من نمیدانم چه نیکو دلبرم
کز لطیفی در زر و در زیورم
نیستم عاشق چرا هر صبحدم
پیرهن را تا بدامن میدرم
دوست میدارند مردم روی من
دل از ایشان من بدین رو میبرم
کس چه میماند بمن از شاهدان
بر سر خوبان از این روشنترم
آنچه درخوبیست دارم ای عزیز
در لطافت غیرت ماه و خورم
چونکه بر رویم سحرگه میفتد
از طراوت لاجرم زیباترم
دست بر دستم برند از گلستان
زانکه خندان روی و نازک پیکرم
چون صبا بشنید آن گفتار او
کرد تحسین بر چنان اشعار او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.