گنجور

 
عطار

امیر اهل دین استاد قرآن

امیرالمؤمنین عثمان عفان

گزین خواجه کونین بوده

بدامادیش ذوالنورین بوده

اگر حلم و حیا گشتی مصور

ز ذوالنورین بودندی منور

حیا ایمانست یا جزوی ز ایمانست

بهر وجهی که هست از نور عثمانست

نگین حلقهٔ حلم و حیا اوست

سر احرار و تاج اسخیا اوست

چو دیوان الهی با هم انداخت

ز قدمت شمهٔ درعالم انداخت

همه درجمع او مهمان اوییم

همه اجری خور دیوان اوییم

دراول عمر در قرآن حق کرد

در آخر خویشتن قربان حق کرد

ز بس کو خون قرآن خورد از آغاز

مگر زان خورد قرآن خون او باز

رسیده بود پیش صبغه الله

که خونش صبغه الله گشت ناگاه

که کرد آن را ز پی دنیای غدار

ندانم تا که بود آن را روادار

نه میل دنیای غدار کردند

که با مردان دین این کار کردند

یکی را بر سر قرآن بکشته

یکی را در نماز آسان بکشته

یکی را زهر دل از بر فکنده

یکی در کربلابی سر فکنده

ازین بگذر خدا را باش کاصل اوست

دگر سر برنه و در سرکش ای دوست