از بسکه نازک است چو گل طبع و خوی تو
خورشید ذره ذره درآید بکوی تو
ما مست نکهت تو نه امروز ای گلیم
پیش از شکفتن تو شنیدیم بوی تو
تو آتشی گرت بپرستیم عاقبت
آتش زند بخرمن ما شمع روی تو
ما تشنه چون سکندر و تو چشمه حیات
تا زنده ایم کم نشود آرزوی تو
آن شمع روشنی که چو پروانه مرغ دل
گر آتشش زنی نگریزد ز سوی تو
دیوانه ایم و با سر زلفت به پیچ و تاب
کس درنیافت سلسله مار موی تو
اهلی بجستجوی تو در عالم آمدست
خواهد شد از جهان بهمین جستجوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غمی که از بلا نصیب مسکین تو میشود، تلخیهای زیادی دارد، اما یک خنده شیرین تو میتواند همه آنها را جبران کند. حتی اگر غمگینی وجود داشته باشد، هر کسی که به مدت کوتاهی با عاشق غمگین تو باشد، به آرامش میرسد. من از غم میمیرم، اما اگر صبح به تو برسم، پروانهای سوخته را در نزدیکی تو میبینم. دیگر مثل دیگران فریب عشوههای تو را نخواهم خورد، چون من عاشق قدیمیام و اینگونه عشق را میشناسم. اهلی در چنان عافیتی چون گل در قبای خسرو به سر میبرد، اما خاری از لباس پشمین تو بر او میخورد.
هوش مصنوعی: چون لطافت و ویژگیهای تو شبیه گل است، نور خورشید به آرامی و با احتیاط میآید تا به سمت تو بیفتد.
هوش مصنوعی: ما امروز به خاطر خوشبویی تو سرمست هستیم، اما قبل از اینکه تو شکوفا شوی، بوی تو را شنیده بودیم.
هوش مصنوعی: اگر تو را پرستش کنیم و به عشق تو آتشبسازیم، در پایان همان آتش خاکستر ما را خواهد سوزاند و به پایان خواهد رساند، همانگونه که شمع در برابر نور چهرهی تو میسوزد و تمام میشود.
هوش مصنوعی: ما همچون سکندر به شدت تشنهایم و تو مانند چشمه زندگی هستی. تا زمانی که زندهایم، آرزوی تو هرگز کاهش نخواهد یافت.
هوش مصنوعی: آن شمعی که دل پروانه را روشن میکند، اگر آتشاش را به سوی تو ببرند، از تو دور نمیشود.
هوش مصنوعی: ما دیوانهایم و با لبههای پیچیدهی موهایت گم شدهایم؛ هیچکس نتوانسته است رمز و راز این زنجیر موی تو را درک کند.
هوش مصنوعی: انسانی به دنبال تو در جهان آمده است و در نتیجهی همین جستجو، از این دنیا خواهد گذشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صابر ، ای سپهر سخن ، ای جهان فضل
ای کعبهٔ افاضل ایام کوی تو
ای برده نور چشم معانی ز لفظ تو
وی خورده آب باغ معالی ز جوی تو
تا گوی نظم و نثر بمیدان فگنده ای
[...]
ای جان من به جان تو کز آرزوی تو
هست آب چشم من همه چون آب جوی تو
ای من غلام آن خم گیسوی مشکبوی
افتاده در دو پای تو از آرزوی تو
هر شب خیال روی تو آید به پیش من
[...]
جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو
چندین حجاب و بنده به ره بر گرفتهای
تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو
چون مشک در حجاب شدی در میان جان
[...]
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
در عدت امید نشسته است تخت ملک
[...]
ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
بیمار گشته به نشود جز به بوی تو
باری، بپرس حال دل ناتوان من
بنگر: چگونه میتپد از آرزوی تو؟
از آرزوی روی تو جانم به لب رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.