سالک از خورشید چون آگاه شد
عاقبت برخاست پیش ماه شد
گفت هان ای چشمهٔ افروخته
بر منازل روز و شب آموخته
هر زمان در منزلی دیگر روی
گه به پا آیی و گه با سر شوی
هر سر مه میشوی نو از کمال
لاجرم روی تو میگیرند فال
در شب تاریک تنها میروی
مشعله در دست زیبا میروی
زنگی شب را تو دادی گوشمال
گرگ ظلمت را تو کردی در جوال
خیمهای داری ز نور آن را طناب
از طناب او جهانی پر کلاب
چون سلیمان باد در فرمان تراست
لاجرم از نور شادروان تراست
تو سلیمانوش به شادروان دری
کردهای از ماه نو انگشتری
این چنین ملکی که حاصل کردهای
گوییا تو حل مشکل کردهای
کردهای چشمی سپید از انتظار
پس سیهکاسه مباش و شرم دار
گر خبر داری ز درد و سوز من
هین نشانی ده که شب شد روز من
گفت ای پرسنده وقت کار رفت
پیش از ما قافلهسالار رفت
چون ندیدم هیچ گرد از قافله
روی من از اشک شد پر آبله
اول مه عمر یک دم یافته
ضحکهٔ عالم شده غم یافته
آخر هر ماه دل پر تفت و تاب
زار بر زردم نشیند آفتاب
چون برآید آفتاب روشنم
آتش سخت افکند در خرمنم
گه دهان شیر باشد جای من
گاه کژدم سر نهد در پای من
گاه در خوشه کشندم همچو داس
گاه در گاوم چو از زر سنگ آس
گاه بر میزان چنانم میکشند
گه زهی در خرکمانم میکشند
در میان این همه سختی و تاب
باد پیمایم همه با ماهتاب
از چنین کس کی گشاید عقده باز؟
خاصه کاو را عقده دارد زیر گاز
سالک آمد پیش پیر سالخورد
گاه حال و گه بیان حال کرد
پیر گفتش هست ماه از ضعف حال
مانده سرگردان ز نقصان و کمال
گه شود باریک و بیقدری شود
گه جهان افروزد و بدری شود
چون ندارد تاب خورشید سپهر
مینماید داغ این نقصان ز چهر
از پی او میرود سرگشتهای
باز میجوید ازو سر رشتهای
گرچه دارد حسن معشوقش کمال
او ندارد تاب او از هیچ حال
لاجرم در نور قرب او مدام
فانی مطلق شود از خود تمام
چون نباشد عاشقی را حوصله
ذرهای وصلش دهد صد ولوله
هرکه او در عشق آید ناتمام
سعی خون خود کند سعی مدام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف حال سالک میپردازد که پس از آگاهی از نور خورشید، تصمیم میگیرد به سمت ماه برود. او به ماه میگوید که تو در گردش خود پیوسته در حال تغییر هستی و میتوانی تاریکی را روشن کنی. سالک به رنج و درد خود اشاره میکند و از ماه میخواهد که نشانی از روشنایی و روزی به او بدهد.
پیر دانا به سالک میگوید که آنچه را که جستجو میکند در خود او نهفته است. ماه به دلائل ضعف و نقصان خود، متغیر و ناپایدار است؛ او گاهی درخشان و گاهی کمرنگ میشود. سالک با این حال، در جستجوی عشق و وصال است و میداند که عشق به معنای کامل بودن نیست، بلکه در خود باخته شدن و فانی شدن در محبوب است.
در نهایت، شاعر میگوید که عشق واقعی نیاز به تحمل و صبر دارد و هرکس که در پی عشق باشد، باید برای رسیدن به آن تلاش مستمر کند.
هوش مصنوعی: سالک وقتی که به حقیقت و روشنی خورشید پی برد، بالاخره تصمیم گرفت که به سمت ماه برود.
هوش مصنوعی: بیا و به من بگو ای چشمهٔ درخشان که در مورد روزها و شبها یاد گرفتهای.
هوش مصنوعی: در هر زمانی ممکن است در جایی دیگر باشی، گاهی سر بر افراز و گاهی به زمین بیفتی.
هوش مصنوعی: هر کسی که با محبت و زیباییات آشنا شود، ناگزیر به سمت تو میآید و دست به فال میزند؛ چرا که زیبایی و کمال تو آنقدر تأثیرگذار است که دلها را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: در شب سیاه و تاریک، تو به تنهایی مسیر را پیش میروی و مشعلی زیبا در دست داری.
هوش مصنوعی: تو در اوج تاریکی شب، زندگی را به چالش کشیدی و باعث شدی گرگ تاریکی نتواند تسلط داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو خیمهای از نور داری و آن خیمه به وسیلهی طنابی که از نور ساخته شده، به جهانی پر از شلوغی و جنب و جوش وصل است.
هوش مصنوعی: چون سلیمان بر تو فرمانبردار است، پس روشنایی تو نیز از نور شادروان میباشد.
هوش مصنوعی: تو مانند سلیمان، به زیبایی و شکوه، دری باز کردهای که همچون انگشتری از ماه نو درخشان است.
هوش مصنوعی: گویا تو با این ملکی که به دست آوردهای، توانستهای معما یا مشکلی را حل کنی.
هوش مصنوعی: چشمانت را از انتظار پر کردهای، پس خود را در سیاهی قرار نده و شرمنده باش.
هوش مصنوعی: اگر از رنج و درد من آگاهی، لطفاً نشانهای به من بده که شب برای من به روز تبدیل شود.
هوش مصنوعی: گفت: ای کسی که سوال میکنی، زمان کار گذشته و پیش از ما، رهبر کاروان رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی نتوانستم هیچ نشانهای از قافله ببینم، چهرهام از اشک به شدت ملتهب و آزاردهنده شد.
هوش مصنوعی: در ابتدا، لحظهای از خوشی و شادی را تجربه کردم، اما پس از آن، غم و اندوه بر دنیا سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: در پایان هر ماه، دل غمگین و بیقرارم تحت نور خورشید زرد و خستهای قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که آفتاب طلوع کند، روشنایی آن به شدت بر خرمنم تأثیر خواهد گذاشت و آتش سوزانی به وجود خواهد آورد.
هوش مصنوعی: گاهی جای من دهان شیر است و زمانی دیگر، کژدمی بر پای من مینشیند.
هوش مصنوعی: در برخی مواقع مانند داس، خوشهها را درو میکنم و گاهی مانند سنگ آسیابی، در زندگی گاو را میسایم.
هوش مصنوعی: گاه بر حسب حق و انصاف، ما را به شدت و به قهر میکشند، و گاه به خوشی و راحتی، ما را از سر شوق و محبت میکشند.
هوش مصنوعی: در میان تمام این مشکلات و سختیها، من با نور ماه ادامه میدهم و پیش میروم.
هوش مصنوعی: از چنین فردی چگونه میتوان انتظار داشت که گرهای را بگشاید؟ بهویژه اگر خود او نیز در دلش مشکلی داشته باشد.
هوش مصنوعی: مسافر به نزد بزرگ سالخوردهای رفت و گاهی از حال خود گفت و گاهی حال او را بیان کرد.
هوش مصنوعی: پیر به او گفت: به خاطر ضعف حال، ماه هم از حال خود سرگردان و ناتوان مانده است و نه به کمال رسیده و نه نقصانی ندارد.
هوش مصنوعی: گاه چیزی آنقدر کوچک و بیاهمیت میشود که به نظر میرسد وجود ندارد، و گاهی نیز آنقدر بزرگ و درخشان میشود که توجه همه را به خود جلب میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که توان تابش خورشید را ندارد، آسمان با این نقص و کمبود، داغی را بر چهرهاش نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی که در دنبال اوست، گیج و سردرگم به جستجوی نشانهای از او میپردازد تا به آنچه گم کرده است، دست یابد.
هوش مصنوعی: هرچند معشوقش زیبایی و کمال دارد، اما تاب و تحمل او در هیچ شرایطی کافی نیست.
هوش مصنوعی: به ناچار در نور نزدیکی او، انسان همواره در فانی مطلق از خود، ناپدید میشود.
هوش مصنوعی: وقتی عاشقی صبر و تحمل نداشته باشد، حتی یک لحظه وصال محبوبش هم نمیتواند او را آرام کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق وارد شود، اگر برای او عشق به پایان نرسد، باید با تلاش و پشتکار بسیار، خون دل بخورد و زحمت بکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.