گنجور

 
عین‌القضات همدانی

عاشق چون عدم استعداد وصول در خود مشاهده کند هر آینه که فراق ابدی تصورش باید کرد و آن درد نامتناهی بود پس بدین جهت عدم خواهد و نیابد بیچاره پیوسته از درد می‌نالد و جبین بر خاک مذلت می‌مالد و می‌گوید:

اندر ره عشق حاصلی باید و نیست

در کوی امید ساحلی باید و نیست

گفتی که بصبر کار تو نیک شود

با صبر تو دانی که دلی باید و نیست

و آنچه مالک دینار قدّسَ اللّهُ روحَهُ گفت اَللّهُم اِذا اَدْخَلْتَنی الْجَنَّة وَ قُلْتَ رَضیتُ عَنکَ یا مالِکُ فَاجعلَنی تُراباً فَهِی الجَنَّةُ لِاَربابِها سر این معنی است.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode