عیسی مریم بخواب افتاده بود
نیم خشتی زیر سر بنهاده بود
چون گشاد از خواب خوش عیسی نظر
دید ابلیس لعین را بر زبر
گفت ای ملعون چرا استادهٔ
گفت خشتم زیر سر بنهادهٔ
جملهٔ دنیا چو اقطاع منست
هست آن خشت آن من این روشنست
تا تصرف میکنی در ملک من
خویش را آوردهٔ در سلک من
عیسی آن از زیر سر پرتاب کرد
روی را برخاک عزم خواب کرد
چون فکند آن نیم خشت ابلیس گفت
من کنون رفتم تو اکنون خوش بخفت
چون پس خشت لحد خواهی فتاد
خشت بر خشتی چرا خواهی نهاد
چون گل از خونابهٔ دل میکنی
از پی دنیا چرا گل میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.