گنجور

 
عطار

پور ادهم کو دلی بیخویش داشت

قرب صد اشهب در آخور بیش داشت

گرچه دارالملک حکمش بلخ شد

بلخ شد تصحیف یعنی تلخ شد

جان شیرینش که پر تعظیم بود

یافت قلب بلخ کابراهیم بود

چون غم فقرش درآمد شاد شد

فقر چون دید از همه آزاد شد

گرچه روی دین ازو آراستند

شد سوی حمام سیمش خواستند

بر درحمام در حال اوفتاد

همچو مرغی بی پر وبال اوفتاد

گفت چون در خانهٔ شیطان مرا

نیست با دستی تهی فرمان مرا

رایگان در خانهٔ رحمن شدن

کی توان نتوان شدن نتوان شدن

چون بدید آدم که سرکار چیست

قصد دنیا کرد و عمری خون گریست

گر توهم فرزند اوئی خون گری

کم مباش از ابر ز ابر افزون گری

خون گری چون نیست بر گریه مزید

کآب چشم افتاد چون خون شهید

نرگس چشمت گر آرد شبنمی

نقد گردد آب رویت عالمی

قطرهٔ اشک تو در سودا و شور

آتش دوزخ بمیراند بزور

هرچه زاینجا میبری آن زان تست

نیک و بد درد تو و درمان تست

توشه ز اینجا بر که آدم گوهری

کان بری آنجا کز اینجا آن بری