گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عطار

من نمی‌دانم چه نیکو دلبرم

کز لطیفی در زر و در زیورم

نیستم عاشق چرا هر صبحدم

پیرهن را تا بدامن میدرم

دوست می‌دارند مردم روی من

دل از ایشان من بدین رو میبرم

کس چه می‌ماند بمن از شاهدان

بر سر خوبان از این روشنترم

آنچه درخوبیست دارم ای عزیز

در لطافت غیرت ماه و خورم

چونکه بر رویم سحرگه میفتد

از طراوت لاجرم زیباترم

دست بر دستم برند از گلستان

زانکه خندان روی و نازک پیکرم

چون صبا بشنید آن گفتار او

کرد تحسین بر چنان اشعار او