باباافضل کاشانی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸ با یاد جلال در بیابان رفتیم وز عالم تن به عالم جان رفتیم عمری شب و روز در تفکر بودیم سرگشته برآمدیم و حیران رفتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با یاد جلال، به سفری در بیابان میرود و از دنیای مادی به دنیای روحانی منتقل میشود. او از زندگی پر از اندیشه و تفکر در شب و روز صحبت میکند و در پایان به حس سردرگمی و حیرتی که در این سفر به دست آورده است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: به یاد جلال الهی در بیابان قدم زدیم و از دنیای مادی به دنیای روحانی منتقل شدیم.
هوش مصنوعی: ما مدت طولانی را در فکر و تأمل گذراندیم و در نهایت با سردرگمی به دنیا آمدیم و در حیرت از آن رفتیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر بوی یقین درین بیابان رفتیم
وز عالم تن به عالم جان رفتیم
عمری شب و روز در تفکر بودیم
سرگشته درآمدیم و حیران رفتیم
انگشت زنان بر در جانان رفتیم
پیدا بودیم باز پنهان رفتیم
گوئی که برفت نعمت الله ز جهان
رفتیم ولی به نور ایمان رفتیم
چون غنچه ازین باغ شتابان رفتیم
گر تنگدل آمدیم خندان رفتیم
دیدیم که دوست خوشدل از دوری ماست
صد مرحله زآن جانب حرمان رفتیم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.