در کار دینم مرد مرد عقل این تقاضا میکند
وز شغل دنیا فرد فرد عقل این تقاضا میکند
تقویست زاد ره مرا علم است چشم و زهد پا
ره شاهراه مصطفی عقل این تقاضا میکند
دنیا نمیخواهم مگر باشد تنم را ما حضر
تن مر کبستم در سفر عقل این تقاضا میکند
حرفی نخواهم زد جز آه اسرار میدارم نگاه
دارم ز کتمان صد پناه عقل این تقاضا میکند
صد گون مدارا میکنم تا در دلی جا میکنم
دشمن ز سر وا میکنم عقل این تقاضا میکند
احکام دین را چاکرم راه مبین را یاورم
بر خویشتن خود داورم عقل این تقاضا میکند
با اهل علمم گتفگوست و ز سرکارم جستجوست
با جاهلانم خلق و خوست عقل این تقاضا میکند
چون غایت هرره خداست هرره که میپویمرواست
لیکن من و این راه راست عقل این تقاضا میکند
من بعد فیض و عاقلی ترک هوا و جاهلی
فرمانبری بیکاهلی عقل این تقاضا میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.