دل بدادیم و جان نمیخواهیم
خلوتی جز نهان نمیخواهیم
از نهانی که هست خلوت ما
پای دل در میان نمیخواهیم
خدمت تو مرا ز جان بیش است
شاید ار زانکه جان نمیخواهیم
هستی جان و دل خصومت ماست
هستی هر دوان نمیخواهیم
با تو بوی وجود جان نه خوشست
لقمه بر استخوان نمیخواهیم
من و معشوقه و بر این مفزای
زحمت دیگران نمیخواهیم
گر بود شیشهای نباشد بد
مطربی قلتبان نمیخواهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگی خود به معشوق سخن میگوید. او میگوید که دل را به معشوق داده و هیچ چیز جز خلوت با او نمیخواهد. این خلوت را با نهان در دلش مرتبط میداند و به این نکته اشاره میکند که وجودش به خاطر عشقش به معشوق است. همچنین، او خدمت به معشوق را مهمتر از جان خود میداند و از هرگونه آلودگی و مزاحمت خارجی دوری میجوید. شاعر در نهایت به این نتیجه میرسد که در عشق، تنها به معشوق و وجود آنها اهتمام دارد و از هر چیز دیگری رهایی میطلبد.
هوش مصنوعی: ما دل خود را به کسی دادهایم و دیگر به دنبال جان نیستیم، فقط آرامش و خلوتی از نوع مخفی و پنهان را میخواهیم.
هوش مصنوعی: ما در گوشهای خلوت نشستهایم و نمیخواهیم که دلمان را در جمع و هیاهو بگذاریم.
هوش مصنوعی: خدمت به تو برای من از جانم هم ارزشمندتر است، شاید به این دلیل که دیگر جان را نمیخواهم.
هوش مصنوعی: وجود ما از دشمنی و کینه پر شده است و حضور هر دو ما را نمیخواهیم.
هوش مصنوعی: در حضور تو، وجودم خوشبو و زنده است و نیازی به لقمهای که بر روی استخوان است، احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: ما و محبوبمان و هیچ دردسری از طرف دیگران نمیخواهیم.
هوش مصنوعی: اگر شیشهای وجود نداشته باشد، بد بودن هنرنمایی قابل تحمل نخواهد بود و نیازی به موسیقیدان بدی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.