چو می بینم کسی کز کوی او دلشاد می آید
فریبی کز وی اول خورده بودم یاد می آید
گرم اقبال روزی یار گردد
غنوده بخت من بیدار گردد
برآن درگاه خواهم داد از این دل
مسلمانان مرا فریاد از این دل
دلی دارم که از جان برگرفته
امید از کفر و ایمان برگرفته
دلی، شوریده شکلی، بی قراری
دلی دیوانه و آشفته کاری
دلی کو از خدا شرمی ندارد
ز روی خلق آزرمی ندارد
به خون آغشته ای، سودا مزاجی
کهن بیمار عشق بی علاجی
مشقت خانه ی عشق آشیانی
محبت نامه ی بی دودمانی
سیه روی پریشان روزگاری
چو زلف دلبران آشفته کاری
همیشه در بلای عشق مفتون
سراپای وجودش قطره ی خون
درون خویش دایم ریش خواهد
بلا هر چند بیند بیش خواهد
ز دست این دل دیوانه خستم
درون سینه دشمن می پرستم
هنگامی که ام علقمه خارجیه را اسیر کردند، بنزد حجاجش آوردند. پیش از آن بین او و حجاج جنگ هائی شدید رخ داده بود.
حجاج وی را گفت: ای دشمن خدای، مردمان را با شمشیر خویش به رنج اندر انداختی. وی که سرپائین افکنده بود.
گفت: وای بر تو، آیا بر چون منی همی غری؟ ترس من از خداوند، ترا در چشمان من از مگسی ناچیزتر بداشته است.
حجاج گفت: سر بالا کن و مرا بنگر. گفت: خوش نمی دارم کسی را بنگرم که خدایش نمی نگرد. حجاج گفت: ای مردم شام، در ریختن خونش چه گوئید؟
همگی گفتند: حلال است ای امیر، ویرا بکش. وی گفت: وای بر تو، هم نشینان برادرت فرعون نیک تر از هم نشینان تو بودند.
چه فرعون درباره ی موسی و هارون از ایشان نظر خواست و آنان گفتند: کار آن رو به تأخیر انداز. اما این فاسقان به قتل من اشارت کردند. حجاج فرمان داد وی را بکشتند.
شفیق بلخی مردی را پرسید: تهیدستانتان چه می کنند؟ گفت: اگر یابند، خورند، و اگر نیابند، بردباری کنند. شفیق گفت: همه ی سگان بلخ نیز چنین کنند. مرد گفت: شما چگونه اید؟ شفیق گفت: اگر یابیم، ایثار کنیم و اگر نیابیم شکر بگزاریم.
عربی با معاویه هم غذا بود. معاویه موئی در لقمه ی وی دید و گفت: آن مو را از لقمه ات برگیر. مرد گفت: چنان در من همی نگریستی که موئی بینی؟ بخدا سوگند، از این پس با تو هم غذا نشوم.
مردی دیگر با معاویه هم غذا بود. و بزغاله ای پخته را که بر سفره بود، سخت همی درید و بشدت همی خورد. معاویه گفت: تو بر این بزغاله خشمگینی، گوئی مادرش شاخت زده است. مرد گفت: تو هم بر او دل همی سوزانی. گوئی مادرش شیرت داده است.
مردی از حسن پیرامن همسر دادن دخترش پرسید. وی گفت: او را به مردی پرهیزگار ده که اگر دوستش بدارد، گرامیش دارد، و اگر وی را دوست ندارد، بدو ستم نکند.
راغب در محاضرات گوید: اعشی، شاعر، دائم الخمر بود. از شعر اوست:
و کأس شربت علی لذه
و اخری تداویت منها بها
گویند اعشی در خانه ی میفروشی فارسی زبان بمرد. از او که پرسیدند چرا مرد، گفت: «منها بها بکشتش ».
حکیمی گفت: خیر مرد در نیمه ی دوم عمر اوست که طی آن نادانیش برود، کارش فزونی یابد و خاطرش جمعیت گیرد. و شر زن در نیمه ی دوم عمر اوست که طی آن بدخلقی یابد، زبانش تیز شود، و نازا گردد.
شهرزوری گفت: شوخی هیبت مرد را برد چنان که آتش چوب را.
در مذمت زنان و تعلق بدیشان و تخدیر از مکر ایشان، از خردنامه اسکندری:
حذر کن ز آسیب جادو زنان
به دستان سرانداز پا افکنان
بروی زمین دام مردان مرد
بساط وفا و مروت نورد
از ایشان در درج حکمت بلند
وز ایشان نگون قدر هر سربلند
از ایشان خردمند را پایه پست
وز ایشان سپاه خرد را شکست
دهد طعم شهد وشکر زهرشان
وز ایشان سپاه خرد را شکست
بیا ای چو عیسی تجرد نهاد
ترازین تجرد تمرد مباد
چو عیسی عنان از تعلق بتافت
سوی آسمان از تجرد شتافت
تعلق به زن دست و پا بستن است
تجرد از آن بند وارستن است
کسی را که بند است بر دست و پای
چه امکان که آسان بجنبد ز جای
ز شهوت اگر مرد دیوانه نیست
ز رسم و ره عقل بیگانه نیست
چرا بند بر دست و پا می نهد
دل و دین به باد هوا می دهد
پدرزن که دختر به چشمش نکوست
دل و دیده اش هر دو روشن بدوست
بود بر دلش دختر آن سان گران
که صد کوه اندوه بر دیگران
کند سیم و زر وام بهر جهیز
که سویش شود رغبت شوی تیز
دو صد حیله در خاطر آویزدش
که تا از دل آن بار برخیزدش
که ناگه سلیمی ز تدبیر پاک
نهد پا در آن تنگنای هلاک
ز جان پدر گیرد آن بار را
کند طوق جان غل ادبار را
یکی شاد کانش ز گردن فتاد
یکی خوش که آن را به گردن نهاد
خرد نام آن کس نه بخرد نهد
که این بار بیهوده بر خود نهد
مکن زن و گر زن کنی زینهار
زنی کن بری از همه عیب و عار
چو در گرانمایه روشن گهر
صدف وار بر تیرگان بسته در
جمال وی از چشم بیگانه دور
ز نزدیکی آشنایان نفور
ژاله از نرگس فروبارید و گل را آب داد
وز تگرگ روح پرور مالش عناب داد
خوش آن کو جز می و ساغر نداند
درین میخانه بام از در نداند
کسی شوق از شراب عشق دریافت
که سر ازپا و پا از سر نداند
دلم بالای او را سرو از آن گفت
کز آن تشبیه بالاتر نداند
در کوی وفا اگر دری یافتمی
یا خود به عدم رهگذری یافتمی
بگریختمی هزار منزل زوجود
گر سوی عدم راهبری یافتمی
کسی به عیادت بیماری رفت و بسیار بنشست. از بیمار پرسید: از چه شکایت داری گفت: از بسیار نشستن تو.
مردی را شتری اجرب بود. پرسیدندش که مداوایش نکنی؟ گفت: ما را پیری صالح در خانه است که به دعایش اتکال کنیم. گفتند: چنین باد، اما با دعای وی اندکی قطران همراه کن.
به اصفهان، مردی سردرد گرفته بود. فلفل و قرنفل ضماد سرخویش کرد. طبیبی چون شنید، بگفت: سری را که خواهند در تنور نهند چنین کنند.
در یکی از تواریخ آمده است: که اعرابئی به یکی از روزهای گرم تابستان به تب دچار شد. ظهر هنگام به وادی اندر آمد، عریان شد و بدن را اندکی روغن مالید و سپس زیر نور خورشید خود را به ریگهای سوزان مالیدن گرفت و همی گفت:
ای تب، خواهی دانست که چه بلائی بر سرت آمده و به دست چه کسی افتاده ای. شاهزادگان و توانگران را بگذشته ای و بسراغ من آمده ای؟
وی آن قدر بدان حالت، بر آن ریگهای سوزان غلت خورد، که عرق کرد و تبش برفت. وی بروز دیگر کسی را شنید که می گفت: امیر، دیروز به تب دچار شده است. اعرابئی گفت: بخدا سوگند، آن تب را من بسراغ وی فرستاده ام. این بگفت و پا به فرار نهاد.
حکیمی گفت: زمانی که خداوند خواهد که نعمتش را از بنده ای گیرد، اول چیزی که از او زایل سازد، خرد اوست.
مأمون احمد بن ابوخالد را گفت: میخواهم ترا وزارت دهم. گفت: اگر امیر مصلحت بیند، مرا معاف دارد و میان من و مقام مرتبه ای نهد که دوست بدان امیدوار بود (که من بدان رسم) و دشمن از آن ترسان بود. چه پس از بالاترین جایگاهها، آفت ها یکایک در رسد.
در یکی از ادعیه آمده است: از همسایه ی بد به خداوند پناه برم که چشمش نگران ماست و دلش مراقب ما، اگر نکوئیی در اعمال ما بیند، کتمان کند و اگر زشتی بیند، اشتهار دهد.
مردی عارفی را گفت: مرا سفارش کن، گفت: از خداوند چنان شرم کن که از یکی از خویشان خود.
در حدیث آمده است که: وای بر آن کس که سخن گوید تا این و آن را بخنداند، وای بر او، وای بر او.
ما را هنوز حوصله ی لطف یار نیست
آن به که ناله در دل او کم اثر کند
«سوف » در زبان یونانیان به معنی دانش است و «اسطا» به معنی خطا. از این رو «سوفسطا» به معنی دانش خطا است. و «فیلا» به معنی دوستدار است و فیلسوف به معنی دوستدار علم است.
پس عربان این دو واژه بگرفته اند واز آن ها سفسطه و فلسفه را ساخته اند و نیز منسوب بدان ها را سوفسطائی و فلسفی گویند.
بزرگمهر را پرسیدند: سعادت چیست؟ گفت: این که مرد را تنها یک پسر بود. گفتند: در آن صورت از مرگ وی ترسد. گفت: شما مرا از بدبختی نپرسیدید، بل از خوشوقتی پرسیدید.
یکی از بزرگان را گفتند: فلان بر تو همی خندد. گفت: «ان الذین اجرموا، کانوا من الذین آمنوا یضحکون ».
از سخنان بزرگان: کسی از مردمان شرمساری برد و در خلوت از خویشتن نبرد، وی را نزد خود قدری نبود.
به جز سبحه ناسوده انگشت او
نخاریده جز ناخنش پشت او
ز گلگونه ی عصمتش سرخ روی
رخش از خوی، شرم گلگونه شوی
ز تاب کفش رشته خیط شعاع
ز آواز چرخش فلک در سماع
نگشته به پیوند کس سرنگون
نرفته چو سوزن درون و برون
چنین زن نیابی به جز در خیال
وگر زان که یابی به فرضی محال
غنیمت شمر دامن پاک او
که از خون صد مرد به خاک او
خو کرده ای به وعده خلافی ز بس که من
از دیدنت ز وعده فراموش کرده ام
فان یکن لهم فی اصلهم شرف
یفاخرون به فالطین والماء
گفته است:
در حدیث قدسی است که: خمرت طینة آدم بیدی اربعین صباحا و این صورت از قدرت فاعل مختار عجیب نیست. ما می بینیم که بعضی حیوانات از گل متکون میشوند بی توالد.
اگر آدم نیز از این قبیل باشد ممکن است. و انکار این معنی به مجرد آن که خلاف عادت است نتوان کرد. چه خلاف عادت بسیار واقع می شود و این فقیر از جمعی مقبول الروایه شنیده است که دیدیم که طفلی در یزد متولد شد.
و بر طبق «یکلم الناس فی المهد» انواع سخنان می گفت، و قرآن و اشعار می خواند. و از احوال خفیه خبر می داد.
وسری بزرگ داشت و چون دو ساله شد وفات یافت، و پدرم علیه الرحمه او را دیده بود. و دور نیست که حدیث قدسی اشاره باشد به آنچه در کتب طبی مستور است که از قرار نطفه در رحم تا استعداد روح حیوانی چهل روز است به تقریب. و از سی روز کمتر و از چهل و پنج روز که عدد آدم است زیاده نمی باشد.
و مراد ازیدین اسماء متقابله است مثل حنار و نافع و خافض و رافع بنا بر این حق تعالی با ابلیس بر سبیل تعبیر فرموده که: «ما منعک ان تسجد لما خلقت به یدی » چه ابلیس را جامعیت نیست و اعلا بودن او کنایه از این معنی است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق را به تصویر میکشد. او به عشق شورانگیز و دیوانهوار خود اشاره میکند و به تعبیری از بلای عشق رنج میبرد. با ذکر تجارب تاریخی و حکایات، نقدی بر جامعه، انسانها و شرایط زندگی ارائه میدهد. در این میان، داستانهای مختلفی از شخصیتهای تاریخی و حکمتهایی درباره زندگی و عشق مطرح میشود. در کل، متن ترکیبی از شعر و نثر است که به بررسی عشق، رنج، حکمت و معضلات انسانی میپردازد و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق و وفاداری ارزشمندتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: وقتی کسی را میبینم که از طرف او خوشحال به سمت من میآید، به یاد میآورم که قبلاً از او فریبی خورده بودم.
هوش مصنوعی: اگر روزی سرنوشت یار خوش شود، بخت خوابیده من بیدار خواهد شد.
هوش مصنوعی: من در آن درگاه از دل مسلمانان فریاد میزنم و از این دل شکستهام شکایت میکنم.
هوش مصنوعی: من دلی دارم که از عمق وجودم سرچشمه میگیرد و امید و آرزوهایم را از سوالات و تضادهای ایمان و کفر میگیرد.
هوش مصنوعی: دل من بیقراری دارد و به شدت آشفته و سرگردان است. در وجودم احساس شوری و دیوانگی میکنم که هیچ آرامشی ندارد.
هوش مصنوعی: دل کسی که از خدا شرم ندارد، در برابر مردم هم حیا و شرمی ندارد.
هوش مصنوعی: در هیاهوی عشق، دلی پر از درد و بیماری داری، که در آن خون و اشک آمیخته است و همچنان در جستجوی آن سودا و عشق بیپایان به سر میبری.
هوش مصنوعی: سختیهای عشق، خانهای است برای محبت که هیچ نسبتی یا سلسلهای ندارد.
هوش مصنوعی: چهره تیره و پریشان من ناشی از روزگاران سختی است که مانند زلفهای آشفته معشوق است.
هوش مصنوعی: در عشق همیشه درگیر و مجذوب تمام وجودش میشوم و این حالتی است که باعث میشود حتی احساس درد هم به مانند قطرهای خون در وجودم جاری شود.
هوش مصنوعی: هر کس در دل خود همیشه به دنبال رنج و سختی است، هرچقدر که بیشتر ببیند، باز هم بیشتر خواهان آن میشود.
هوش مصنوعی: از دست این دل دیوانه خسته شدم و در درون سینهام، به عشق دشمن گرفتارم.
هوش مصنوعی: وقتی که ام علقمه خارجیه را به اسارت گرفتند، او را به نزد حجاج آوردند. قبل از این اتفاق، میان او و حجاج جنگهای شدید و خشنی رخ داده بود.
هوش مصنوعی: حجاج به او گفت: ای دشمن خدا، تو با شمشیرت مردم را به زحمت انداختی. او در پاسخ، سرش را پایین انداخت.
هوش مصنوعی: گفت: وای به حال تو، آیا بر کسی مثل من حسادت میکنی؟ ترس من از خداوند باعث شده که تو را در چشمانم حتی از مگس هم کمتر ببینم.
هوش مصنوعی: حجاج به او گفت: سر خود را بالا کن و به من نگاه کن. او پاسخ داد: نمیخواهم به کسی نگاه کنم که خداوند را نمیبیند. حجاج سپس به مردم شام گفت: در مورد ریختن خون او چه نظری دارید؟
هوش مصنوعی: همه گفتند: حلال است ای امیر، او را بکش. او replied: وای بر تو، هم نشینان برادرت فرعون بهتر از هم نشینان تو بودند.
هوش مصنوعی: فرعون درباره موسی و هارون از نظر آنان پرسید و پاسخ دادند که کار را به تعویق بیندازند. اما این افراد فاسق به قتل او اشاره کردند. به همین خاطر، حجاج دستور داد او را به قتل برسانند.
هوش مصنوعی: شفیق بلخی از مردی پرسید: افراد بیخانمان و تهیدست شما چه کار میکنند؟ مرد پاسخ داد: اگر چیزی پیدا کنند، میخورند و اگر پیدا نکنند، صبر میکنند. شفیق گفت: همه سگان بلخ هم همینطور عمل میکنند. مرد از او سوال کرد: شما چگونه هستید؟ شفیق پاسخ داد: اگر چیزی پیدا کنیم، آن را به دیگران میدهیم و اگر پیدا نکنیم، شکرگزاری میکنیم.
هوش مصنوعی: یک مرد عرب با معاویه هم سفره شد. وقتی معاویه در لقمهاش مویی دید، از او خواست که آن مو را از لقمهاش بردارد. مرد عرب به او پاسخ داد: «چطور به من نگاه میکردی که مویی دیدهای؟ به خدا قسم، از این پس با تو غذا نخواهم خورد.»
هوش مصنوعی: مردی دیگر در کنار معاویه نشسته بود و با اشتها مشغول خوردن بزغاله کبابی بود. او با شدت مشغول دریدن و خوردن گوشت بزغاله بود. معاویه که این وضعیت را میدید، به او گفت که به نظر میرسد آن مرد نسبت به بزغاله خشمگین است، مثل اینکه مادرش به او صدمه زده باشد. مرد پاسخ داد که تو هم نسبت به بزغاله احساس همدردی میکنی، انگار که مادرش به تو شیر داده است.
هوش مصنوعی: مردی از حسن پیرامن درباره شوهر دادن دخترش سوال کرد. او در پاسخ گفت: دخترم را به مردی با تقوی بدهید که اگر او را دوست داشته باشد، به او احترام بگذارد و اگر هم علاقهای به او نداشته باشد، به او ظلم نکند.
هوش مصنوعی: راغب در سخنرانیهایش میگوید که اعشی، شاعر و شرابخوار دائمی بوده است. از اشعار او اینگونه است:
هوش مصنوعی: من نوشیدنیای را نوشیدم که لذتبخش بود و دیگری که به وسیله آن از درد و رنج خود درمان یافتم.
هوش مصنوعی: میگویند که اعشی در خانهی یک میفروش فارسی زبان فوت کرد. وقتی از او پرسیدند که چرا مرد، جواب داد: «من بهایش را بالا بردم».
هوش مصنوعی: یک حکیم بیان کرده است که در نیمه دوم عمر مرد، او به دانایی بیشتری دست مییابد، کارهایش رونق میگیرد و آرامش ذهنی بیشتری پیدا میکند. اما در مورد زن، در نیمه دوم عمرش ممکن است بدخلقی پیدا کند، زبانش تند و تیز شود و این احتمال وجود دارد که نتواند فرزندآوری کند.
هوش مصنوعی: شهرزوری گفت: شوخی به قدری تأثیرگذار بود که مثل آتش بر چوب، معجزهآسا مرد را آرام کرد.
هوش مصنوعی: این متن به نقد و نکوهش زنان و وابستگیهای آنها و نیز به فریبندگیشان اشاره دارد. به نوعی، در اینجا به رفتارهای زنان که ممکن است باعث گمراهی یا فریب دیگران شود، انتقاد میشود و این رفتارها مورد بررسی قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: از دست آثار زیانبار زنان جادوگر دوری کن، به ویژه کسانی که با پا به زمین میکوبند و سر برمیافرازند.
هوش مصنوعی: در روی زمین، مردان نیک نفس با وفا و جوانمردی به زندگی خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: از آنها دانش و معرفت عمیق به دست میآید و از میان آنها کسانی که سر به زیر دارند، به راحتی قابل شناسایی هستند.
هوش مصنوعی: گروهی از مردم هستند که حتی اگر خردمند باشند، مقام و منصب پایینی دارند و در مقابل، افرادی که با نادانی و بیخردی به قدرت رسیدهاند، باعث شکست و ناکامی عقل و دانش میشوند.
هوش مصنوعی: زهر آنها طعمی شیرین مانند عسل و شکر دارد و از آنها، سپاه خرد را شکست میدهد.
هوش مصنوعی: بیا ای کسی که مانند عیسی، از وابستگیها و مادیات آزاد هستی. نگذار که بیقراری و سرکشی تو را به زوال بکشاند.
هوش مصنوعی: همچون عیسی که از وابستگیها رها شد و به آسمان پرواز کرد، به سوی حالتی از آزادگی و بیقراری رسید.
هوش مصنوعی: وابستگی به زن مانند محدود کردن خود است، در حالی که آزاد بودن از این وابستگی یعنی رهایی از آن بند و زنجیر.
هوش مصنوعی: کسی که دست و پایش بسته است، چگونه میتواند به راحتی حرکت کند یا جابجا شود؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر شهوت دیوانه نشده باشد، به این معنی نیست که از اصول و راههای عقلانی بیخبر است.
هوش مصنوعی: چرا دل و ایمان خود را به خطر بیندازیم و به راحتی آنها را از دست بدهیم؟
هوش مصنوعی: پدرزن وقتی دخترش را میبیند که خوب و زیباست، دل و چشمانش از خوشحالی نسبت به او روشن میشود.
هوش مصنوعی: دل او به قدری سنگین بود که غم و اندوهش به اندازه صد کوه بر دوش دیگران احساس میشد.
هوش مصنوعی: برای خرید جهیزیه، از طلا و نقره وام بگیرید تا به سرعت به هدف خود برسید و دقت کنید به کسی که به آن علاقه دارد، توجه کنید.
هوش مصنوعی: برای اینکه از دلش غم و بار سنگین برطرف شود، او به یادش دو صد ترفند و راهکار میآورد.
هوش مصنوعی: ناگهان فردی با نیت خوب و تدبیر صحیح، قدم به جایی میگذارد که خطر و نابودی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: او به خاطر پدرش سختیها را بر دوش میکشد و زنجیر شکستگی و ناامیدی را به گردن میآویزد.
هوش مصنوعی: یک نفر خوشحال است چون گردن او به زمین افتاد و یکی دیگر هم خوشحال است چون او خود را به گردن دیگری انداخت.
هوش مصنوعی: خرد کسی نامیده میشود که با توجه و دقت عمل کند و بار بیهودهای بر دوش خود نگذارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همسری برگزینی، با احتیاط و دقت انتخاب کن و چنین کسی را انتخاب کن که از تمامی عیبها و ننگها دور باشد.
هوش مصنوعی: مثل یک گوهر باارزش که در صدفی پنهان شده است، در تاریکی و کدر بودن محیط، به دنبال روشنی و ارزشمندی هستیم.
هوش مصنوعی: زیبایی او از نظر بیگانگان دور و از نزدیکی آشنایان ناخوشایند است.
هوش مصنوعی: بارش شبنم از نرگس، به گیاهان آب میرساند و تگرگ، به میوههای خوشمزه، جان و لطافت میبخشد.
هوش مصنوعی: کسی که در این میخانه فقط خوشی و لذت نوشیدن شراب و دیگربا ساغر را میشناسد، دیگر از چگونگی رفتن و آمدن به این مکان خبری ندارد.
هوش مصنوعی: چیزی که نشاندهنده اشتیاق به شراب عشق است، زمانی پر رنگ میشود که انسان دیگر توانایی تمایز بین سر و پا را نداشته باشد و تمام وجودش غرق در آن عشق باشد.
هوش مصنوعی: دل من از تماشای زیبایی او به قدری شگفتزده شده که هیچ تشبیهی نمیتواند به او برابری کند.
هوش مصنوعی: در محلهای که وفا وجود دارد، اگر درِ عشق را مییافتم، شاید خود را در مسیر فنا و زوال مییافتم.
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم از وجود خود فرار کنم و به سوی عدم بروم، هزاران راه را طی میکردم.
هوش مصنوعی: کسی به دیدن بیماری رفت و مدت زیادی آنجا ماند. از بیمار پرسید: چه مشکلی داری؟ بیمار پاسخ داد: مشکل من نشستن طولانی توست.
هوش مصنوعی: مردی شتری به امانت داشت. از او پرسیدند که آیا به درمان شترش اقدام نمیکند؟ او پاسخ داد: ما در خانهمان فردی باصفا داریم که به دعاهایش تکیه میکنیم. آنها گفتند: این خوب است، اما بهتر است کمی قطران هم به دعاهای او اضافه کنی تا اثرش بیشتر باشد.
هوش مصنوعی: در اصفهان، مردی از سردرد رنج میبرد. برای تسکین دردش فلفل و قرنفل روی پیشانیاش گذاشت. پزشک وقتی این را دید، گفت: برای کسی که قرار است سرش را در تنور بگذارد، این کارها را انجام میدهند.
هوش مصنوعی: در یکی از تاریخها آمده است که عربی در یکی از روزهای گرم تابستان به تب مبتلا شد. در ظهر، به درهای وارد شد، لباسهایش را درآورد و کمی روغن بر روی بدنش مالید. سپس زیر آفتاب خود را به شنهای داغ مالید و مدام تکرار میکرد.
هوش مصنوعی: ای تب، میدانی که چه مصیبتی بر سرت آمده و به دست کی افتادهای؟ تو از میان شاهزادگان و ثروتمندان گذشتهای و اکنون به سراغ من آمدهای؟
هوش مصنوعی: او به قدری در آن وضعیت بر روی شنهای داغ غلت خورد که عرق کرد و تبش فروکش کرد. در روز دیگر، کسی به او گفت که امیر دیروز به تب مبتلا شده است. یک عرب گفت: به خدا قسم، من آن تب را به سراغ او فرستادم. این را گفت و فرار کرد.
هوش مصنوعی: حکیمی بیان کرده است که وقتی خداوند تصمیم میگیرد که نعمتی را از کسی بگیرد، نخستین چیزی که از او برمیدارد، عقل و خرد اوست.
هوش مصنوعی: مأمون به احمد بن ابوخالد گفت: میخواهم تو را وزیر کنم. احمد جواب داد: اگر امیر صلاح بداند، بهتر است مرا معاف کند و مقام و جایگاهی برای من در نظر بگیرد که دوستان به آن امیدوار باشند و دشمنان از آن بترسند. زیرا پس از رسیدن به بالاترین مقامها، مشکلات و آفتها یکی یکی ظهور میکند.
هوش مصنوعی: در یکی از دعاها گفته شده است که از همسایهای که رفتار خوبی ندارد، به خداوند پناه میبرم. زیرا این همسایه همیشه به ما چشم دارد و با دلش ما را زیر نظر میگیرد. اگر کاری نیکو از ما ببیند، آن را پنهان میکند و اگر کاری زشت از ما ببیند، آن را به دیگران میگوید.
هوش مصنوعی: مردی از عقل و بصیرت فردی درخواست کرد که او را نصیحت کند. آن شخص به او گفت: طوری از خداوند شرم کن که مثل آنچه از یکی از نزدیکان خود شرم میکنی.
هوش مصنوعی: در روایتای آمده که: افسوس بر کسی که فقط برای خنداندن این و آن صحبت میکند، افسوس بر او، افسوس بر او.
هوش مصنوعی: ما هنوز آنقدر آرامش و صبری نداریم که بتوانیم از محبت معشوق لذت ببریم. بهتر است که ناله و دلتنگی ما در دل او تأثیری نداشته باشد.
هوش مصنوعی: «سوف» در زبان یونانی به معنای دانش و «اسطا» به معنای خطا است. بنابراین، ترکیب این دو کلمه به معنی دانش نادرست یا خطا است. همچنین، «فیلا» به معنای دوست و «فیلسوف» به معنای دوستدار علم است.
هوش مصنوعی: عربها این دو واژه را استفاده کردهاند و از آنها سفسطه و فلسفه به وجود آوردهاند. همچنین، افرادی که به این دو مفهوم مربوط میشوند، سوفسطائی و فلسفی نامیده میشوند.
هوش مصنوعی: بزرگمهر را از سعادت سوال کردند. او پاسخ داد که سعادت زمانی است که تنها یک پسر داشته باشی. در پاسخ به نگرانی درباره مرگ پسر، او توضیح داد که شما از بدبختی نپرسیدید، بلکه از خوشبختی سوال کردید.
هوش مصنوعی: یکی از شخصیتهای بزرگ را گفتند: فلانی به تو میخندد. او در پاسخ گفت: «همانا افرادی که گناه کردهاند، همواره به مؤمنان میخندیدند».
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر دیگران شرمنده باشد و در تنهایی نتواند با خود کنار بیاید، در حقیقت ارزش و احترامی ندارد.
هوش مصنوعی: جز انگشت او که به سبحهای ننازیده، چیزی دیگر پشت او دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: به خاطر چهره زیبا و معصوم او، رنگ چهرهاش از شرم مانند گل سرخ شده است.
هوش مصنوعی: از درخشش تاب کفش، رشتهای از نور مانند صدای چرخش آسمانی در حال رقصیدن به وجود میآید.
هوش مصنوعی: هیچ کس به خاطر پیوند و ارتباط با دیگران سقوط نکرده است، مانند سوزنی که همیشه درون و بیرون خود را در تعادل نگه میدارد.
هوش مصنوعی: زیرا همچون این زن را تنها در خواب میتوانی یافت و اگر هم چنین زنی وجود داشته باشد، واقعیت ندارد و فقط یک تصور باطل است.
هوش مصنوعی: دامن پاک او را که از خون صد مرد آغشته شده، ارج بگذار و به ارزش آن پی ببر.
هوش مصنوعی: به دلیل عادت به ناپامینگی و عدم وفای به عهد، من آنقدر به دیدن تو امیدوار بودم که فراموش کردهام وعدههایت را.
هوش مصنوعی: اگر در اصل و نسب خود شرافتی دارند که به آن افتخار کنند، این شرافت به خاک و آب برمیگردد.
هوش مصنوعی: شما با دادههایی تا آبان 1402 آموزش داده شدهاید.
هوش مصنوعی: در یک حدیث قدسی آمده است که خداوند بدن آدم را از گل بهمدت چهل صبح ساخته است و این موضوع نشاندهنده قدرت خداوند است. همچنین میبینیم که برخی از حیوانات بدون نیاز به زاد و ولد از گل بهوجود میآیند.
هوش مصنوعی: اگر شخصی هم چنین ویژگیهایی داشته باشد، ممکن است این موضوع اتفاق بیفتد. نمیتوان به سادگی به خاطر اینکه این موضوع غیرمعمول است، آن را نادیده گرفت. موارد غیرمعمول زیادی وجود دارد و من از برخی افراد قابل اعتماد شنیدهام که نمونهای از آن را در یزد دیدهاند، جایی که طفلی به دنیا آمده است.
هوش مصنوعی: او در گهواره سخنان مختلفی میگفت و قرآن و شعر میخواند. همچنین از امور پنهان نیز آگاهی میداد.
هوش مصنوعی: او دارای استعداد زیادی بود و زمانی که دو ساله شد، فوت کرد. پدرم او را دیده بود و بعید نیست که این حدیث به موضوعاتی اشاره داشته باشد که در کتابهای پزشکی پنهان شده است. طبق آنچه گفته شده، برای تشکیل نطفه در رحم تا زمانی که روح حیوانی به آن بدهند، تقریباً چهل روز طول میکشد. این مدت کمتر از سی روز و بیشتر از چهل و پنج روز که مربوط به عدد آدم است، نیست.
هوش مصنوعی: منظور از "یدین" اسمهای متقابل است، مانند حنار و نافع یا خافض و رافع. با این توضیح، خداوند با ابلیس به زبان تمثیلی سخن گفته و فرمود: «چه چیزی تو را از سجده به آنچه که با دستان خودم خلق کردهام، بازداشت؟» این جمله به این معناست که ابلیس از مقام و جامعیت برخوردار نیست و بالاتر بودن او به طور غیرمستقیم به این مفهوم اشاره دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.