دست از دلم بدار که تابم دگر نماند
از بس سرشک ریختم آبم دگر نماند
تا چند و چند با دل خونین کنم عتاب
گشتم خجل ز خویش عتابم دگر نماند
ای یار غمگسار دگر حال دل مپرس
بستم زبان ز حرف جوابم دگر نماند
پندم دگر مده که نمانده است جای پند
لب را به بند تاب خطابم دگر نماند
آسودگی نماند دگر در سرای تن
بیزار گشتم از خود و خوابم دگر نماند
پایم فتاد از ره و دستم ز کار ماند
پیری شتاب کرد و شتابم دگر نماند
دیریست درد میکشم از عیش روزگار
در جام خوشدلی می نابم دگر نماند
در جستوجوی آب کرم بر و بحر را
گشتم بسی بسر که سرابم دگر نماند
ای یار فیض برده ز باران صحبتم
دامان بگش ز فیض سحابم دگر نماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و درد شاعر است. او از عدم توانایی در تحمل دلشکستگی و رنجهایی که تجربه کرده، صحبت میکند. شاعر از یار غمگسار خود میخواهد که دیگر از حال دل او نپرسد، چرا که دیگر هیچگونه جوابی برای بیان ندارد. او به عدم آسایش و ناتوانی از لذت بردن از زندگی اشاره میکند و احساس میکند که پیر و خسته شده و توانایی ادامه دادن را ندارد. در نهایت، شاعر از فقدان آرامش و شادی در زندگیاش lament میکند و حسرت میخورد که دیگر خوشیهای گذشته اش را ندارد.
هوش مصنوعی: از دل من دست بردار، زیرا دیگر طاقت ندارم. خیلی اشک ریختهام و دیگر آبی در من نمانده است.
هوش مصنوعی: چقدر میتوانم با دلی زخمخورده خشمگین باشم؟ خجالت کشیدهام از خودم و دیگر نمیتوانم به این حالت ادامه دهم.
هوش مصنوعی: ای دوست همدل، دیگر از حال دلم نپرس. زبانم را بستم و دیگر جوابی برای گفتن ندارم.
هوش مصنوعی: دیگر نصیحت نکن، چون جایی برای نصیحت باقی نمانده است. دیگر نمیتوانم تحمل کنم و گویی کلامی برای گفتن باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: دیگر آرامش در بدنم نیست، از خودم خسته شدهام و دیگر خواب برایم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در مسیر زندگی دچار مشکل شدم، قدمهایم به زمین افتاد و دستهایم از کار بازماند. پیری به سرعت به من نزدیک شد و دیگر شتاب و نشاط جوانی در من باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که به دلیل خوشیهای زندگی دچار درد و رنج هستم و دیگر از شراب شادی و خوشی چیزی برایم باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در تلاش برای پیدا کردن آب، به دور و بر خود و دریاها سرکشی کردم، اما دیگر امیدی به پیدا کردن سراب هم ندارم.
هوش مصنوعی: ای دوست، تو از برکات و رحمتهای صحبت من بهرهمند شدهای. پس دستت را از برکت باران وجودم بگشا، چرا که دیگر چیزی از برکت من باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.