ای صبا با یار سنگین دل بگو
چون رسانیدی سلام من بگو
مستحقم من زکوه حسن را
لن تنالوا البر حتی تنفقو
من اگر هرگز نیایم بر درت
تو نگوئی که گدائی بود کو
گر بمیرم در غم عشق تو من
تو نخواهی کردم آخر جستجو
کو مروت کو وفا کو مرحمت
حق خدمتها چه شد انصاف کو
بر سر راهت فتم وز خود روم
تو نگوئی کوست این با خاک کو
من گرفتم نیستت مهر و وفا
باری از روی جفا حرفی بگو
گر سلاممرا نمیگوئی علیک
در جواب بنده دشنامی بگو
در دل من چاکها کردی بعمد
وز خطا هرگز نکردی یک رفو
پرسشی هرگز نکردی بنده را
در قفاهم بگذریم از رو برو
آهن سردی مکوب ای فیض رو
زینسخن بگذر رها کن گفتگو
آرزوی من بود این بعد از این
گر نباشد بعد از اینم آرزو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از دلتنگی و عشق خود سخن میگوید و از زبانی صمیمانه به طرف محبوبش خطاب میکند. او از سنگینی دل یار شکایت دارد و از این که آیا پیامش به محبوب رسیده یا نه. نویسنده به مستحق بودن خود برای محبت محبوب اشاره میکند و گلهمند است که اگر هرگز به در او نرسد، یار او را گدایی نخواند. او درگذشتن در عشق را به مرگ تشبیه میکند و از بیمروتی و عدم وفا صحبت میکند. در انتها، شاعر از سردی آهن و بیتفاوتی محبوب نگران است و آرزویش را برای آینده، حتی اگر به دور از محبوب باشد، بیان میکند.
هوش مصنوعی: ای نسیم، به یار دلشکستهام بگو که چگونه سلامم را به او رساندی.
هوش مصنوعی: من شایستهام از زیبایی و نیکی، زيرا شما به حقیقت نیکوکار نخواهید رسید مگر اینکه از داراییتان ببخشید.
هوش مصنوعی: اگر من هرگز به در خانهات نیایم، تو نباید بگویی که کسی که به تو نیاز دارد، در آنجا نبود.
هوش مصنوعی: اگر من به خاطر عشق تو بمیرم، تو هرگز برای یافتن من تلاش نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: کجا رفاقت و وفاداری رفت؟ کجا رحمت و خدمت به دیگران ناپدید شد؟ انصاف کجاست؟
هوش مصنوعی: من بر سر راه تو افتادهام و اگر از خودم بروم، تو نمیگویی این کیست و به کجا رفته است.
هوش مصنوعی: من به خاطر نبودنت محبت و وفا را از دست دادهام، لطفاً به خاطر بیرحمیات یک کلمه صحبت کن.
هوش مصنوعی: اگر به سلام من پاسخ نمیدهی، حداقل به من توهین کن.
هوش مصنوعی: تو به عمد در دل من زخمهای زیادی ایجاد کردی و هیچگاه با اشتباه و خطا، فقط یک بار هم برای درمان این زخمها تلاشی نکردی.
هوش مصنوعی: تو هرگز از من نپرسیدی که در پشت سرم چه خبر است، حالا بگذار از جلو بگذریم.
هوش مصنوعی: بیجهت به مسائل بیاهمیت نپرداز و از این صحبتها بگذر، خودت را آزاد کن و از گفتگوهای بیفایده دوری کن.
هوش مصنوعی: آرزو داشتم که بعد از این، چنین اتفاقی بیفتد و اگر هم دیگر آرزویی نداشته باشم، حداقل این یکی را داشته باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون فروماندی ز بد کردار خویش
پارسا گشتی کنون و نیک خو
آن مثل کز پیش گفتند، ای پسر،
من به شعر آرم کنون از بهر تو
گند پیری گفت کهش خردی بریخت
[...]
هموم رجال فی امور کثیرة
و همّی من الدنیا صدیق مساعد
هر کسی محراب دارد هر سویی
باز محراب سنایی کوی او
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
[...]
خویشتن مشغول گردانم بدو
ور سنان انصاف بستانم از و
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.