گنجور

 
فیض کاشانی

سوی این دون گدا آنشاه کی رو میکند

التفاتی از سگش میخواهم او کی میکند

میتوانستم کز او احوال دل گیرم ولی

گفتگو آن تند خوبا چون منی کی میکند

در شب تاریک زلفش صد هزاران همچو من

گم کند گر دل یکی را جست‌وجو کی میکند

از سر کویش کجا من میتوانم پا کشید

این سر سودا پرستم ترک او کی میکند

مردم از غم ایمسلمانان مرا آگه کنید

با من آخر آشتی آن جنگجو کی میکند

هر که خورشید رخش را دیده باشد یکنظر

دیدن غلمان و حوران آرزو کی میکند

فیض در روی بتان می‌بیند آیات خدا

ور نه در وصف بتان این گفتگو کی میکند