقرار ساختند تا اینکه دولت پایدار جدیدی شکل گرفت و به باغ خسروی فصل بهار رسید. سپس، امیرالامراء حسین خان که در آن زمان حاکم خراسان بود، با قدرت و حرکت نیروهایش همه را مغلوب کرده، دوباره سلطنت از دست رفته را به دست آورد. جمعی از افراد نسل نادر به درگاه سلطنت فرستاده شدند، به طوری که هر یک خدمتگزار یکی از ملوک شدند و این نوع خدمتگزاری در نسلهای بعدی نادر ادامه یافت.
هوش مصنوعی: چهارم قازقین به معنای فردی است که آش شیلان و خواجه خوان الوان را تهیه میکند. یورت او در نزدیکی اسپرسین قرار داشت و پس از تسلط تور، اطلاعاتی درباره قوم او وجود ندارد و مشخص نیست که به چه سرنوشتی دچار شده و در کدام منطقه سکونت کردهاند.
هوش مصنوعی: اگر به من توجه نمیکردی و مرا در زنجیر نمیدیدی، فرزندان کوک خان که چهارمین پسر من اغوز است و اوچوق به عنوان قومی چهار نفره شناخته میشود.
هوش مصنوعی: اولین کلمه "بایندر" که در اصل "بای اندر" بوده است. در اینجا "بای" به معنای بزرگ و باشکوه است و "اندر" به معنای مکانی مرتفع مانند تپه و کوه است. بنابراین، میتوان گفت که این واژه به معنای بزرگ و بلندقد میباشد.
هوش مصنوعی: محل سکونت او در نزدیکی یوری بوده و وضعیت فرزندانش در فتنه تور فریدون مشخص نیست و معلوم نیست که در چه زمان به ایران رسیدهاند. اما جایگاه آنها در این سرزمین مشخص است و تا امروز در یورتی مشهور هستند. این مکان در رباع سهند، جایی زیبا و خوشمنظره است که نعمتهای طبیعی آن از جمله چمنزارهای سرسبز و کوههای بلند، با زیبایی مورد توجه قرار گرفته و با گلشنهای سبز و بهشتی برابری میکند. این منطقه حتی بالاتر از نقاط مرتفع و برجسته در آسمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: درختانش مانند لالههای زیبایی هستند، ابرهایش مانند باران لطیف میبارند، نسیمش خوشبو و معطر است و زمینش بوی مشک را میدهد.
هوش مصنوعی: خاک همانند ناف آهو، بدون هیچ سنجش و مقایسهای، عطر و بویی خاص به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: بید مانند پر طوطی برگهای زیادی میروید و نهر آب در میان آنها جاری است و شاخهها از نسیم ملایم در حال نوسان هستند.
هوش مصنوعی: در تابستانهای گرم که حضور در بسیاری از مناطق ممکن نیست، رودهای عمیق از کوههای برفی جاری میشوند و آبی زلال و شیرین مانند شهدی خوشمزه به جریان میافتد.
هوش مصنوعی: در کوهها برف سفید و زیبایی است که از بین آن، آبی تیرهای به چشم میآید که مانند رودخانهای از میان برفها جاری میشود.
هوش مصنوعی: در دوران حکومت مغول، این مکان به عنوان محل سکونت ایل خاصی شناخته میشد که در آن به خوبی زندگی و رشد میکردند. با گذشت زمان، این ایل به مناطق قراباغ و نخچوان گسترش یافت و مدت زیادی است که در منطقه بردع ساکن شدهاند. برخی نیز به سوی مرز گروس رفته و اکنون در آنجا زندگی میکنند و صاحب املاک و زمینها هستند. برای تعریف و تمجید این قوم، میتوان گفت که در زمان فاضل خان و خواجه خلد محمدعلی بیک، یکی از آنها در دوران خاقان مغفور مسئولیت کلانتری را بر عهده داشت و دیگری اکنون در دربار خدیو جهان مشغول است و مقام و رتبه ویژهای دارد که در دوران خود معروف و مورد توجه بوده است.
هوش مصنوعی: صندل خوشبو با عطر کافور به جایی آمده که در آنجا کاسهای وجود دارد که از مهماننوازی و پذیرایی پر است.
هوش مصنوعی: دویم بیچنه (دوم بیچنه) شخصی است که در ایران شناخته شده نیست و در تاریخ مغول نیز از ارتش یا قوم او خبری نیست. تنها چیزی که از کتاب جامع التواریخ برمیآمد این است که این عنوان به کسی اطلاق میشود که در امور مهم تلاش میکند و به انجام وظایف نزدیک و دور کمک میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.