وز آن پس بیامد خرامان دبیر
بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
نبشتند نامه که از کردگار
به دادیم و خشنود از روزگار
که فرزند ما گشت پیروزبخت
سزای مهی وز در تاج و تخت
بدی را که گیتی همی ننگ داشت
جهان را پر از غارت و جنگ داشت
ز دست تو آواره شد در جهان
نگویند نامش جز اندر نهان
همه ساله تا بود خونریز بود
به بدنامی و زشتی آویز بود
بزد گردن نوذر تاجدار
ز شاهان وز راستان یادگار
برادرکش و بدتن و شاه کش
بداندیش و بدراه و آشفته هش
پی او ممان تا نهد بر زمین
به توران و مکران و دریای چین
جهان را مگر زو رهایی بود
سر بی بهایش بهایی بود
اگر داور دادگر یک خدای
همی بود خواهد ترا رهنمای
که گیتی بشویی ز رنج بدان
ز گفتار و کردار نابخردان
بداد جهان آفرین شاد باش
جهان را یکی تازه بنیاد باش
مگر باز بینم تو را شادمان
پر از درد گردد دل بدگمان
وز این پس جز از پیش یزدان پاک
نباشم کز اویست امید و باک
بدان تا تو پیروز باشی و شاد
سرت سبز باد و دلت پر ز داد
جهان آفرین رهنمای تو باد
همیشه سر تخت جای تو باد
نهادند بر نامه بر مهر شاه
بر ایوان شه گیو بگزید راه
به ره بر نبودش به جایی درنگ
به نزدیک کیخسرو آمد به گنگ
بر او آفرین کرد و نامه بداد
پیام نیا پیش او کرد یاد
ز گفتار او شاد شد شهریار
می آورد و رامشگر و میگسار
همی خورد پیروز و شادان سه روز
چهارم چو بفروخت گیتی فروز
سپه را همه ترک و جوشن بداد
پیام نیا پیششان کرد یاد
مر آن را به گستهم نوذر سپرد
یکی لشکری نامبردار و گرد
ز گنگ گزین راه چین برگرفت
جهان را به شمشیر در بر گرفت
نبد روز بیکار و تیره شبان
طلایه به روز و به شب پاسبان
بدین گونه تا شارستان پدر
همی رفت گریان و پر کینه سر
همی گرد باغ سیاوش بگشت
به جایی که بنهاد خونریز تشت
همی گفت کز داور یک خدای
بخواهم که باشد مرا رهنمای
مگر همچنین خون افراسیاب
هم ایدر بریزم به کردار آب
و ز آن جایگه شد سوی تخت باز
همی گفت با داور پاک راز
ز لشکر فرستادگان برگزید
که گویند و دانند گفت و شنید
فرستاد کس نزد خاقان چین
به فغفور و سالار مکران زمین
که گر داد گیرید و فرمان کنید
ز کردار بد دل پشیمان کنید
خورشها فرستید نزد سپاه
ببینید ناچار ما را به راه
کسی کو بتابد ز فرمان من
و گر دور باشد ز پیمان من
بیاراست باید پسه را به رزم
هر آن کس که بگریزد از راه بزم
فرستاده آمد به هر کشوری
به هر جا که بد نامور مهتری
غمی گشت فغفور و خاقان چین
بزرگان هر کشوری همچنین
فرستاده را چند گفتند گرم
سخنهای شیرین به آواز نرم
که ما شاه را سر به سر کهتریم
زمین جز به فرمان او نسپریم
گذرها که راه دلیران بدست
ببینیم تا چند ویران شدست
کنیم از سر آباد با خوردنی
بباشیم و آریمش آوردنی
همی گفت هر کس که بودش خرد
که گر بی زیان او به ما بگذرد
به درویش بخشیم بسیار چیز
نثار و خورشها بسازیم نیز
فرستاده را بیکران هدیه داد
بیامد به درگاه پیروز و شاد
دگر نامور چون به مکران رسید
دل شاه مکران دگرگونه دید
بر تخت او رفت و نامه بداد
بگفت از پیام آنچه بودش بیاد
سبک مر فرستاده را خوار کرد
دل انجمن پر ز تیمار کرد
بدو گفت با شاه ایران بگوی
که نادیده بر ما فزونی مجوی
زمانه همه زیر تخت منست
جهان روشن از فر بخت منست
چو خورشید تابان شود بر سپهر
نخستین بر این بوم تابد به مهر
همم دانش و گنج آباد هست
بزرگی و مردی و نیروی دست
گر از من همی راه جوید رواست
که هر جانور بر زمین پادشاست
نبندیم اگر بگذری بر تو راه
زیانی مکن بر گذر با سپاه
ور ایدون که با لشکر آیی به شهر
بر این پادشاهی ترا نیست بهر
نمانم که بر بوم من بگذری
وز این مرز جایی به پی بسپری
نمانم که مانی تو پیروزگر
وگر یابی از اختر نیک بر
بر این گونه چون شاه پاسخ شنید
از آن جایگه لشکر اندر کشید
بیامد گرازان به سوی ختن
جهاندار با نامدار انجمن
برفتند فغفور و خاقان چین
بر شاه با پوزش و آفرین
سه منزل ز چین پیش شاه آمدند
خود و نامداران به راه آمدند
همه راه آباد کرده چو دست
در و دشت چون جایگاه نشست
همه بوم و بر پوشش و خوردنی
از آرایش بزم و گستردنی
چو نزدیک شاه اندر آمد سپاه
ببستند آذین به بیراه و راه
به دیوار دیبا برآویختند
ز بر زعفران و درم ریختند
چو با شاه فغفور گستاخ شد
به پیش اندر آمد سوی کاخ شد
بدو گفت ما شاه را کهتریم
اگر کهتری را خود اندر خوریم
جهانی به بخت تو آباد گشت
دل دوستداران تو شاد گشت
گر ایوان ما در خور شاه نیست
گمانم که هم بدتر از راه نیست
به کاخ اندر آمد سرافراز شاه
نشست از بر نامور پیشگاه
ز دینار چینی ز بهر نثار
بیاورد فغفور چین صد هزار
همی بود بر پیش او بر به پای
ابا مرزبانان فرخنده رای
به چین اندرون بود خسرو سه ماه
ابا نامداران ایران سپاه
پرستنده فغفور هر بامداد
همی نو به نو شاه را هدیه داد
چهارم ز چین شاه ایران براند
به مکران شد و رستم آنجا بماند
بیامد چو نزدیک مکران رسید
ز لشکر جهاندیدهای برگزید
بر شاه مکران فرستاد و گفت
که با شهریاران خرد باد جفت
خورش ساز راه سپاه مرا
به خوبی بیارای گاه مرا
نگه کن که ما از کجا رفتهایم
نه مستیم و بیراه و نه خفتهایم
جهان روشن از تاج و بخت منست
سر مهتران زیر تخت منست
برند آنگهی دست چیز کسان
مگر من نباشم به هر کس رسان
علف چون نیابند جنگ آورند
جهان بر بداندیش تنگ آورند
ور ایدون که گفتار من نشنوی
به خون فراوان کس اندر شوی
همه شهر مکران تو ویران کنی
چو بر کینه آهنگ شیران کنی
فرستاده آمد پیامش بداد
نبد بر دلش جای پیغام و داد
سر بی خرد زان سخن خیره شد
بجوشید و مغزش از آن تیره شد
پراگنده لشکر همه گرد کرد
بیاراست بر دشت جای نبرد
فرستاده را گفت برگرد و رو
به نزدیک آن بدگمان باز شو
بگویش که از گردش تیره روز
تو گشتی چنین شاد و گیتی فروز
ببینی چو آیی ز ما دستبرد
بدانی که مردان کدامند و گرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان از آنجا شروع میشود که دبیر نامهای را برای شاه مینویسد و در آن از پیروزی فرزند شاه میگوید. او از ظلم و ننگی که به واسطه دشمنیها بر مردم رفته است، صحبت میکند و امیدوار است که جهان از این بلاها آزاد شود. سپس شاه به کیخسرو میرسد و شادی و جشن برپا میشود.
پس از آن، کیخسرو به لشکرگری میپردازد و به سرزمینهای دیگر از جمله چین و مکران پیام میفرستد و از آنها میخواهد که با نظم و صلح رفتار کنند. فغفور چین و شاه مکران به او پاسخ میدهند و در پیامی به او میگویند که شاهی بزرگ هستند و بر زمین فرمانروایی میکنند.
کیخسرو نیز در پاسخ به تهدیدات، لشکری به سمت مکران میفرستد و از آنجا به جنگ میاندیشد. در این بین، پیامهایی مبادله میشود و سرانجام کیخسرو برای حفظ صلح و آرامش تلاش میکند و از قدرت و جایگاه خود در جهان میگوید.
در حین این اتفاقات، دشمنان هم در پی توطئه و برهم زدن آرامش هستند، ولی کیخسرو مصمم به پیروزی و برقراری صلح است. داستان درگیر نبردها و کشمکشها بر سر قدرت و رهبری ادامه مییابد.
هوش مصنوعی: پس از آن، دبیر زیبا و باوقار آمد و کاغذ، دوات و عطر به همراه داشت.
هوش مصنوعی: نامهای نوشتند که از خداوند خواستیم و از وضعیت زمانه راضی هستیم.
هوش مصنوعی: فرزند ما پیروز و سعادتمند شد، سزاوار تاج و تخت است و از مهرت بهرهمند میباشد.
هوش مصنوعی: بدیای که دنیا از آن شرم داشت، باعث شد که جهان پر از قهرو جنگ و ویرانی شود.
هوش مصنوعی: به خاطر تو، در جهان سرگردان و آواره شده است و کسی نامش را جز در خفا نمیبرد.
هوش مصنوعی: هر سال، وقتی که زمان جنگ و خونریزی فرا میرسید، افراد بدنام و زشتسیرتی در این وقایع شرکت میکردند.
هوش مصنوعی: نوذر، شاه تاجدار، گردن خود را به نشانه احترام و اقرار به مقام شاهان و بزرگانی که در تاریخ باقی ماندهاند، پایین میآورد.
هوش مصنوعی: برادرکش و بدخلق و حاکم بدفکر و بدراه و آشفته را بشناس.
هوش مصنوعی: دنبالهرو او نباش تا او به سرزمینهای توران و مکران و دریای چین برسد.
هوش مصنوعی: دنیا را آیا رهایی از او وجود دارد؟ سر و چیزهای بیارزشش، دارای ارزشی است.
هوش مصنوعی: اگر خداوندی عادل و دادگر وجود داشت، تو را به راه راست هدایت میکرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه دنیا را از رنج و سختیها پاک گردانی، باید با رفتار و سخنان ناپخته و نادرست افراد نابخرد مقابله کنی.
هوش مصنوعی: خداوندی که جهان را آفریده، به تو شادباش میگوید. تو نیز باید جهانی نو و تازه بسازی.
هوش مصنوعی: آیا دوباره تو را میبینم که خوشحال و پر از زندگیای، در حالی که دل ناامید من پر از غم میشود؟
هوش مصنوعی: از این پس به جز از خداوند پاک چیزی نخواهم خواست، زیرا امید و ترس من فقط از اوست.
هوش مصنوعی: بدان که برای پیروزی و شادی تو، آرزو میکنم که زندگیات پر از موفقیت و قلبت مملو از عدالت باشد.
هوش مصنوعی: خداوند دنیا را برای تو هدایتگر باشد و همیشه جایگاه تو بر بالاترین مقام باشد.
هوش مصنوعی: بر روی کاغذی که با مهر شاه امضا شده، قرار دادند و در ورودی کاخ، شه گیو مسیر را انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: او در مسیر خود به جایی نایستاد و بدون تردید به نزد کیخسرو در گنگ رسید.
هوش مصنوعی: او را ستایش کرد و پیامی به او ارسال کرد که یاد نیا را مطرح ساخت.
هوش مصنوعی: پادشاه از سخنان او خوشحال شد و برای شادی خود نوازنده و میگسار (شرابنوش) را به میهمانی آورد.
هوش مصنوعی: او به مدت سه روز خوشحال و پیروز زندگی کرد، اما روز چهارم که به دنیا فعالیتی به کلی متفاوت داشت، عرصه را به او تنگ کرد و به نوعی از زندگی به طریقی دیگر رسید.
هوش مصنوعی: سردار به همه سربازانش زره و تجهیزاتی داد و یادآوری کرد که پیام پدرشان را به یاد داشته باشند.
هوش مصنوعی: او آن شخص را به نوذر سپرد، که فرماندهای مشهور و سرشناس بود و سپاهی داشت.
هوش مصنوعی: از میان بیصدایی، راهی فرا گرفت که خود را به چین رساند و جهان را با شمشیر در دست گرفت.
هوش مصنوعی: در این شعر، اشاره به اهمیت و ارزش کار و تلاش در زندگی شده است. بیان میکند که روزهای بیکاری و شبهای بدون فعالیت، تاریک و غمانگیز هستند. در عوض، روز و شب که با تلاش و کوشش توأم باشد، میتواند به روشنایی و امنیت و ایجاد تأمین منتهی شود. این پیام بر اهمیت پاسداری و مراقبت از وقت و تلاش برای پیشرفت تأکید دارد.
هوش مصنوعی: پدر در این حال با اندوه و خشم به سوی شارستان میرفت و اشک میریخت.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به گردش در باغ سیاوش است، به جایی که تشت خونریزی قرار داده شده است. به عبارتی دیگر، روایت از جایی میکند که نشانهای از نبرد یا فاجعهای رخ داده و یادآوری از قربانیانی که در این مکان بودهاند.
هوش مصنوعی: او گفت که از داور یگانه میخواهم که مرا راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم خون افراسیاب را به اینجا بریزم مثل آب؟
هوش مصنوعی: از آنجا به سمت تخت شاهانه رفت و بار دیگر با خدای پاک راز و رمزهای خود را در میان گذاشت.
هوش مصنوعی: از میان لشکری که فرستاده شده بودند، افرادی را انتخاب کرد که سخن بگویند و با دانایی حرف بزنند و شنوندههای خوبی باشند.
هوش مصنوعی: کسی را به نزد پادشاه چین فرستاد تا پیام یا درخواست خاصی را به فرمانروای سرزمین مکران برساند.
هوش مصنوعی: اگر شما مالیات و دستور را بگیرید، با این کار میتوانید دلها را از کارهای بد پشیمان کنید.
هوش مصنوعی: غذاها را به سپاهیان ارسال کنید و ببینید که ما ناچاراً به کدام مسیر خواهیم رفت.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دستورات من سرپیچی کند، حتی اگر به دوردستها برود و از عهد و پیمان من فاصله بگیرد، در نظر من مهم نیست.
هوش مصنوعی: باید برای هر کسی که از خوشی و جشن فرار میکند، آماده جنگ و نبرد بود.
هوش مصنوعی: فرستادهای به هر کشوری و به هر جا که شخصی بزرگ و معروف باشد، میآید.
هوش مصنوعی: غمی بر دل پادشاهان و سران کشورهای مختلف حاکم شده است.
هوش مصنوعی: فرستاده چندین بار با زبان ملایم و با صحبتهای دلنشین صحبت کرد.
هوش مصنوعی: ما همه در برابر شاه خدمتگزار و تابع او هستیم و زمین را جز به دستور او نمیسپاریم.
هوش مصنوعی: راههایی که سربازان شجاع در آن گذر کردهاند را ببینیم، تا کی این سرزمین ویران و خراب شده است.
هوش مصنوعی: از ابتدا با وسایل و مواد اولیه خوب شروع کنیم و با تلاش و کوشش آن را به چیزی مطلوب و قابل قبول برسانیم.
هوش مصنوعی: هر کس که عقل و هوش داشته باشد میگوید اگر این فرد بدون اینکه به ما آسیبی برساند، از کنار ما عبور کند، بهتر است.
هوش مصنوعی: ما چیزهای زیادی به درویش میدهیم و غذاهای مختلف آماده میکنیم.
هوش مصنوعی: فرستاده بدون هیچ محدودیتی هدایایی را تقدیم کرد و سپس با خوشحالی و موفقیت به درگاه آمد.
هوش مصنوعی: وقتی نامور به سرزمین مکران رسید، احساسات و افکار شاه مکران تغییر کرد.
هوش مصنوعی: او بر تخت شاه نشسته و نامهای را تقدیم کرد و گفت پیامهایی که به یادش مانده است را بیان کند.
هوش مصنوعی: فرستادهی سبکبار را نادیده گرفت و دل جمعیت را با اندوهی عمیق پر کرد.
هوش مصنوعی: به او بگو که با پادشاه ایران صحبت کند و به او بگوید که بدون دلیل و بیجهت بر ما زیادتی نکند.
هوش مصنوعی: دنیا همه در زیر تسلط من است و جهان به خاطر شانس و سرنوشت خوب من روشن و پر از نور است.
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید در آسمان به روشنی میتابد، نخستین نور خود را به این زمین میافشاند و مهرش را بر آن میپاشد.
هوش مصنوعی: تمامی دانش و ثروت واقعی در بزرگی، مردانگی و قدرت عمل نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر کسی از من راهی را طلب کند، سزاوار است؛ زیرا هر موجود زندهای بر زمین، سلطنت خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: اگر ما مانع عبور تو نشویم، پس بر سر راهمان آسیب نرسان.
هوش مصنوعی: اگر با لشکر وارد شهر شوی، این پادشاهی برای تو فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم بگذارم که تو از سرزمین من عبور کنی و در این سرزمین جایی را به دیگران بسپاری.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم باقی بمانم اگر تو پیروز باشی و اگر از ستارههای خوب بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: شاه به این گونه پاسخ شنید و از آن محل لشکریان را فراخواند.
هوش مصنوعی: گرازان به سمت ختن آمدند، همراه با شاه بزرگ و مشهور که همواره در جمع افراد برجسته حضور داشت.
هوش مصنوعی: فغفور و خاقان چین به همراه احترام و تحسین به شاه رفتند.
هوش مصنوعی: سه گروه از افراد برجسته و معروف از چین به سوی شاه حرکت کردند و در این مسیر به او پیوستند.
هوش مصنوعی: تمامی مسیرها را با زحمت و کوشش آباد کرده است، همانطور که دستها در زمین و دشت کار میکنند، چون به جایی برای نشستن میرسند.
هوش مصنوعی: تمامی سرزمین و مردم، لباس و خوراک خود را از زیباییهای میهمانی و مراسمها به دست میآورند.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به نزدیکی پادشاه رسید، آن را با زینت و زیبایی به راهها و بیراههها تزئین کردند.
هوش مصنوعی: بر روی دیواری که با پارچهای زیبا پوشیده شده، زعفران و سکههای طلا و نقره پراکنده کردهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی جرأت کرد و به سمت شاه فغفور رفت، به کاخ او نزدیک شد.
هوش مصنوعی: به او گفتیم که ما از نظر مقام و موقعیت کمتر از شاه هستیم، اما اگر خودمان به انجام کارهای کوچک بپردازیم، در واقع به ما هم خفت و کوچکی میچسبد.
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر خوشبختی تو رونق گرفت و دل کسانی که به تو محبت دارند، شاد شد.
هوش مصنوعی: اگر ایوان ما شایستهی حضور پادشاه نیست، فکر میکنم که بدتر از آن هم نمیتواند باشد.
هوش مصنوعی: شاه با افتخار به کاخ وارد شد و بر جایگاه بزرگ و شناختهشده خود نشست.
هوش مصنوعی: فغفور چین برای نثار و بخشش، صد هزار دینار چینی آورد.
هوش مصنوعی: او همیشه برتر از دیگران است و در برابر او، مرزبانان با اندیشههای خوش و نیک وجود دارند.
هوش مصنوعی: در چین، خسرو به مدت سه ماه در کنار ناموران ایرانی، ارتش را رهبری میکند.
هوش مصنوعی: پرستنده هر صبح زود به شاه هدیهای تازه و نو تقدیم میکند.
هوش مصنوعی: چهارمین پادشاه از سلسلهی شاهان ایران به مکران رفت و رستم در آنجا ماند.
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی سرزمین مکران رسید، یکی از سربازان باتجربه را انتخاب کرد.
هوش مصنوعی: او به پادشاه مکران پیام فرستاد و گفت که با حکام خرد و با تدبیر خود همراهی کند.
هوش مصنوعی: ای خورشید، برای سربازان من راه را خوشنما کن و مکان مرا به زیبایی بیارای.
هوش مصنوعی: به خودمان نگاه کن که از کجا آغاز کردهایم. نه در حال مستی و بیهدفیم و نه در خواب و غفلت.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تاج و سرنوشت من روشن است و بزرگان زیر تخت من قرار دارند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، هر چیزی که از دست دیگران به کسی میرسد، باید بدانند که من در میان آنها نیستم.
هوش مصنوعی: وقتی علف پیدا نکنند، سراغ جنگ میروند. در این دنیا، به کسانی که بد فکر میکنند، فشار میآورند.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی به حرفهای من گوش کنی، پس باید بشنوی که در این دنیا، مشکلات و دردهای زیادی وجود دارد که همه را تحت تاثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، میتوانی تمام شهر مکران را خراب کنی، همانطور که در دل خود، نیت کینهتوزانهای مانند شیران داری.
هوش مصنوعی: فرستاده آمد و پیامی آورد، اما دلش جایی برای شنیدن پیام و دادن پاسخ نداشت.
هوش مصنوعی: سر نادان به خاطر آن حرف متحیر شد و از درونش جوشید و مغزش پر از تاریکی و ابهام گردید.
هوش مصنوعی: تمام نیروها بهصورت پراکنده جمع شدند و مکان مناسبی برای نبرد در دشت آماده کردند.
هوش مصنوعی: فرستاده را گفت که برگرد و به سمت آن فرد بدگمان برو.
هوش مصنوعی: به او بگو که به خاطر تیرهای که در روزهای دشوار تو بوده، حالا اینگونه شاد و روشناییبخش شدهای.
هوش مصنوعی: وقتی که از ما دور شوی و به ما بیایی، متوجه خواهی شد که مردان واقعی چه کسانی هستند و چه ویژگی هایی دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.