وز آن جا سپه برد زی قیروان
که گیرد به تیغ از فریقی روان
بَر مرز افریقیه با سپاه
چو آمد شد این آگهی نزد شاه
که ضحاک از ایران سپاهی به جنگ
فرستاد و اینک رسیدند تنگ
همانا که افزون ز پنجه هزار
سواراند کین جوی و خنجر گزار
مه از پیل گردیست سالارشان
طرازنده رزم و پیکارشان
دلیری که چون رای جوشن کند
ز خنجر به شب روز روشن کند
به روبه شمارد گه شور شیر
دو پیل آرد آسان به یک زور زیر
چو گردد سوار از بلندی سرش
از ابر اوفتد زنگ بر مغفرش
بود با کمند از بر پیل مست
چو بر کوه شیر اژدهایی به دست
به سر برزند خنجر مغز کاو
برآهنجد از پشت ماهی و گاو
یکی دیو دژخیم چون منهراس
ببست و جهان کرد ازو بی هراس
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری به جنگ
نمد زود برکش چو شد ز آب تر
که تا بیش ماند گرانبارتر
جهان زین خبر بر شه قیروان
چنان شد که همگونه شد قیروان
بدندش سه سالار فرمانگزار
یکی را سپرد از یلان صدهزار
درفش و کله دادش و اسپ و ساز
فرستاد مر جنگ را پیشباز
بر شهر فاس این دو لشکر به هم
رسیدند بر منزلی بیش و کم
همان گه فرستاده ای ره شناس
ز سالار افریقی از شهر فاس
بر پهلوان با پیامی درشت
بیامد شتابنده نامه به مشت
چنین گفت کز رای مرد خرد
رَهِ بادساری نه اندر خورد
کس از بادساری دلاور مباد
که بدهد سر از بادساری به باد
سپه را چو مهتر سبکسر بود
شکستن گهِ کین سبکتر بود
ترا جنگ با شاه ما آرزوست
گمانی بری کاو زبون چون بهوست
ندانی که چون او شود رزم کوش
زمانه به زنهار گیرد خروش
سر خنجرش خون کند آب ابر
سم چرمه اش داغ چرم هژبر
کدامین دلاور که در کینه گاه
به پیشانی اش کرد یارد نگاه
چو باشد یکی تیغ در مشت او
به از چون تو سیصد یک انگشت او
تبه کردی از خیرگی رای خویش
به گور آمدستی به دو پای خویش
ولیکن کنون کآمدی با سپاه
به هنگام پیش آی و زنهار خواه
از آن پیش کت بسته زی شهریار
برم پوزشت نآید آن گه به کار
چو بشنید ازینسان سپهدار گرد
فرستاده را دست دشنام برد
به خنجر زبانش ز بُن پست کرد
ز مویش زنخ چون کف دست کرد
زبان بدش تیغی به گاه پیام
شد آن تیغش اندر زمان بی نیام
بیآمد یکی پیر کافور موی
ز پس باز شد کودکی خوب روی
چه کردن زبان بر بدی کامکار
چه در آستین داشتن گَرزه مار
زبان را بپای از بداندیش و دوست
که نزدیکتر دشمن سرت اوست
چنین گفت دانا که با خشم و جوش
زبانم یکی بسته شیرست زوش
به بند خرد درهمی بایمش
که بکشدم ترسم چو بگشایمش
فرستاده را چون برینسان براند
همان گه سپه رزم را برنشاند
دهی بُد به راه اردیه نام اوی
یکی بیشه گردش پر از رنگ و بوی
همه بیشه زیتون و خرما درخت
درو لشکر دشمن افکنده رخت
بیامد به هنگام خورشید زرد
فروکوفت ناگاه کوس نبرد
ز هر سو پراکنده رزمی بساخت
سپه را ز بیشه به هامون بتاخت
شد از گرد ره شست گردان گره
گران کرد یال یلان را زره
برآمد از ایرانی و خاوری
نبردی که شد چرخ بر داوری
جهان بیشه شیر غرنده گشت
ز تیر ابر پر مرگ پرنده گشت
ز توفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز
به خون در نهنگ از شنا داشتن
سته گشت و شیر از سر او باشتن
ز خنجر همه دشت خنجیر بود
کمند از یلان دام و زنجیر بود
یل پهلوان گرز کوشش به چنگ
همی جست تیز و همی جست جنگ
به کین تا شب آمد همی جنگ کرد
شب تیره هم برنگشت از نبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سپاه ایران به رهبری شاه قیروان به مبارزه با سپاه ضحاک میپردازد که از ایران برای جنگ آمده است. سپاه ضحاک به تعداد بیش از پنجاه هزار سوار با دلاورانی شجاع و دلیر هستند. خبر رسیدن سپاه ضحاک به شاه قیروان او را نگران میکند و او به سرعت فرماندهان خود را بسیج میکند. پیامی از طرف سپاه افریقیه به سپاه ایران ارسال میشود و زهرهای به دشمن توهین میشود، اما سپهدار ایرانی به این توهین پاسخ نمیدهد و تصمیم میگیرد به جنگ ادامه دهد. نبردی سخت آغاز میشود که در آن خونریزی و نبرد تن به تن به اوج میرسد و سرانجام جنگ به طول میانجامد. این متن بر شجاعت و دلاوری سربازان ایرانی تاکید دارد و فضایی از هیجان و حماسه را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از آنجا سپاهی به سمت قیروان حرکت کرد که با شمشیر، کسی را که از آنان فرار کند، به دنبال خود خواهد کشید.
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به مرز افریقا رسید، خبری به نزد شاه رسید.
هوش مصنوعی: ضحاک از ایران نیرویی را برای جنگ فرستاد و اکنون آنها به تنگهای رسیدند.
هوش مصنوعی: در واقع، بیش از پنج هزار سوارکار آماده جنگ هستند که در کنار آنها نیز شمشیر و خنجر آماده قرار دارد.
هوش مصنوعی: ماه مانند سرسردار میدانهای جنگ است که نظم و ترتیب نبردهای آنان را برقرار میکند.
هوش مصنوعی: شجاعتی که مانند زرهای محکم و محافظتکننده عمل کند، میتواند در تاریکترین لحظات، روشنایی و امید ایجاد کند.
هوش مصنوعی: شیر دو پیل را به آسانی میتوان با یک نیرو به زیر کشید، اگر شور و هیجان در دل باشد.
هوش مصنوعی: وقتی سوار از بلندی اوج میگیرد، سرش به قدری بالا میرود که از ابرها عبور کند و زنگ بر روی کلاهش صدا میزند.
هوش مصنوعی: با کمند از پشت فیل مستی به دام افتاد، درست مانند اینکه شیر در دست اژدهایی بر فراز کوه است.
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف خنجر یا شیای تیز اشاره میشود که به ناگهان و به صورت غافلگیرکننده به کسی یا چیزی آسیب میزند. این تصویر از یک نوع حمله یا خطر نمایان میشود که میتواند از جاهای غیرمنتظرهای مانند پشت یک ماهی یا گاو به وقوع بپیوندد. به طور کلی، این بیت حس خطر و ناامنی را منتقل میکند و به تندی و غیرقابل پیشبینی بودن رخدادها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: یک دیو خطرناک به نام منهراس دربند شد و بر اثر این امر، جهان از ترس و ناامنی رهایی یافت.
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن به جنگ تو بیفتد و فشار بیاورد، اگر در برابر او ضعف نشان دهی، شکست حتمی است.
هوش مصنوعی: وقتی که نمد خیس شد، زود آن را بردار تا بیشتر سنگین نشود و بار آن سنگینتر نگردد.
هوش مصنوعی: خبر به قدری تأثیرگذار بود که حالا حال و هوا و وضعیت شهر قیروان به همان حالت و کیفیتی که بود، تغییر کرده است.
هوش مصنوعی: یکی از سرداران بزرگ، فرماندهی گروهی از نیروهای جنگی را به مدت سه سال بر عهده گرفت و آنان را تحت فرمان خود قرار داد.
هوش مصنوعی: او پرچم و سر نیزهای بههمراه اسب و آلات موسیقی فرستاد تا جنگ را استقبال کند.
هوش مصنوعی: در شهر فاس، دو ارتش به یکدیگر برخورد کردند و در جایی نزدیک به هم مستقر شدند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، فرستندهای آشنا به راهها از رهبر افریقایی به سوی شهر فارس فرستاده شده است.
هوش مصنوعی: مردی پرتوان و قویهیکل، با سرعت و عجله، نامهای را در دستش به سوی پهلوان آورد.
هوش مصنوعی: او گفت که از نظر فرد عاقل، باید به سمتی حرکت کرد که بر اساس عقل و خرد باشد و نه به سمت چیزی که در ظاهر متمایل است و بیفکر باشد.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید از قدرت و شجاعت باد ساری غافل باشد، چرا که اگر کسی در برابر آن بایستد، ممکن است تواناییاش را در مقابله با آن از دست بدهد.
هوش مصنوعی: وقتی سردار سپاه بیپروا و بیفکر باشد، شکست او در نبرد آسانتر صورت میگیرد.
هوش مصنوعی: ما دوست داریم که تو با پادشاه ما درگیر شوی، چرا که او را میپنداریم که همچون بزی زبون و ضعیف است.
هوش مصنوعی: نمیدانی که چگونه در زمان جنگ و نبرد، او با تمام قدرت به دفاع برمیخیزد و حیات را از خطر نجات میدهد.
هوش مصنوعی: سر خنجرش خون میریزد و آب ابر مانند سم است. داغی که بر چرم هژبر باقی میماند، نشان از شدت داغ بودن آن دارد.
هوش مصنوعی: کدام دلاوری را میشناسی که در میدان دشمنی، همواره با نگاهش احساس قدرت و شجاعت را به نمایش بگذارد؟
هوش مصنوعی: وقتی که یک شمشیر در دست او باشد، بهتر از آن است که تو به تنهایی سیصد انگشت داشته باشی.
هوش مصنوعی: تو به خاطر حواس پرتی و افکار ناپختهات، خودت را به دردسر انداختهای و حالا برای رسیدن به حقیقت و هدفهایت باید با تلاش و زحمت قدم برداری.
هوش مصنوعی: اما حالا که با نیروهایت در اینجا آمدهای، به جلو بیا و با احتیاط درخواست کن.
هوش مصنوعی: به خاطر سابقهای که دارم، نمیتوانم به پاداش تو اهمیتی بدهم، زیرا در آن زمان با آن شاهزاده مستقیم ارتباط نداشتم.
هوش مصنوعی: وقتی سردار خبر را اینچنین شنید، به فرستاده دست به ناسزا گفت.
هوش مصنوعی: زبان او مانند خنجری تیز و برنده است و وقتی او صحبت میکند، بهطرزی آزاردهنده باعث میشود که تمام ارتباطات قطع شود. موهای او مانند خطی صاف و نرم به نظر میرسند که شبیه کف دست هستند.
هوش مصنوعی: زبان ناپسند مانند تیغی است که در زمان صحبت کردن به کار میآید، و این تیغ در طول زمان بدون ترس و توقف برنده میشود.
هوش مصنوعی: یک پیرمرد با موهای سفید و مانند کافور به سوی ما آمد و پس از او، یک کودک زیبا و خوشچهره ظاهر شد.
هوش مصنوعی: برخی افراد میتوانند به ظاهر آرام و بیخطری به نظر برسند، اما در حقیقت ممکن است در درون خود خطراتی پنهان داشته باشند، همچون ماری که در آستین خوابیده. بنابراین، باید نسبت به این نوع افراد محتاط بود و به سادگی به ظاهر آنها اعتماد نکرد.
هوش مصنوعی: زبانت را از بدگویی و دوستیهای نادرست حفظ کن؛ زیرا گاهی نزدیکترین افراد به تو، ممکن است بیشترین آسیب را به تو بزنند.
هوش مصنوعی: به گونهای که فرد دانا میگوید، وقتی که من خشمگین و عصبانی هستم، زبانم به اندازهی خشمم سرشار از قدرت و توانایی میشود.
هوش مصنوعی: من او را در قید و بند عقل و فکر نگه میدارم، زیرا اگر او را آزاد بگذارم، از ترس اینکه ممکن است به دامان خودم آسیب برساند، نمیتوانم.
هوش مصنوعی: وقتی پیامآور را به سمت خود بفرستی و او را به سوی خود بخوانی، در همان لحظه نیز سپاه و جنگجویان را به میدان آوردی.
هوش مصنوعی: دهی وجود دارد به نام اردیه که در آن جنگلی پر از رنگ و عطر هست.
هوش مصنوعی: تمام باغ های زیتون و درختان خرما، به عنوان صحنه نبرد، پر از سربازانی است که لباسهای خود را در آنجا بر زمین انداختهاند.
هوش مصنوعی: در زمان طلوع خورشید زرد، ناگهان صدای قوت نبرد به گوش رسید.
هوش مصنوعی: از هر طرف نبردی شکل گرفت و سپاه از جنگل به دشت هجوم برد.
هوش مصنوعی: از گرد و غبار جاده، زرهبندهای سواران بزرگ را بههم میچسباند.
هوش مصنوعی: نبردی که میان ایرانیان و خاورانیان رخ داد، به دلیل قضا و قدر و سرنوشت بود.
هوش مصنوعی: جهان مانند جنگلی پر از شیرهای خشمگین شده است و تیرهای باران، پرندگان را به مرگ نزدیک کرده است.
هوش مصنوعی: صدای بوق و نواهای تند باعث شده است که تمام جنگلها مانند پاییز، برگهای خود را بریزند.
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویری از نهنگ و شیر اشاره شده است. ممکن است به این معنا باشد که در عمق آب، نهنگ به خون آغشته شده و غرق در شنا کردن است، در حالی که شیر از سر او به سمت بالای آب میپرسد یا حالت خاصی دارد. این تصویر میتواند نمادی از قدرت و عظمت در طبیعت باشد. غم و شادی، زندگی و مرگ در کنار هم قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در میدان نبرد، همه چیز به شدت و تیزی سلاحها شبیه به خنجر است و قهرمانان مانند شکارچیان، با دقت و تدبیر در زنجیرهای سرنوشت خود را در دست دارند. یعنی در شرایط دشوار و جنگی، هر دو طرف با ابزار و تاکتیکهای خود، در تلاش برای کنترل اوضاع هستند.
هوش مصنوعی: پهلوانی که به دنبال پیروزی است، با نیرویی سوزان و عزم جزم به میدان جنگ میرود و با شجاعت تلاش میکند.
هوش مصنوعی: تا شب شد، به خاطر دشمنی جنگ را ادامه داد و شب تاریک هم از میدان نبرد برنگشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.