هر که دارد درد عشقی یاد درمان کی کند
هیچ عاقل عیش خود را ماتمستان کی کند
هر کسی در عشق تازد عشق او را سر شود
وانکه عشقش شد بسامان فکر سامان کی کند
دل نمیخواهد مرا با عاقلان هم صحبتی
مؤمن آئین عشق آهنگ کفران کی کند
هر ک ذوق بادهٔ عشق پریروئی چشد
آرزوی جوی و خم و حور و غلمان کی کند
ناصح ارمنع از چنین روئی کند بیهوده است
هرکه دارد چشم با این، گوش با آن کی کند
حرف خوبان ترک کن چون زاهدی بینی تو فیض
مرد زیرک نزد آنان ذکر اینان کی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.