گنجور

 
عین‌القضات همدانی

در ابتدا عاشق بگفت و گوی درآید پس در جست و جوی آید پس دل از خود بکلی برگیرد و پروانه وار خواهد که در پیش او میرد یعنی اول ذاکر بود پس طالب شود پس عشق برو غالب شود اینجا ذکر هستی بود و طلب نیستی، درین مقام هستی راه بودو نیستی پیشگاه اما نه آن نیستی که محرومی نام اوست آن نیستی که همه هستی‌ها غلام اوست اما بنسبتی دیگر و این مشهور است که هستی راه است و نیستی منزل چنانکه آن محقق دقیق النظر گفته است:

دیدم اندر مدار کار آنگاه

سرّهستی و نیستی ناگاه

بود ما را یقین که عاشق را

نیستی منزلست و هستی راه

نیست جز نیستی ره عاشق

ناگه هستی بیامد از درگاه

در شهادت به بین کزین معنی

لانخست آمد آنگه الا اللّه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode