گنجور

 
فیض کاشانی

روزها در طلبت می‌پویم

در فراقت همه شب می‌مویم

قصه شوق تو از خود با خود

دم بدم میشنوم میگویم

در سرا پای بتان حسن ترا

تو بتو موی بمو میجویم

رنگ و بویت ز خیالم نرود

چون شوم گل همه گل میرویم

در غمت بهر وضو وقت نماز

زاب دیده رخ خود میشویم

در تمنای لقایت چون فیض

کو بکو بیسر و پا می‌پویم

سر سودای تو دارم چکنم

میروم میطلبم میجویم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode