دگر بارم افتاده شوری به سر
به جانم شده آتشی شعلهور
که دستار تقوی ز سر افکنم
ز پاکندهٔ نام را بشکنم
ملولم از این خرقه و طیلسان
که بتها است در آستینم نهان
تو بنمای آن چهرهٔ آتشین
که آتش فتد در بت و آستین
چه آتش که از خود ستاند مرا
نه زاغیار تنها رهاند مرا
ز وحدت دلا تا کی اندر شکی
یکی گو یکی دان یکی بین یکی
بیا ساقیا در ده آن راح روح
که یابم ز فیضش هزاران فتوح
صباح است ساقی صبوحی بیار
مئی کو نخواهد صراحی بیار
بلی کی صراحی بود راز دار
به بزمی که نبود خودی را شمار
نخستین که کردند تخمیر طین
گل ما نمودند با می عجین
ندیمان وصیت کنم بشنوید
که عمر گرامی به آخر رسید
چو این رشتهٔ عمر بگسسته شد
به آغاز انجام پیوسته شد
بشد ملک تن بیسپهدار جان
به یغما ربودند نقد روان
خدا را دهیدم به می شست و شوی
بپاشید سدرم از آن خاک کوی
بجوئید خشتم ز بهر لحد
زخشتی که بر تارک خم بود
بسازید تابوتم از چوب تاک
کنیدم میآلوده در زیر خاک
چو از برگ رز نیز کفنم کنید
به پای خم باده دفنم کنید
بکوشید کاندر دم احتضار
همین بر زبانم بود نام یار
نه شمعم جز آن مه به بالین نهید
نه حرفم جز از عشق تلقین دهید
ز مرد و زن اندر شب وحشتم
نیاید کسی بر سر تربتم
بجز مطرب آید زند چنگ را
مغنی کشد سرخوش آهنگ را
به خونم نگارید لوح مزار
که هست این شهید ره عشق یار
چهل تن ز رندان پیمانه زن
شهادت کنند این چنین بر کفن
که این را به خاک درش نسبت است
ز دردیکشان می وحدتست
که می ساختی شیخ سجاده کش
به یک دم زدن عاشق باده کش
ز نظاره گردی اهل کنشت
همه پارسایان تقوی سرشت
نبودی به جز عاشقی دین او
جز این شیوهٔ پاک آئین او
همه کیش از او خدمت مِیفروش
ز جان حلقهٔ بندگیش بگوش
ندیدیم کاری از او سر زند
به جز اینکه پیوسته ساغر زند
چو ساغر منزه ز چون و ز چند
چو خورشید تابان بر اوج بلند
نباشد صداعش نیارد خمار
کند یاربینش هم از چشم یار
الهی به خاصان درگاه تو
به سرها که شد خاک در راه تو
به افتادگان سر کوی تو
به حسرت کشان بلا جوی تو
به درد دل دردمندان تو
به سوز دل مستمندان تو
به حق سبوکش به مِیخوارگان
که هستند از خویش آوارگان
به پیر مغان و می و میکده
به رندان مست صبوحی زده
که فرمان دهی چون قضا را که هان
ز اسرار نقد روانش ستان
نخستین ز آلایشش پاک کن
پس آنگاه منزلگهش خاک کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عاشقانه و تجربیات اشتیاق و جستجوی معنویت پرداخته است. شاعر از شور درونی خود سخن میگوید که به جانش آتش میزند و او را به افکندن دستار تقوی و شکستن بتها وا میدارد. او از خرقه و پوششهای ظاهری خسته شده و میخواهد حقیقتی آتشین و عمیق را بیابد.
شاعر در ادامه به زیباییهای شراب و عیش و زندگی اشاره میکند و تأکید میکند که زندگیاش به سمت پایان رفته و میخواهد در آخرین لحظاتش یاد یار را بر زبان داشته باشد. او درخواست میکند در زمان مرگش، نوای موسیقی، به یاد عشقش، بر سر قبرش نواخته شود و از خدا میخواهد که او را از آلودگیها پاک گرداند و در خاک دفن کند.
شعر با تأکید بر عشق و علاقه به زندگی معنوی و عیشهای روحانی به پایان میرسد و دم از حقیقتی میزند که فراتر از دنیاهای مادی و ظاهری است.
هوش مصنوعی: دوباره یک هیجان تازهای به سراغم آمده و درونم آتشی شعلهور شده است.
هوش مصنوعی: من دستار تقوی را از سر برمیدارم و در مقابل پاککننده نام، سر تسلیم فرود میآورم.
هوش مصنوعی: از این لباس و پوشش خود خستهام، چون در آستینم بتهایی پنهان است.
هوش مصنوعی: لطفاً آن چهرهٔ درخشان و جذاب را به من نشان بده، چهرهای که بتواند آتش را در دل سنگ و پارچه شعلهور کند.
هوش مصنوعی: آتش سوزانی که از درون خودم برمیخیزد، نه تنها زاغها میتوانند مرا نجات دهند.
هوش مصنوعی: از همراهی و اتحاد دل چرا همیشه در تردید هستی؟ بگو که یکی هست، بفهم که یکی است، ببین که یکی است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیامدم تا از آن شراب روحانی بنوشم و به واسطهاش به دستاوردها و پیروزیهای بسیاری دست یابم.
هوش مصنوعی: صبح شده، ای ساقی، کمی شراب خوشمزه بیاور، چون هیچ کس دیگری به دنبال جام نیست.
هوش مصنوعی: آری، آیا میتواند جامی که رازها را نگه دارد در مجالسی وجود داشته باشد که افراد خودی و اصیل در آن نباشند؟
هوش مصنوعی: اولین بار که خاک ما را که به گل تبدیل کردند، با می مخلوط کردند.
هوش مصنوعی: دوستانم، توجه کنید که عمر با ارزش من به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که این رشتهٔ زندگی قطع میشود، در واقع به آغازِ پایان نزدیک میشویم.
هوش مصنوعی: بدن بدون محافظت از جان مانند مملکتی است که به غارت میرود و روح انسان مانند یک دارایی ارزشمند است که از او گرفته میشود.
هوش مصنوعی: به خداوند اعتماد کردم و با شراب پاک به شستشوی روح خود پرداختم و از آن خاک کوی عشق، عطر و بویی چون سدر به خود گرفتم.
هوش مصنوعی: به دنبال خاک و گل من باشید تا در زیر خاک قرار گیرم، از خاکی که بر بالای سرم قرار دارد.
هوش مصنوعی: مرا با چوب انگور در تابوت بسازید، زیرا من خود را در زیر خاک آلوده و نابود میکنم.
هوش مصنوعی: اگر روزی مرا با برگهای گل سرخ بپوشانید، مرا به پای میخانه دفن کنید و در آنجا آرام کنم.
هوش مصنوعی: سعی کنید در لحظهٔ مرگ، تنها نام محبوبم بر زبانم باشد.
هوش مصنوعی: من نه مانند شمعی هستم که بر سر بالین شما روشن شوم، و نه کلامم جز عشق را به شما یادآور میشود.
هوش مصنوعی: در شب وحشت، نه مردی و نه زن جایی بر سر قبر من نخواهند آمد.
هوش مصنوعی: غیر از موسیقیدان، کسی نمیتواند صدای چنگ را بشنود و آواز خوش را به همراه آن بزند.
هوش مصنوعی: به خاطر خون من، گفتارها و یادها را در سنگ قبر بنویسید، زیرا این فرد شهید در راه عشق محبوب خود است.
هوش مصنوعی: چهل نفر از میخواران گواهی میدهند که این گونه بر دفن و کفن حاضرید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که این خاک به نوعی با محبتی عمیق و درد حاصل از جدایی و عشق پیوند دارد. در واقع، این عشق و درد به وحدت و یکی شدن میان انسانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: شیخی که سجاده میانداخت و عبادت میکرد، به سرعت عاشق شراب شد.
هوش مصنوعی: از دیدن مردم در کنار خانهی خدا، همگی پرهیزکارانی هستند که دارای تقوا و نیکوکاری هستند.
هوش مصنوعی: جز عشق او، هیچ دینی نمیشناسم و جز این روش پاک، راهی نمیدانم.
هوش مصنوعی: همهی مذهبها از او ناشی میشوند و او خود خدمتگزار مِیفروشی است که بندگیاش را به گوش میآورد.
هوش مصنوعی: ما هیچ کار دیگری از او ندیدیم جز اینکه مدام مشغول نوشیدن و سرور است.
هوش مصنوعی: همچون جامی که از هرگونه آلودگی پاک است و به روشنی مانند خورشید در بلندای آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر دردسر او نباشد، حالت افسردگی را به وجود نمیآورد. خداوندا، او را از چشم یار نیز بپوشان.
هوش مصنوعی: پروردگارا، به افرادی که در نزد تو مقام خاص دارند، توجه کن و بر آنهایی که جان خود را در راه تو فدای میکنند، رحمت فرما.
هوش مصنوعی: افرادی که در دسترسی به تو و خوشبختیات ناکام ماندهاند، حسرت میخورند و به دنبال مشکلات و دردسرهایی هستند که تو را احاطه کردهاند.
هوش مصنوعی: به احساسات و غمهای کسانی که در درد و رنج هستند توجه کن و به نیازهای کسانی که در فقر و تنگدستی به سر میبرند، اهمیت بده.
هوش مصنوعی: به حقیقت سبوکش (سبوکش به معنای شخصی است که به خود مشغول نیست و بار زندگی را سبک میبیند) به مینوشندگان اشاره میکند که در واقع از خودشان دور هستند و سرگردانند.
هوش مصنوعی: به مشایخ و عالمان نظر دارم و در جمع دوستان خوشحال و شاداب به میخانه میروم و از خوشگذرانی با رندان مست لذت میبرم.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی به قضا و تقدیر فرمان دهی در حالی که از رازهای زندگی و جریان آن چیزی نمیدانی؟
هوش مصنوعی: ابتدا باید آلودگیها را از او دور کنی، سپس میتوانی او را به خاک بسپاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.