ز اِشتیاق تو مُردم نه پیکی و نه پیامی
ز هجر جان به لب آمد نه قاصدی نه سلامی
چه باشد ار بنمائی ز نامه نافه گشائی
ز زلفِ غالیه سا ، خُوش نمی کنی چُو مشامی
چه می شود اگر از عین لطف و بنده نوازی
فتد نظر به عنایت ز خواجهٔ به غلامی
نشد نصیب نه سیب زنخ نه شربت لعلت
به شکّرین سخنی کن علاج تلخی کامی
بپاسبان حرم از ره ثواب بگوئید
که تا بکی بنشیند کبوتری لب بامی
بیاد خسته دلی ده بباد نفخهٔ زلفی
ز سر گرانی زلف ار به کلبه ای نخرامی
خدای را سوی صیاد عرض حال بدارید
که چند مرغ اسیری بود به گوشهٔ دامی
چه خوش بود که ببینم شبی به خلوت اسرار
نشسته دلبرِ مَهرو ، نهاده شیشه و جامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از علاقه و اشتیاق عمیق خود به معشوق میگوید و از غیبت او ناراحت است. او در تلاش است تا از عشق و زیباییهای معشوق بگوید و از تلخی جدایی رنج میبرد. شاعر آرزو میکند که یک پیام یا نشانهای از معشوق دریافت کند و در عین حال به مشکلات و غمهای دلبران عاشق اشاره میکند. در نهایت، او از خداوند میخواهد که حال عاشقان را به صیاد (معشوق) برساند تا شاید به آنها توجهی شود و در یک شب عاشقانه، زیبایی معشوق را به نظاره بنشیند.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و شوق تو مردهام، نه خبری از کسی دارم و نه پیامی. از دوری تو جانم به لب رسیده است و نه کسی برایم پیام آورده و نه سلامی از تو فرستاده شده است.
هوش مصنوعی: اگر از نامه عشق چیزی نشان بدهی و پرده از راز دل برداری، از زلف خوشبو و عطرین خود هرچه میخواهی بگویی، اما این بوی خوش به مشام نمیرسد و تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: چه خواهد شد اگر جلب نظر و لطف و محبت از سوی آقای بزرگ بر این بندهای که در خدمتش هست، حاصل شود؟
هوش مصنوعی: نه سیب زنان را نصیب شده و نه شربت لعلت به دست آمده است، پس سخنی شیرین بگو تا تلخی دل را درمان کند.
هوش مصنوعی: به نگهبانان حرم بگویید که برای رسیدن به پاداش، منتظر نشینند و زودتر اقدام کنند، زیرا ممکن است فرصتی مانند نشستن کبوتر بر لبه بام از دست برود.
هوش مصنوعی: به یاد دل شکستهای، بگذار بادی از موهایت بگذرد؛ اگر به خاطر سنگینی زلفهایت به کلبهای اهانت نرسانی.
هوش مصنوعی: ای دوستان، در پیشگاه خدا از مهربانی و رحمت او برای صیاد بنویسید و بگویید که چند پرندهٔ ناتوان در دام او گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: چه زیباست که در شبی آرام و خلوت، محبوب زیبا رویم را ببینم که در کنارم نشسته و لیوان و شیشهای در دست دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
أَتَتْ رَوائِحُ رَنْدِ الْحِمیٰ و زادَ غَرامی
فدای خاک در دوست باد جان گرامی
پیام دوست شنیدن سعادت است و سلامت
مَنِ الْمُبَلِّغُ عَنّی إلی سُعادَ سلامی؟
بیا به شام غریبان و آب دیده من بین
[...]
ارید بسط غرامی الیک بعد سلامی
و لیس کل کلامی یفی ببعض غرامی
به شرح شوق تو طی شد تمام نامه عمرم
هنوز نامه شوقت نمی رسد به تمامی
من ازدیارک قد عاقنی تفرق بالی
[...]
جهان مکرمت ای میرزا حسین که کرده
ز جان و دل فلکت بندگی سپهر غلامی
اگر نه بوی تو آرد نسیم روضهٔ رضوان
نمیکند بمن تنگدل مشام مشامی
ستمکشان جهان، از جفای چرخ ستمگر؛
[...]
نه جا بسایه ی شاخی نه پا بحلقه ی دامی
نه پر شکسته بسنگی نه بر نشسته ببامی
بسی عجب نبود گر قرار هست و شکیبت
که از دیار حبیبت نیامدست پیامی
تمام سوخته دودی نداشت بر سر آتش
[...]
بگیر گوشه جام ار حریف عیش مدامی
که دور از خم گردون نمود گوشه جامی
به طاق ابروی ماهی بنوش جام هلالی
چه مانده چشم به راه هلال عید صیامی
جهان زنکهت پیمانه مست و واعظ مسکین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.