گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظامی عروضی

شاعری صناعتی است که شاعر بدان صناعت اتساق مقدمات موهمه کند و التئام قیاسات منتجه بر آن وجه که معنی خرد را بزرگ گرداند و معنی بزرگ را خرد و نیکو را در خلعت زشت باز نماید و زشت را در صورت نیکو جلوه کند و به ایهام قوتهای غضبانی و شهوانی را بر انگیزد تا بدان ایهام طباع را انقباضی و انبساطی بود و امور عظام را در نظام عالم سبب شود. چنان که آورده‌اند:

حکایت: احمد بن عبدالله الخجستانی را پرسیدند که:

تو مردی خر بنده بودی، به امیری خراسان چون افتادی؟

گفت:

به بادغیس در خجستان روزی دیوان حنظلهٔ بادغیسی همی خواندم، بدین دو بیت رسیدم:

مهتری گر به کام شیر در است

شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

داعیه‌ای در باطن من پدید آمد که به هیچ وجه در آن حالت که اندر بودم راضی نتوانستم بود.

خران را بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم و به خدمت علی بن اللیث شدم برادر یعقوب بن اللیث و عمرو بن اللیث.

و باز دولت صفاریان در ذروهٔ اوج علیین پرواز همی کرد، و علی برادر کهین بود و یعقوب و عمرو را بر او اقبالی تمام بود.

و چون یعقوب از خراسان به غزنین شد از راه جبال علی بن اللیث مرا از رباط سنگین باز گردانید و به خراسان به شحنگی اقطاعات فرمود.

و من از آن لشکر سواری صد بر راه کرده بودم و سواری بیست از خود داشتم.

و از اقطاعات علی بن اللیث یکی کروخ هری بود و دوم خواف نشابور.

چون به کروخ رسیدم فرمان عرضه کردم. آنچه به من رسید تفرقهٔ لشکر کردم و به لشکر دادم. سوار من سیصد شد.

چون به خواف رسیدم و فرمان عرضه کردم خواجگان خواف تمکین نکردند و گفتند:

ما را شحنه‌ای باید با ده تن.

رای من بر آن جمله قرار گرفت که دست از طاعت صفاریان بازداشتم و خواف را غارت کردم و به روستای بشت بیرون شدم و به بیهق درآمدم.

دو هزار سوار بر من جمع شد بیامدم و نشابور بگرفتم و کار من بالا گرفت و ترقی همی کرد تا جملهٔ خراسان خویشتن را مستخلص گردانیدم.

اصل و سبب این دو بیت شعر بود.

و سلامی اندر تاریخ خویش همی آرد که:

کار احمد بن عبدالله به درجه‌ای رسید که به نشابور یک شب سیصد هزار دینار و پانصد سر اسب و هزار تا جامه ببخشید.

و امروز در تاریخ از ملوک قاهره یکی اوست. اصل آن دو بیت شعر بود.

و در عرب و عجم امثال این بسیار است اما بر این یکی اختصار کردیم.