دلدار همیگفت من محزون را
کآخر چه دواکنی دل پرخون را
از وی چو شنیدم اینسخن بگشادم
قفل از سر درج گوهر موزون را
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
دلدار همیگفت من محزون را
کآخر چه دواکنی دل پرخون را
از وی چو شنیدم اینسخن بگشادم
قفل از سر درج گوهر موزون را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقی چو به من دهد می گلگون را
گلگون کنم از فروغ او جیحون را
چندان به جزع باده دهم هامون را
تا مست کنم زیر زمین قارون را
در چشم ببین دو چشم آن مفتون را
نیک بشنو تو نکتهٔ بیچون را
هر خون که نخوردهست آن نرگس او
از دیدهٔ من روان ببین آن خون را
هر ساعتم اندرون بجوشد خون را
وآگاهی نیست مردم بیرون را
الا مگر آنکه روی لیلی دیدهست
داند که چه درد میکشد مجنون را
خاتون جهان جهانملک خاتون را
آن کیسه فشان سیم و زر قانون را
جاوید بقا باد که تا دفع کند
عدلش ز سر من ستم گردون را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.