تن بی جانم و جانم توئی تو
سراپا کفر و ایمانم توئی تو
چو با خویشم نه سر دارم نه سامان
چو با تو سر تو سامانم توئی تو
غم دل تنگی من هم منم من
خوشیهای فراوانم توئی تو
ز خود سر تا بپا اندوه و دردم
سرور سور و درمانم توئی تو
بکی بی برگ بی بر خار خشکم
برو برگ بهارانم توئی تو
گرسنه تشنه عریانم بخود من
شراب و جامه و نانم توئی تو
منم فاسد توئی اصلاح فاسد
منم عصیان و غفرانم توئی تو
منم هر بد توئی هر نیک و نیکی
کنم گر نیکی احسانم توئی تو
قبولم گر کنی یارد تو دانی
اسیرم بنده سلطانم توئی تو
دل و جان هر دو در بند غم تست
توئی دلدار و جانانم توئی تو
ندارم بیتو جانی یا دلی من
هم این من تو هم آنم توئی تو
بفریاد دل اشکستهام رس
رحیم من تو رحمانم توئی تو
انینم از تو و بهر تو باشد
غیاث جان لهفاتم توئی تو
حنینم از تو و سوی تو باشد
توئی حنان و منانم توئی تو
اگر فیضم توئی فیاض آن فیض
و گر هم محسن احسانم توئی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.