از حضور قدس جانرا در سفر افکندهایم
در سفر هم خویش را در شور و شر افکندهایم
در کف نفس و هوا و دیو اسیر افتادهایم
تا بلذات جهان بیجا نظر افکندهایم
بهر تعظیم خسان و اعتبار ابلهان
خویشتن را چون گدایان دربدر افکندهایم
راه دوزخ پیش داریم و بسرعت میرویم
بی محابا خویشتن را در خطر افکندهایم
راه جنت را بما بنموده حق با صد دلیل
از ضلالت خویش را ما در سقر افکندهایم
سوی ما از یار ما با آنکه میآید خبر
ما درین ره خویشتن را بیخبر افکندهایم
دوست را با ما نظرها هست پیدا و نهان
ما چو کوران آن نظرها از نظر افکندهایم
جان ما را تیر باران حوادث کرد چرخ
ما به پیش تیر بارانش سپر افکندهایم
تا نپنداری که ما اینراه را خود میرویم
پیش چوگان قضا چون گوی سر افکندهایم
جان شد این تن وعدهٔ دیدار جانان تا شنید
چشم شد در گوش تا ما این خبر افکندهایم
حرف او بشنیده دل هر جا که گوشی دادهایم
روی او دیده است جان هر جا نظر افکندهایم
تا بکی در عرض ره خواهیم گشتن عمر شد
بهر کاری فیض خود را در سفر افکندهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.