ای مبارک تر از ستارۀ روز
صدمۀ آفتاب صدر افروز
عقل تو علم بین و علم گشای
طبع تو جود و رز و جود آموز
شست آذر مه از کمان هوا
بادها زد چو تیر مردم دوز
دست سرما فرو درید و سترد
کسوت شاخ و صنعت نوروز
جامۀ باغ سوخت بی آتش
خانه ای گرم خواه و آتش سوز
هیزم گوز را بر آتش نه
که توان بر شمر شکستن گوز
زال شد باغ تا نه دیر از برف
چون سر زال زر شود سریوز
بند فولاد بر دهن یابد
آهو ، ار بر شمر نهد پتفوز
ای بهر فضل و شادی ارزانی
بکش این رنج من به فضل امروز
طبع اگر آفتاب نظم شود
دست سرما برو بود پیروز
گر زمستان من تموز کنی
باز رستی زبنده تا بتموز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه در حکم او بود شب و روز
برفشاند به روی گنبد گوز
عدل شمعی بود جهان افروز
ظلم شه آتشی ممالک سوز
هست ایام شمس دین نوروز
هست بر کامها دلش فیروز
روز حاسد ز کین او چون شب
شب ناصح ز مهر او چون روز
چرخ بیدادگر ز هیبت او
[...]
ای بر اعدا و اولیا پیروز
در مکافات این و آنشب و روز
بر یکی جود فایضت غالب
وز دگر جاه قاهرت کینتوز
بذل نزدیک همت تو چو وام
[...]
بر تن دشمنان برقع دوز
برق شمشیر اوست برقع سوز
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.