گنجور

 
عطار

آن حجّت اهل معاملت آن برهان ارباب مشاهدت آن امام اولاد نبی آن گزیده احفاد علی آن صاحب باطن و ظاهر ابوجعفر محمّد باقر رضی الله عنه. به حکم آنکه ابتدای این طایفه از جعفر صادق کرده شد که از فرزندان مصطفی است علیه الصّلوٰة و السّلام، ختم این طایفه هم بر ایشان کرده می‌آید. گویند که کنیت او ابوعبدالله بود و او را باقر خواندندی. مخصوص بود به دقایق علوم و لطایف اشارت و او را کرامات مشهور است به آیات باهر و براهین زاهر و می‌راند در تفسیر این آیت که فمن یکفر بالطّاغوت و یؤمن باللّٰه فرموده است که: بازدارندهٔ تو از مطالعه حق طاغوت است، بنگر تا چه محجوبی بدان حجاب از وی بازمانده‌ای به ترک آن حجاب بگوی که به کشف ابدی برسی و محجوب ممنوع باشد و ممنوعی نباید که دعوی قربت کند.

نقل است که از یکی از خواص او پرسیدند که او شب چون می‌گذراند، گفت: چون از شب لختی برود او از اوراد فارغ شود به آواز بلند گوید: الهی و سیدی، شب درآمد و ولایت تصرّف ملوک به سر آمد و ستارگان ظاهر شدند و خلایق بخفتند و صوت مردمان بیارامید و مردم از در خلق رمیدند و بایست‌های خود بنهفتند و به نوم درها فروبستند و پاسبانان برگماشتند و آن‌ها که بدیشان حاجتی داشتند فرو گذاشتند. بار خدایا تو زنده‌ای و پاینده‌ای و بیننده، غنودن بر تو روا نیست و آن که تو را بدین صفت نداند هیچ نعمت را مقرّ نیست. تو آن خداوندی که رد سائل بر تو روا نباشد، آن که دعا کند از مؤمنان بر درگاهست سائل را باز نداری. بار خدایا چون مرگ و گور و حساب را یاد کنم چگونه از دنیا بهره‌ای؟ پس از تو خواهم از آن که تو را دانم و از تو جویم از آن که تو را می‌خوانم راحتی در حال مرگ بی‌برگ و عیشی در حال حساب بی‌عفاب. این می‌گفتی و می‌گریستی. تا شبی او را کسی گفت: یا سیّدی چند گویی؟ گفت: ای دوست، یعقوب را یک یوسف گم شده، چنان بگریست علیه السّلام که چشم‌هایش سفید شد. من ده کس از اجداد خود یعنی حسین و قبیله او را در کربلا گم کرده‌ام، کم از آن کی در فراق ایشان دیده‌ها سفید کنم. و این مناجات به عربی بود و بغایت فصیح اما ترک تطویل کرده، معانی آن را به پارسی آوردیم تا مکرّر نشود و به جهت تبرّک ختم کتاب را ذکر او کردیم. این بگفت و جان به حق تسلیم کرد رضی الله عنه و عن اسلافه و حشرنا الله مع اجداده و معه آمین یا ربّ العالمین و صلّی الله علی خیر خلقه محمّد و آله اجمعین و نجّنا برحمتک یا ارحم الراحمین.