گنجور

 
ابن یمین

نه بکوشش در است روزی خلق

نه بجد و بجهد داد ستند

از تکاپوی رزق نگشاید

گر چه مردم در آن فتادستند

بی بر و بار ماند برگ چنار

گر چه صد دست بر گشادستند

باز نرگس فکنده سر در پیش

تاج زر بر سرش نهادستند

تا بدانی که طالعست همه

هر کسی را هر آنچه دادستند