دلا مقید آن گیسوان پرچین باش
در این دو سلسله خاقان چین و ماچین باش
غلام خواجه عنبرفروش نتوان شد
اسیر حلقهٔ آن چین زلف مشکین باش
چو شاهدان شکرخنده در حدیث آیند
تو در مشاهده آن دهان نوشین باش
اگر به شربت شمشیر او سری داری
حریف ضربت آن بازوان سیمین باش
بده به شیوهٔ فرهاد جان به شیرینی
مرید پستهٔ شکرفشان شیرین باش
شبی ز روی عرقناک او سخن سر کن
پی شکستن بازار ماه و پروین باش
ببین خرابی دوران چرخ مینا رنگ
تو هم خراب ز جام شراب رنگین باش
چرا ز سینه برون رفتی ای کبوتر دل
کنون ز طرهٔ او زیر چنگ شاهین باش
نگار ساده اگر پیکرت به خون بکشد
رهین منت سرپنجهٔ نگارین باش
اگر ز مسکنت اورنگ سلطنت خواهی
بر آستانهٔ سلطان عشق مسکین باش
گر از مقام مقیمان سدره بیخبری
مقیم بارگه شاه ناصرالدین باش
ز فر طلعت او آفتاب تابان شو
ز قرب حضرت او آسمان تمکین باش
گهی ز دولت او مستحق احسان شو
گهی ز خدمت او مستعد تحسین باش
شها فروغی شاعر مدیح گستر تست
گهی مراقب مدحت شعار دیرین باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بپوش چشم ز عیب کسان، هنربین باش
بساز با خس و خار و همیشه گلچین باش
ز سنگ خاره دم تیغ زود برگردد
درین قلمرو آفت چو کوه سنگین باش
به خون ز نعمت الوان دهر قانع شو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.