منم از عشق سرگردان بمانده
چو مستی واله و حیران بمانده
امید از جان شیرین بر گرفته
جدا از صحبت یاران بمانده
سر و سامان فدای عشق کرده
بدین سان بی سر و سامان بمانده
ز همدستی جمعی تنگچشمان
چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
به کنجی در چو زر در کان بمانده
ز عشق خوبرویان همچو عطار
خرد گم کرده سرگردان بمانده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از حال خود در عشق صحبت میکند. او از سرگردانی و بیتابی ناشی از عشق مینالد و احساس میکند که از یارانش جدا مانده است. امید و آرامش را از دست داده و به خاطر عشق، تمام هستیاش را فدای آن کرده است. او خود را مانند گنجی پنهان در زمین میبیند که زیر فشار همدستان تنگنظر، به دور افتاده است. همچنین، از ننگ اینکه در جمع افراد بیارزش قرار گرفته و در گوشهای به سر میبرد، رنج میبرد. در نهایت، از عشق زیبا رویان به قدری مجذوب شده که عقل و خردش را گم کرده و سردرگم مانده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به حالتی سرگردان و گیج و حیران افتادهام، مثل کسی که در مستی غرق شده و نمیداند کجا باید برود.
هوش مصنوعی: امید از زندگیام گرفته شده و به خاطر جدایی از دوستانم تنها ماندهام.
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که او همه چیزش را فدای آن کند و حالا در وضعیتی از بینظمی و بیسروسامانی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: به خاطر همکاری افرادی که دیدگاهی محدود دارند، گنجی همچون گنجهای مدفون در زمین، در پنهانی باقی مانده است.
هوش مصنوعی: از شرم گفتگو با یک مشت گدا، انسان در گوشهای مینشیند، مانند زر که در معدن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق زیبارویان، مانند عطار، عقل خود را گم کرده و سرگردان ماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز وصفش جانها حیران بمانده
خرد انگشت در دندان بمانده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.