اهلی شیرازی » ساقینامهٔ رباعی » شمارهٔ ۲۱ ساقی ز میی که لعلت او را ساقیست دل برنکنم تا دمی از من باقیست مشتاقم، از آن بدیدنت گستاخم گستاخی من ز غایت مشتاقیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که به او شرابی بدهد که رنگش شبیه لعل است. او تصمیم ندارد تا زمانی که زنده است، دل از عشق محبوبش بکند. او با ابراز اشتیاق به دیدن محبوبش، به صراحت میگوید که از شوق و علاقهاش بیپروا و گستاخ شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به خاطر زیبایی و رنگ لبت، دل از خودم نمیکشم تا زمانی که هنوز کمی از من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: دلم خیلی برای دیدنت تنگ است و به خاطر همین اشتیاق زیاد، بی پروا و جسور شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما عاشق و عهد جان ما مشتاقیست
ماییم به درد عشق تا جان باقیست
غم نقل و ندیم درد و مطرب ناله
می خون جگر مردم چشمم ساقیست
از جان منت فراغ اگر ایساقیست
تا جان بودم امیدواری باقیست
مشتاقم از آن، بدیدنت گستاخم
گستاخی من ز غایت مشتاقیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.