این سخن نقلست از نوشین روان
گفت اگر خواهی که رازت در جهان
دشمنت نشناسد از زشتی که اوست
تو به نیکوئی مگو در پیش دوست
گر درین پرده نگهداری نفس
هم نفس باشی و گرنه هیچکس
صبح اگر کشتی نفس را در دهان
کی رسیدی این بشولش در جهان
تا زفان سرخ دارد ساکنی
تو به سرسبزی نشسته ایمنی
چون زفان جنبان شود کام سیاه
برتو سر سبزی کند حالی تباه
هیچ عضوی بنده را روز شمار
مهر نکند جز دهن را کردگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.