ساقی باقی ما داد صلا بسم الله
هر کرا هست سرانجام فنا بسم الله
روی ساقی بصفا سینه ما با هم صاف
می مصفا شده اخوان صفا بسم الله
شد دوا درد غذا خون جگر عشق طبیب
هر که جوید ز سر صدق شفا بسم الله
ساقی عشق گرفته است بکف ساغر درد
هر که دارد سر این جام بلا بسم الله
ایکه خواهی که نماز از سر اخلاص کنی
سوی حق عشق بود قبلهنما بسم الله
گر دلت آرزوی عکس جمالش دارد
بنگر آینه سینهٔ ما بسم الله
منزل دوست بپرسیدم از آنشاه عرب
کرد اشارت بدل و گفت عنا بسم الله
سوی دل رفتم و گفتم که بگو یار کجاست
گفت اینجاست تو بیخویش درآ بسم الله
بر درش رفتم و گفتم که دهی بار مرا
گفت بگذار خود ترا و بیا بسم الله
فیض خواهد بره دوست روان افشاند
هر که دارد سر همراهی ما بسم الله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ترا هست سر کشتن ما بسم الله
خیز از جای و بگو بهر فدا بسم الله
تیغ ابروی تو دارد چو سر کشتن ما
بسملم ساز بدین تیغ بلا بسم الله
گفته بودی که بشمشیر سرت بردارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.