گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

ذرهٔ درد بر آن مایهٔ درمان بردن

به ز کوه حسناتست بمیزان بردن

ایستادن نفسی نزد مسیحا نفسی

به ز صد ساله نمازست بپایان بردن

یک طوافی بسر کوی ولی اللّهی

به ز صد حج قبولست بدیوان بردن

تا توانی اگر از غم دگران برهانی

به ز صد ناقه حمراء بقربان بردن

بردن غم ز دل خسته دلی در میزان

به ز صوم رمضانست بشعبان بردن

یکجو از دوش مدین دینی اگر برداری

به ز صد خرمن طاعات بدیان بردن

به ز آزادی صد بندهٔ فرمان بردار

حاجت مؤمن محتاج باحسان بردن

دست افتاده بگیری ز زمین برخیزد

به ز شبخیزی و شاباش ز یاران بردن

نفس خود را شکنی تا که اسیر تو شود

به زاشکستن کفار و اسیران بردن

خواهی ار جان بسلامت ببری تن در ره

خدمتش را ندهی تن نتوان جان بردن

سر تسلیم بنه هرچه بگوید بشنو

از خداوند اشارت ز تو فرمان بردن

دل بدست آر ز صاحبدل و جان از جانبخش

گل و تن را نتوان فیض بجانان بردن