مقبلی آنکه روز و شب ادبار
از سر و ریش او همی ریزد
دست بر نبض هر کسی که نهاد
روح او از عروق بگریزد
هر کجا کو نشست از پی طب
درزمان بانگ مرگ برخیزد
ملکالموت کوفته دارد
اندر آن دارویی که آمیزد
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
مقبلی آنکه روز و شب ادبار
از سر و ریش او همی ریزد
دست بر نبض هر کسی که نهاد
روح او از عروق بگریزد
هر کجا کو نشست از پی طب
درزمان بانگ مرگ برخیزد
ملکالموت کوفته دارد
اندر آن دارویی که آمیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آب و آتش بهم نیامیزد
بالوایه ز خاک بگریزد
شه به تیرش چون برانگیزد
از که و دشت لرزه برخیزد
لطف او چون مفرّح آمیزد
کفش صوفی به کشف برخیزد
کی بود کاین سپهر حادثهزای
جمله از یکدگر فرو ریزد؟
تا چو پرویزن است او که مدام
بر جهان آتش بلا بیزد
در جهان بوی عافیت نگذاشت
[...]
خاری ار با حیاتم آمیزد
دلم از صحبتت نپرهیزد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.