هوش مصنوعی: این شعر میگوید که آرزوی رسیدن به گذشته غیرممکن است و امید به این موضوع تنها ناشی از خیال است. زیرا در نهایت، هیچچیزی جز احساس پوچی وجود ندارد. شاعر احساس میکند که برای او، اگر از حال و وضعش غافل شوی، هیچ ارزشی ندارد و خود را وابسته به خاک معشوق میداند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که آرزوی رسیدن به گذشته غیرممکن است و امید به این موضوع تنها ناشی از خیال است. زیرا در نهایت، هیچچیزی جز احساس پوچی وجود ندارد. شاعر احساس میکند که برای او، اگر از حال و وضعش غافل شوی، هیچ ارزشی ندارد و خود را وابسته به خاک معشوق میداند.
هوش مصنوعی: ای دوستان، خواسته من در گذشته چیزی غیرممکن است، چرا که امیدی از خیال و تصور ایجاد نشده است.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از نداشتن چیزی به جز توست. من مثل خاک تو هستم و اگر تو به من توجه نکنی، وضعیت من تغییر نمیکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال
از رخ گل و از لب مل و از روی جمال
سه چیز ببرد از سه چیزم همه سال
از دل غم و از رخ نم و از دیده خیال
هر نَعت که از قبیل خیرست و کمال
باشد ز نُعوت ذات پاک متعال
هر وصف که در حساب شرّست و وبال
دارد به قصور قابلیات مآل
در هجر همی بسازم از شرم خیال
در وصل همی بسوزم از بیم زوال
پروانه شمع را همین باشد حال
در هجر نسوزد و بسوزد ز وصال
از حمله سمند تو ، ز آسیب نعال
لرزان کند اجزای زمین از زلزال
وز هیبت تیغ تو عدو را مه و سال
الماس رود بجای خون از قیفال
نسگالیده وصال آن مه نیک سگال
افکنده بند با طرب و حسن و جمال؟
هر چند وصال خوش بود در همه حال
خوشتر نبود ز ناسگالیده وصال
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.