گنجور

 
عین‌القضات همدانی

خواجه احمد غزالی قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ گوید در سوانح: معشوق با عاشق گفت بیا تو من باش گفت اگر من تو گردم آنگاه معشوق در باید و در عاشق نیفزاید و چون تو من گردی در معشوق افزاید همه معشوق بود و عاشق نه، همه ناز بود و نیاز نه، همه یافت بود و دربایست نه، همه توانگری بود و قلت نه، همه عزت بودو ذلت نه. درین معنی درویش گوید:

معشوق اگر بلطف در کار شود

با عاشق خسته تا در بار شود

معشوق شود عاشق و بی زحمت خود

در عالم او قابل دیدار شود