انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷۸ با من به سخن درآمد امروز پگاه آن لاغری که دارمش از پی راه گفتا که طمع نیست مرا باری جو چندان که ببویم ای مسلمانان کاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به گفت و گو با یک شخص لاغر و بیاعتنا به خواستههای دنیوی میپردازد. این شخص بیان میکند که او هیچ طمع و آرزویی ندارد و تنها به بوی کاه که به آن علاقهمند است، بسنده میکند. این گفت و گو در قالبی شاعرانه به تصویر کشیده شده است.
هوش مصنوعی: امروز صبح، آن شخص لاغر که از او خبر دارم، با من صحبت کرد.
هوش مصنوعی: گفت که من هیچ انتظار و طمعی ندارم، اما به اندازهای که بتوانم بوی کاه را استشمام کنم، به شما مسلمانان میگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه
از روز و شب جهان نبودم آگاه
بنمود چو چشم بد فروبست آن ماه
شبهای فراق تو مرا روز سیاه
اندر شش و چار غایب آید ناگاه
در هشت و دو اسب خویش دارد کوتاه
در هفتم و سوم بفرستد چیزی
اندر نه و پنچ و یک بپردازد راه
گویند که معشوق تو زشتست و سیاه
گر زشت و سیاهست مرا نیست گناه
من عاشقم و دلم بر او گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
بر دل دارد لاله یکی داغ سیاه
دارد سمن اندر زنخش سیمین چاه
بر فرق سر نرگس از زر کلاه
بر فرق سر چکاوه یک مشت گیاه
تا دست من از دامن تو شد کوتاه
دستی زده ام بدامن ناله و آه
یا در دل تو اثر کند ناله من
یا خرمن عمر من بسوزد ناگاه
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.