گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیض کاشانی

؟عشق توبه شکستیم تا دگر چه شود

دلی بعهد تو بستیم تا دگر چه شود

شدیم باز گرفتار دانهٔ خالی

ز دام توبه بجستیم تا دگر چه شود

بیک نگاه که کردی ز خویشتن رفتم

ز چشم مست تو مستیم تا دگر چه شود

گرفته ساغر می ترک زاهدی کردیم

شراب خانه نشستیم تا دگر چه شود

عنان به مستی دادیم تا چه پیش آید

ز هوشیاری رستیم تا دگر چه شود

فکنده سبحه ز دست در هوای مغبچکان

بسو منات نشستیم تا دگر چه شود

برای آنکه مگر با خدای پیوندیم

ز هر دو کون گسستیم تا دگر چه شود

نبود غیر دلی فیض را و آنرا هم

بشست زلف تو بستیم تا دگر چه شود