آن یکی پرسید از مجنون مگر
کز سخنها تو چه داری دوستر
گفت من لا دوستر دارم مدام
تاکه جان دارم مرا لا می تمام
گفت تا باشد نعم ای بیخبر
لا تو از بهر چه داری دوستر
گفت وقتی کردم از لیلی سؤال
کای رخت خورشید را داده زوال
دوستم داری چنین گفتا که لا
میکشم بر پشتی آن لا بلا
از زفانش تا که لا بشنوده ام
از دل و جان عاشق لا بوده ام
نیست لایق لاجرم اصلا مرا
یک سخن لا واللّه الا لا مرا
عشق را جانی بباید آتشین
دوزخی با آتش او همنشین
تا دل عشاق افروزنده شد
از تف آتش چنین سوزنده شد
آتش از عشقست در سوز آمده
گرم در عشق دلفروز آمده
جملهٔ ذرات پیدا ونهان
نقطهٔ عشقست در هر دوجهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.