پسر گفتش دلم حیران بماندست
که بی شه زادهٔ پریان بماندست
چو آن دختر محیّا و عزیزست
بگو باری بمن تا آن چه چیزست
که من نادیده او را در فراقش
چو شمعم جان بلب پُر اشتیاقش
پدر گفت این حکایة پیش او باز
عروسی جلوه داد از پردهٔ راز
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
پسر گفتش دلم حیران بماندست
که بی شه زادهٔ پریان بماندست
چو آن دختر محیّا و عزیزست
بگو باری بمن تا آن چه چیزست
که من نادیده او را در فراقش
چو شمعم جان بلب پُر اشتیاقش
پدر گفت این حکایة پیش او باز
عروسی جلوه داد از پردهٔ راز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: پسر از احساساتش نسبت به دختری زیبا و عزیز سخن میگوید و ابراز میکند که دلتنگ اوست. او از پدر میخواهد تا حقیقت این دختر را برایش بگوید. پدر نیز اشاره میکند که داستان عشق و عروسی در پس پرده رازها نهفته است و باید به آن پرداخته شود.
هوش مصنوعی: پسر گفت: دلم در حالت حیرت و سرگشتگی مانده است، چون بدون حضور شاهزادهٔ پریان، دلم را رها نکرده است.
هوش مصنوعی: وقتی که آن دختر زیبا و محترم است، بگو تا من بدانم چه چیزی در میان است.
هوش مصنوعی: من در غم دوری او مانند شمعی هستم که میسوزد و پر از اشتیاق است.
هوش مصنوعی: پدر گفت که این داستان را برای او تعریف کن و مانند یک مراسم عروسی، زیباییها و رازهای آن را رونمایی کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.