گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

می ده که طی شد دوران جانکاه

آسوده شد ملک‌، الملک‌لله

شد شاه نو را اقبال همراه

کوس شهی کوفت بر رغم بدخواه

شد صبح طالع‌، طی شد شبانگاه

الحمد لله‌، الحمد لله

یک چند ما را غم رهنمون شد

جان یار غم گشت‌،‌ دل غرق خون شد

مام وطن را رخ نیلگون شد

و امروز دشمن خوار و زبون شد

زبن جنبش‌ سخت‌، زبن فتح ناگاه

الحمد لله‌، الحمد لله

چندی ز بیداد فرسوده گشتیم

با خاک و با خون آلوده گشتیم

زیر پی خصم پیموده گشتیم

و امروز دیگر آسوده گشتیم

از ظلم ظالم‌، از کید بدخواه

الحمد لله‌، الحمد لله

آنان که ما را کشتند و بستند

قلب وطن را از کینه خستند

از کج نهادی پیمان شکستند

از چنگ ملت آخر نجستند

از حضرت‌ شیخ تا حضرت‌ شاه

الحمد لله‌، الحمد لله

آنان که با جور منسوب گشتند

در پیکر ملک میکروب گشتند

آخر به ملت مغضوب گشتند

از ساحت ملک جاروب گشتند

پیران جاهل‌، شیخان گمراه

الحمد لله‌، الحمد لله

چون کدخدا دید جور شبان را

از جا برانگیخت ستارخان را

سدّ ستم ساخت آن مرزبان را

تا کرد رنگین تیغ و سنان را

از خون دشمن وز مغز بدخواه

الحمد لله‌، الحمد لله

پس مستبدین لختی جهیدند

گفتند لختی‌، لختی شنیدند

ناگه ز هر سو شیران رسیدند

آن روبهان باز دم درکشیدند

شد طعمهٔ شیر بیچاره روباه

الحمد لله‌، الحمد لله

یک سو سپهدار شد فتنه را سد

یک سو یورش برد سردار اسعد

ضرغام پر دل‌، آمد ز یک حد

بر کف گرفتند تیغ مهند

بستند بر خصم از هر طرف راه

الحمد لله‌، الحمد لله

اقبال شد یار با بختیاری

گیلانیان را حق کرد یاری

جیش عدو شد یکسر فراری

در کنج غم گشت دشمن حصاری

شد کار ملت بر طرز دلخواه

الحمد لله‌، الحمد لله

بد خواه دین را سدی متین بود

لیکن مر او را غم در کمین بود

خاکش به سر شد پاداشش این بود

دشمن که با عیش دایم قرین بود

اکنون قرین است با ناله و آه

الحمد لله‌، الحمد لله

بخت سپهدار فرخنده بادا

سردار اسعد پاینده بادا

صمصام ایران برنده بادا

ضرغام دین را دل زنده بادا

کافتاد از ایشان بدخواه در چاه

الحمد لله‌، الحمد لله

ستارخان را بادا ظفر یار

تبریزیان را یزدان نگهدار

سالارشان را نیکو بود کار

احرار را نیز دل باد بیدار

تا جمله گویند با جان آگاه

الحمد لله‌، الحمد لله