گنجور

 
مجیرالدین بیلقانی

حبذا هبة ریح اشعلت فی الروض نارا

وحلت بالورد لما ملات فاه نضارا

گر صوابی کرد خواهش پیش خوان ترک ختا را

تا دهد در موسم گل باده‌ای گلرنگ ما را

سر الی الروض رویدا لصبوح و غبوق

لتری الطیر صحاة و تری الناس سکاری

بس لطیف آمد صبا در باغ وین لطف طبیعی

نصرة الدین پهلوان دادست پنداری صبا را