آن پخته جهان قدس آن سوخته مقام انس آن قدوه طارم طریقت آن غرقه قلزم حقیقت آن معظم عالم اعزاز قطب وقت ابوسعید خراز رحمةالله علیه از مشایخ کبار و از قدماء ایشان بود و اشرافی عظیم داشت در ورع و ریاضت بغایت بود و به کرامت مخصوص و در حقایق و دقایق به کمال و در همه فن بر سر آمده بود و در مرید پروردن آیتی بود و او را لسان التصوف گفتند و این لقب از بهر آن دادند که درین امت کس را زبان حقیقت چنان نبود که او را در این علم او را چهارصد کتاب تصنیف است و در تجرید و انقطاع بیهمتا بود و اصل او از بغداد بود و ذوالنون مصری را دیده بود و با بشروسری سقطی صحبت داشته بود و در طریقت مجتهد بود و ابتدائ عبارت از حالت بقاء و فنائ او کرد و طریقت خود را درین دو عبارت متضمن گردانید و در دقایق علوم بعضی از علماء ظاهر بروی انکار کردند و او را به کفر منسوب کردند به بعضی الفاظ که در تصانیف او دیدند و آن کتاب کتاب السرنام کرده بود معنی آن فهم نکردند یکی این بود که گفته بود ان عبداً رجع الی الله و تعلق بالله و سکن فی قرب الله قدنسی نفسه و ماسوی الله فلو قلت له من این أنت و این ترید لم یکن له جواب غیرالله گفت: چون بنده به خدای رجوع کند و تعلق به خدا گیرد و در قرب خدای ساکن شود هم نفس خویش را هم ما سوی الله را فراموش کند اگر او را گویند تو از کجائی و چه خواهی او را هیچ جواب خوبتر از آن نباشد که گوید الله و در صفت این قوم که او میگوید که بعضی را از این قوم گویند که تو چه میخواهی گوید الله اگر چنان بود که اندامهاء اودر تن او به سخن آید همه گویند الله که اعضاء و مفاصل او برابر آمده بود از نورالله که مجذوبست دروی پس در قرب بغایتی رسد که هیچکس نتواند که در پیش او گوید الله از جهت آنکه آنجا هرچه رود از حقیقت رود بر حقیقت و از خدای رود بر خدای چون اینجا هیچ از الله بسر نیامده باشد چگونه کسی گوید الله جمله عقل عقلا اینجا رسد و در حیرت بماند تمام شد این سخن.
و گفت: سالها با صوفیان صحبت داشتم که هرگزمیان من و ایشان مخالفت نبود از آنکه هم با ایشان بودم و هم با خود.
و گفت: همه را مخیر کردند میان قرب و بعد من بعد را اختیار کردم که مرا طاقت قرب نبود چنانکه لقمان گفت: مرا مخیر گردانیدند میان حکمت ونبوت من حکمت اختیار گردم که مرا طاقت بار نبوت نبود.
و گفت: شبی بخواب دیدم که دو فرشته از آسمان بیامدند و مرا گفتند صدق چیست گفتم الوفا بالعهود گفتند صدقت و هر دو بر آسمان رفتند.
و گفتی شبی رسول را علیه السلام بخواب دیدم فرمود که مرا دوستداری گفتم معذورم فرمای که دوستی خدای مرا مشغول کرده است از دوستی تو گفت: هر که خدای را دوست دارد مرادوست داشته بود.
و گفت: ابلیس را بخواب دیدم عصا برگرفتم تا او را بزنم هاتفی آواز داد که او از عصا نترسد از نوری ترسد که دل تو باشد گفتم بیا گفت: شما را چه کنم که بینداختهاید آنچه من مردمان را بدان فریبم گفتم آن چیست گفت: دنیا چون از من برگذشت باز نگرید و گفت: مرا در شما لطیفهایست که بدان مراد خود بیابم گفتم آن چیست گفت: نشستن با کودکان.
و گفت: بدمشق بودم رسول را صلی الله علیه و سلم به خواب دیدم که میآمد و بر ابوبکر و عمر رضی الله عنهما تکیه زده و من بیتی با خود میگفتم و انگشتی بر سینه میزدم رسول علیه السلام فرمود که شر این از خیر این بیش است یعنی سماع نباید کرد.
نقلست که ابوسعید خراز را دو پسر بود یکی پیش از وی وفات کرد شبی او را بخواب دید گفت: ای پسر خدای باتو چه کرد گفت: مرا در جوار خود فرود آورد و گرامی کرد گفتم ای پسر مرا وصیت کن گفت: ای پدر به بددلی با خدای معامله مکن گفتم زیادت کن گفت: ای پدر اگر گویم طاقت نداری گفتم از خدای یاری خواهم گفت: ای پدر میان خود و خدای تعالی یک پیراهن مگذار.
نقلست که سی سال بعد از این بزیست که هرگز پیراهنی دیگر نپوشید.
و گفت: وقتی نفسم مرا برآن داشت که از خدای چیزی خواهم هاتفی آواز داد که به جز خدای چیزی دیگر میخواهی لاجرم سخن اوست که گفت: از خدای شرم دارم که برای روزی چیزی جمع کنم بعد از آن که او ضمان کرده است.
و گفت: وقتی در بادیه میرفتم گرسنگی غلبه کرد و نفس چیزی مطالبه کرد تا از خدای طعام خواهم گفتم طعام خواستن کار متوکلان نیست هیچ نگفتم چون نفس ناامید شد مکری دیگر ساخت گفت: طعام نمیخواهی باری صبر خواه قصد کردم تا صبر خواهم عصمت حق مرا دریافت آوازی شنیدم که کسی میگوید که این دوست ما میگوید که ما بدو نزدیکیم و مقرر است که ما آنکس را که سوی ما آید ضایع نگذاریم تا از ما قوت صبر میخواهد و عجز و ضعف خویش پیش میآورد و پندارد که نه او ما را دیده است و نه ما او را یعنی به طعام خواستن محجوب گشتی از آنکه طعام غیر ما بود و بصبر خواستن هم محجوب میشدی که صبر هم غیر ماست.
و گفت: وقتی در بادیه شدم بی زاد مرا فاقه رسید چشم من بر منزل افتاد شاد شدم نفس گفت: که سکونت یافتم سوگند خوردم که در آن منزل فرو نیایم گوری بکندم و در آنجا شدم آوازی شنیدم که ای مردمان در فلان منزل یکی از اولیاء خدای خود را بازداشته است د رمیان ریگ او را در یابید جماعتی بیامدند و مرا برگرفتند و به منزل بردند.
و گفت: یک چند هر سه روز طعام خوردمی در بادیه شدم سه روز هیچ نیافتم چهارم ضعفی در من پدید آمد طبع بعادت خود طعام خواست برجای بنشستم هاتفی آواز داد اختیار کن تا سببی خواهی دفع سستی را یا طعام خواهی یا سکونت نفس را گفتم الهی سببی پس قوتی در من پدید آمد ودوازده منزل دیگر برفتم.
و گفت: یک روز بر کرانه دریا جوانی دیدم مرقع پوشیده و محبرهٔ آویخته گفتم سیمای او عیان است و معاملتش نچنانست چون در وی مینگرم گویم از رسیدگان است و چون در محبره مینگرم گویم از طالب علمان است بیا تا بپرسم که ازکدام است گفتم ای جوان راه بخدای چیست گفت: راه بخدای دو است راه خواص و راه عوام ترا از راه خواص هیچ خبری نیست اما راه عوام اینست که تو میسپری و معاملت خود را علت وصول بحق مینهی و محبره را آلت حجاب میشمری.
و گفت: روزی به صحرا میرفتم ده سگ شبانان درنده روی به من نهادند چون نزدیک آمدند من روی به مراقبت نهادم سگی سپید در آنمیان بود بر ایشان حمله کرد و همه را از من دور کرد و از من جدا نشد تا وقتی که دور شدم نگاه کردم سگ را ندیدم.
نقلست که روزی سخن میگفت: درورع عباس المهندی بگذشت و گفت: یا اباسعید شرم نداری که در زیر بناء دوانقی نشینی و ازحوض زبید، آب خوری آنگاه در ورع سخن گوئی در حال تسلیم شد که چنان است که تومیگوئی و سخن اوست که آفرینش دلها بر دوستی آنکس است که بدونیکوئی کند.
و گفت: ای عجب آنکه در همه عالم مر خدای را محسن نداند چگونه دل بکلیت بدو سپارد.
و گفت: دشمنی فقراء بعضی با بعضی از غیرت حق بود خواست که با یکدیگر آرام نتوانند گرفت.
و گفت: حق تعالی مطالبه کند اعمال را از اولیاء خود چون او را برگزیدهاند و اختیار کرده که روا ندارد ایشان را که میان او و میان ایشان درآینده بود و احتمال نکند که ایشان را در هیچ کار راحتی بود الا بدو.
و گفت: چون حق تعالی خواهد که دوست گیرد بنده را از بندگان خود در ذکر بروی گشاده گرداند پس هر که از ذکر لذت یافت در قرب بر او گشاده گرداند پس او را در سرای فردا نیت فرود آرد و محل جلال و عظمت بر وی مکشوف گرداند پس هرگاه که چشم او برجلال و عظمت او ابتدا باقی ماند او بیاو در حفظ خدای افتد.
و گفت: اول مقامات اهل معرفت تحیر است با افتقار پس سرور است با اتصال پس فنا است با انتباه پس بقا است با انتظار و نرسد هیچ مخلوقی بالای این اگر کسی گوید پیغامبر صلی الله و علیه و علی آله و سلم نرسید گوئیم رسید اما در خور خویش چنانکه همه را حق تعالی متجلی شود و ابوبکر رایک بار متجلی شد د رخور او و هر یکی را در خور آنکس.
و گفت: هر که گمان برد که بجهد بوصال حق رسد خود را در رنج بینهایت افکند و هر که گمان برد که بیجهد بوی رسد خود را در تمناء بینهایت افکند.
و گفت: خلق در قبضه خدایاند ودر ملک او هرگاه که مشاهده حاصل شود میان بنده و خدای در سر بنده و فهم بنده جز خدای هیچ نماند.
و گفت: وقت عزیز خود را جز به عزیزترین چیزها مشغول مکن و عزیزترین چیزهاء بنده شغلی باشد عن الماضی و المستقبل یعنی وقت نگاه دار.
و گفت: هر که بنور فراست نگرد بنور حق نگریسته باشد و ماده علم وی از حق بود وی را سهو و غفلت نباشد بلکه حکم حق بود که زبان بنده را بدان گویا کند و گفت: از بندگان حق قومیاند که ایشان را خشیت خدای خاموش گردانیده است و ایشان فصحا و بلغااند در نطق بدو و گفت: هر که را معرفت در دل قرار گرفت درست آنسنت که در هر دو سرای نبیند جز او نشنود جز او مشغول نبود جز بدو و گفت: فنا فناء بنده باشد از رژیت بندگی و بقا بقاء بنده باشد در حضور الهی.
و گفت: فنا متلاشی شدن است بحق و بقا حضور است با حق.
وگفت: حقیقت قرب پاکی دل است از همه چیزها و آرام دل با خدای.
و گفت: هر باطن که ظاهر وی بخلاف او بود باطل بود.
گفت: ذکر سه وجه است ذکری است بزبان و دل از آن غافل و این ذکر عادت بود و ذکری است به زبان و دل حاضر این ذکر طلب ثواب بود و ذکریست که دل را به ذکر گرداند و زبان را گنگ کند قدر این ذکر کس نداند جز خدای تعالی.
و گفت: اول توحید فانی شدن است همه چیزها از دل مرد و بخدای بازگشتن به جملگی.
و گفت: عارف تا نرسیده است یاری میخواهد از همه چیز چون برسد مستغنی گردد به خدای از همه چیز و بدو محتاج گردد همه چیز.
و گفت: حقیقت قرب آنست که به دل احساس هیچ نتوانی کرد و به وجود هیچ چیز حس نتوانی یافت.
و گفت: علم آنست که در عمل آرد ترا و یقین آن است که برگیرد ترا.
و گفت: تصوف تمکین است از وقت.
پرسیدند از تصوف گفت: آنست که صافی بود از خداوند خویش و پر بود از انوار و در عین لذت بود ازذکر.
وهم از تصوف پرسیدند گفت: گمان تو به قومی که بدهند تا گشایش یابند و منع کنند تا نیابند پس ندامیکنند باسرار که بگریید برما.
پرسیدند که عارف را گریه بود گفت: گریه او چندان بود که در راه باشد چون به حقایق قرب رسید و طعم وصال بچشید گریه زایل شود.
و گفت: عیش زاهد خوش نبود که بخود مشغول بود.
و گفت: خلق عظیم آن بود که او را هیچ همت نبود جز خدای.
و گفت: توکل اضطرابی است بیسکون و سکونی بیاضطراب یعنی صاحب توکل باید که چنان مضطرب شود درنایافت که سکونش نبود هرگز یا چنان سکونش بود در قرب یافت که هرگزش حرکت نبود.
و گفت: هرکه تحکم نتواند کرد در آنچه میان او و خدای است بتقوی و مراقبت به کشف ومشاهده نتواند رسید.
و گفت: غره مشوید به صفای عبودیت که منقطع است از نفس و ساکن است با خدای.
گفتند چون است که حق توانگران به درویشان نمیرسد گفت: سه چیز را یکی از آنکه آنچه ایشان دارند حلال نباشد دوم آن که بر آن موافق نباشد سوم آنکه درویشان بلااختیار کردهاند رحمةالله علیه.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: ابوسعید خراز، یکی از بزرگترین صوفیان و مشایخ شیعه بود که در ورع و ریاضت فوقالعادهای داشت. او را لقب "لسان التصوف" دادند به دلیل تواناییاش در بیان حقایق عمیق عرفانی. وی در بغداد متولد شد و با مشایخی همچون ذوالنون مصری و بشروسری سقطی گفتگو داشت. ابوسعید با تأکید بر مفاهیمی چون فنا و بقا، به اشتیاق معنوی و توجه به خدا دعوت میکرد. او بر این باور بود که در نزدیکی به خدا و دوری از خواستههای دنیوی، انسان به حقیقت نزدیکتر میشود.
او تجارب روحانی زیادی داشت که شامل خوابهایی از پیامبر اسلام و دیگر فرشتگان بود. در این خوابها به او تأکید میشد که به خداوند وابسته باشد و از دنیا فاصله گیرد. ابوسعید نسبت به خود و دیگران سختگیر بود و بر اهمیت زهد و توکل تأکید میکرد. او خود را از همه چیز بی نیاز میدانست و در تلاش برای رسیدن به حقیقت بود.
نکته مهم در تعالیم او این است که شناخت الهی منجر به سکون در دل و آزادی از همه چیز میشود. ابوسعید به پیروانش توصیه میکرد که ارتباط خود را با خدا قطع نکنند و به نقش و اهمیت ذکر و یاد خدا توجه کنند. در نهایت، او زندگیاش را وقف خدمت به خدا و تعالی روح خود کرد.
هوش مصنوعی: ابوسعید خراز، یکی از بزرگترین و قدیمیترین مشایخ تصوف، شخصیتی بارز و محترم در عالم معنویات بود. او در ورع و ریاضت به حد بالایی رسیده بود و به خصوص در موضوعات عمیق و حقایق معنوی دارای کمال و دانش گستردهای بود. ابوسعید به پرورش مریدانش توجه ویژهای داشت و به همین دلیل به او لقب «لسان التصوف» داده شده بود. این لقب به خاطر تسلط کامل او بر زبان حقیقت و تصوف به او اعطا شده بود. او در طول زندگی خود چهارصد کتاب تألیف کرد و در زمینه تجرید و انقطاع در عین بینظیر بود. ارتباطاتی با شخصیتهای بزرگ مانند ذوالنون مصری داشت و در طریقت خود اجتهاد میکرد. نظرات و عبارات او در برخی موارد توسط علمای ظاهری نقد و حتی او به کفر متهم شد. در یکی از آثارش به رابطه عمیق با خدا اشاره کرده و بیان کرده بود که وقتی بندهای به خدا نزدیک میشود، خود را و دیگران را فراموش میکند و توانایی پاسخ به پرسشها را از دست میدهد، به طوری که تنها میتواند بگوید «الله». این مفهوم عمیق از محبت و اتصال به خداوند، بیانگر جایگاهی است که او در روحانیت و عرفان به آن دست یافته بود.
هوش مصنوعی: او گفت: سالها با صوفیان گفتگو داشتم و بین من و آنها هیچگونه تضادی وجود نداشت، زیرا همواره با آنها بودم و در عین حال با خودم نیز ارتباط داشتم.
هوش مصنوعی: او گفت: به همه اختیار دادند که بین نزدیک شدن و دور ماندن انتخاب کنند و من دور ماندن را انتخاب کردم چون طاقت نزدیک شدن را نداشتم. مانند لقمان که گفت: به من اختیار دادند بین حکمت و پیامبری و من حکمت را انتخاب کردم چون بار پیامبری برایم سنگین بود.
هوش مصنوعی: او گفت: شبی خواب دیدم که دو فرشته از آسمان فرود آمدند و از من پرسیدند صدق چیست. من گفتم: وفا به عهد. آنها گفتند: درست گفتی و هر دو به آسمان بازگشتند.
هوش مصنوعی: شبی پیامبر را در خواب دیدم و از او پرسیدم که آیا مرا دوست داری؟ او فرمود که من معذورم، زیرا محبت خداوند مرا به خود مشغول کرده است. سپس پیامبر گفت: هر کس که خدا را دوست دارد، همچنین باید تو را دوست داشته باشد.
هوش مصنوعی: ابلیس را در خواب دیدم و تصمیم گرفتم با عصا به او حمله کنم. در این هنگام صدایی به من گفت که ابلیس از عصا نمیترسد، بلکه از نوری که در دل توست، بترسد. گفتم چه کار کنم؟ آن صدا پاسخ داد: شما چیزی را به من نسبت دادهاید که من با آن مردم را فریب میدهم. پرسیدم آن چیست؟ گفت: دنیایی که وقتی از من عبور کرد، دیگر به من نگاه نخواهد کرد. سپس افزود: در شما یک نکته نهفته است که با آن میتوانم به مراد خود برسم. از او پرسیدم آن چیست؟ گفت: نشستن با کودکان.
هوش مصنوعی: او گفت: در دمشق بودم و پیامبر صلی الله علیه و سلم را در خواب دیدم که به ابوبکر و عمر رضی الله عنهما تکیه زده است. من شعری با خود میگفتم و انگشت خود را بر سینه میزدم. پیامبر علیه السلام فرمود که شر این کار بیشتر از خیر آن است، به این معنا که سماع (گوش دادن به موسیقی) نباید انجام شود.
هوش مصنوعی: ابوسعید خراز دو پسر داشت که یکی از آنها پیش از او فوت کرد. شبی او خواب پسرش را دید و از او پرسید که در آن جا چه کرده است. پسرش پاسخ داد که خداوند او را در کنار خود پذیرفته و گرامی داشته است. ابوسعید درخواست کرد که پسرش به او وصیت کند. پسرش گفت: "ای پدر، با خداوند با بددلی رفتار نکن." ابوسعید خواست که او بیشتر بگوید و پسرش افزود: "اگر بیشتر بگویم، تو نمیتوانی تحمل کنی." ابوسعید گفت که به خداوند پناه میبرد و پسرش توصیه کرد: "ای پدر، هیچ واسطهای بین خود و خداوند قرار نده."
هوش مصنوعی: نقل شده که سی سال بعد از این حادثه، او دیگر هرگز پیراهنی به تن نکرد.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که به من نفسی رسید و خواستم از خدا چیزی بخواهم، صدایی به گوشم رسید که گفت: آیا به جز خدا چیز دیگری میخواهی؟ پس سخن او این بود که گفت: از خدا شرم کن که بعد از اینکه او روزیات را ضمانت کرده، برای روزی چیزی جمع کنی.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که در بیابان بودم، احساس گرسنگی به من غلبه کرد و نفس من از من خواست غذایی بخواهد. من در پاسخ به خود گفتم که درخواست غذا کار کسانی است که به خدا توکل دارند و چیزی نگفتم. وقتی نفس من ناامید شد، ترفند دیگری به کار برد و گفت: آیا خواهان غذا نیستی؟ پس صبر کن. من تصمیم گرفتم که صبر کنم و امیدوار بودم که لطف خدا مرا در این زمینه یاری کند. ناگهان صدایی شنیدم که میگفت: این دوست ما اعلام میکند که ما به او نزدیک هستیم و قرار بر این است که کسی را که به سوی ما بیاید، رها نخواهیم کرد. او از ما طلب قوت صبر میکند و ضعف و درماندگیاش را بیان میکند، در حالی که فکر میکند نه او ما را دیده و نه ما او را. به عبارت دیگر، با خواستن غذا از خداوند، از او غافل شدی، در حالی که آن غذا غیر از ما بود و در خواستن صبر هم محجوب میشدی زیرا صبر هم غیر از ماست.
هوش مصنوعی: گفت: وقتی به بیابان رفتم و بدون توشه ماندم، گرسنگی به سراغم آمد. وقتی به یک خانه چشم دوختم، خوشحال شدم و حس کردم که به آرامش رسیدهام. قسم خوردم که به آن خانه ورود نکنم. در آنجا گوری کندم و در آنجا سکنا گزیدم. ناگهان صدایی شنیدم که میگفت: ای مردم، در این مکان یکی از اولیای خدا را در میان ریگها یافتهام. گروهی به سمت من آمدند و مرا برداشتند و به خانه بردند.
هوش مصنوعی: او گفت: مدتی هر سه روز یک بار غذا میخوردم و در بیابان بودم. سه روز هیچ چیزی نیافتم و در روز چهارم ضعف و ناتوانی در من به وجود آمد. بدنم به عادت خود غذا خواست. نشستم و صدایی به من گفت که انتخاب کن: آیا میخواهی چیزی برای رفع ضعف خود پیدا کنی، یا غذایی میخواهی یا آرامش نفس؟ من گفتم: ای خدا، من راهی میخواهم. بعد از آن قدرتی در من به وجود آمد و به دوازده منزل دیگر سفر کردم.
هوش مصنوعی: روزی بر ساحل دریا جوانی را دیدم که لباس خاصی بر تن داشت و نشانههایی به همراه داشت. وقتی به او نگاه کردم، احساس کردم خیالش واضح است اما رفتارش نرمال نیست. وقتی به او خیره شدم، گفتم به نظر میرسد از گروه خاصی است و اگر به نشانههایش نگاه کنم، فکر میکنم از جویندگان علم است. تصمیم گرفتم بپرسم او از کدام دسته است. به او گفتم: ای جوان، راه رسیدن به خدا چیست؟ او پاسخ داد: دو راه برای رسیدن به خدا وجود دارد: راه خواص و راه عوام. تو از راه خواص هیچ اطلاعی نداری، اما راه عوام این است که تو صبر و شکیبایی را پیشه کنی و کارهای خود را دلیل نزدیکیت به حقیقت بدانی و نشانهها را به عنوان مانع تلقی کنی.
هوش مصنوعی: روزی قصد داشتم به صحرا بروم که ناگهان ده تا سگ شبان به سمت من حمله کردند. وقتی نزدیکتر آمدند، من سعی کردم مراقب باشم. در میان آن سگها، سگی سفید وجود داشت که به آنها حمله کرد و همه را از من دور کرد. این سگ نزدیک من ماند و تا زمانی که من دور شدم از من جدا نشد، اما وقتی که نگاه کردم، او را دیگر ندیدم.
هوش مصنوعی: روزی سخن میگفتند و در این حین شخصی به نام عباس المهندی گفت: ای اباسعید، آیا شرم نمیکنی که در زیر این بنای بزرگ نشستهای و از حوضی آب میخوری، و در عین حال از درستی و صداقت صحبت میکنی؟ او در این حال، تسلیم شد و گفت: سخن تو حقیقت دارد و به درستی میگوئی. همچنین این موضوع را یادآور شد که آفریدن محبت در دلها بر اساس دوستی با کسی است که بدون نقص و عیب عمل کند.
هوش مصنوعی: او گفت: چه شگفتی است که کسی در تمام عالم خدای را نیکوکار نداند، اما دل خود را بهطور کامل به او بسپارد.
هوش مصنوعی: او گفت: حسادت فقرای برخی نسبت به یکدیگر ناشی از غیرت خداوند است و به همین خاطر نمیتوانند با هم در صلح و آرامش باشند.
هوش مصنوعی: خداوند متعال از اولیای خود طلب میکند که اعمالشان را چون آنها را برگزیده و انتخاب کرده است و نمیخواهد که میان خود و آنها فاصله بیفتد و این احتمال را نمیدهد که آنها در هیچ کاری راحتی داشته باشند مگر با او.
هوش مصنوعی: او گفت: زمانی که خداوند بخواهد بندهای را از بندگان خود مورد محبت قرار دهد، در ذکر و یاد او را دلسوز و شاداب میسازد. بنابراین، هر کسی که از ذکر لذت ببرد، به او نزدیکتر خواهد شد و در روز قیامت، خداوند نیتهای او را قبول کرده و مکانهایی با جلال و عظمت را به او نشان خواهد داد. هر گاه که چشم او به جلال و عظمت خداوند معطوف بماند، او در حفاظت و حمایت خداوند قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: وی گفت: نخستین مرحله در مسیر معرفت، حیرت و وجود احساس نیاز است. سپس، سروری با اتصال به حقیقت به وجود میآید. بعد از آن، فنا یا نابودی در برابر آن حقیقت رخ میدهد و در نهایت بقا یا استمرار در حالی که منتظر هستیم، حاصل میشود. هیچ مخلوقی نمیتواند به این مراحل برسد. اگر کسی بگوید پیامبر، صلی الله و علیه و آله و سلم، به این مراحل نرسیده، باید بگوییم که او هم رسید، اما به شیوهای متناسب با مقام خود، همچنان که تمام وجودها بر اساس مقام خودشان، به خداوند تجلی مییابند. همچنین ابوبکر یک بار به این مقام تجلی یافت و هر کس دیگر نیز به اندازه ذات خود.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که فکر کند بدون تلاش میتواند به وصال حق برسد، خود را در آرزوهای بیپایان میاندازد و هر کسی که تصور کند با تلاش و کوشش میتواند به این وصال دست یابد، خود را در رنجی بینهایت گرفتار خواهد کرد.
هوش مصنوعی: او گفت: تمام مخلوقات در دست خداوند هستند و همه چیز در سلطه او قرار دارد. هر زمانی که بنده به درک و بینش الهی برسد، در قلب و ذهن او دیگر چیزی جز خداوند نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: بگو: وقت ارزشمند خود را صرف امور بیارزش نکن و بهترین و باارزشترین کارها برای بنده باید در ارتباط با گذشته و آینده باشد. یعنی وقتت را حفظ کن.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که به نور بصیرت نگاه کند، در واقع به نور حقیقت نگاه کرده است و علم او از حقیقت سرچشمه میگیرد. چنین کسی نه دچار اشتباه و غفلت میشود و نه به حکم حق پیامی جز آنچه که از زبان او میگذرد، میگوید. همچنین اظهار داشت: از میان بندگان خدا، گروهی هستند که به واسطه خشیت از خداوند، خاموش شدهاند و در کلام خود فصاحت و بلاغت دارند. او همچنین گفت: هر کس که معرفت در دلش نشسته باشد، حقیقتاً در هیچ یک از دو دنیا چیزی جز او نخواهد دید و جز او نخواهد شنید و مشغول او خواهد بود. او ادامه داد: فنا به معنای فانی شدن بنده در مقام بندگی است و بقا یعنی باقی ماندن بنده در حضور خداوند.
هوش مصنوعی: او گفت: فنا به معنای از بین رفتن و متلاشی شدن است و بقا یعنی حضور و وجود در کنار حقیقت.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت قرب به خدا در خالص بودن دل از هر چیز دیگری و آرامش دل در نزد خداوند است.
هوش مصنوعی: او گفت: هر چیزی که باطنش بر خلاف ظاهرش باشد، بیاعتبار است.
هوش مصنوعی: او گفت: ذکر سه نوع است: یکی ذکری که فقط به زبان است و دل از آن غافل است، و این نوع ذکر عادت محسوب میشود. نوع دوم ذکری است که هم به زبان گفته میشود و هم دل در آن حاضر است، و این نوع ذکر در پی ثواب است. نوع سوم ذکری است که دل را مشغول میکند و زبان را بیصدا میسازد، و ارزش این ذکر را هیچ کس جز خداوند تعالی نشناخته است.
هوش مصنوعی: او گفت: اولین مرحله در توحید، از بین رفتن تمام امور از قلب انسان و بازگشت به خداوند است.
هوش مصنوعی: عارف قبل از رسیدن به مقصد و حالتی معنوی به یاری نیاز دارد و از همه چیز کمک میطلبد، اما وقتی به مقصود و کمال خود میرسد، از همه چیز بینیاز میشود و تنها به خداوند متکّی میگردد و همه چیز دیگر را وابسته به خود میبیند.
هوش مصنوعی: او گفت: حقیقت نزدیکی به خداوند این است که نمیتوانیم با دل خود هیچ احساسی داشته باشیم و نمیتوانیم نسبت به هیچ چیزی وجود آن را حس کنیم.
هوش مصنوعی: و گفت: دانش حقیقی آن است که به کار آید و یقین آن است که تو را در بر بگیرد.
هوش مصنوعی: او گفت: تصوف به معنای تسلط و پذیرش بر زمان است.
هوش مصنوعی: پرسیدند درباره تصوف، او گفت: تصوف به معنای پاکی از خود و پر شدن از نور خداوند است و در عین حال، لذتی از یاد خداوند داشتن.
هوش مصنوعی: وهم از عارفان سوال کردند و گفت: اعتقاد تو دربارهٔ قومی که انتظار دارند تا به آنها کمک شود و سپس خودداری میکنند و به نتیجه نمیرسند چیست؟ سپس پشیمان میشوند و بر آنچه که از آن بیخبر بودند، گریه میکنند.
هوش مصنوعی: از عارف پرسیدند که چرا گریه میکند. او پاسخ داد که شدت گریهاش به قدری است که تا در مسیر حرکت میکند، ادامه دارد، اما زمانی که به حقایق نزدیک میشود و طعم وصال را احساس میکند، این گریه از بین میرود.
هوش مصنوعی: او گفت: زندگانی زاهد خوشایند نیست زیرا که او همیشه به خود مشغول است.
هوش مصنوعی: او گفت: عظمت خلق به این است که هیچ ارادهای جز اراده خداوند ندارد.
هوش مصنوعی: او گفت: توکل به معنای یک اضطراب بیقراری است و سکونی بدون اضطراب، یعنی کسی که توکل دارد باید چنان مضطرب شود که هرگز آرامش نداشته باشد، یا بهقدری در نزدیکی و قرب به خدا قرار گیرد که هیچ حرکتی نداشته باشد.
هوش مصنوعی: او گفت: هر کسی که نتواند در رابطهاش با خدا استحکام پیدا کند، با رعایت تقوا و مراقبت نمیتواند به شناخت و مشاهدهی حقیقت دست یابد.
هوش مصنوعی: و گفت: به زیبایی عبادت فریب نخورید، زیرا این عبادت از نفس جدا است و در نزد خداوند ساکن و پایدار است.
هوش مصنوعی: گفته شده که چرا حقوق و داراییهای ثروتمندان به دست نیازمندان نمیرسد. پاسخ داده شده که این به سه دلیل است: اول اینکه ممکن است داراییهای ثروتمندان از منابع حرام باشد، دوم اینکه آنچه دارند با نیاز واقعی نیازمندان همخوانی ندارد، و سوم اینکه نیازمندان از روی اختیار و اراده خود به شرایط سخت دچار شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.